خیلی کم زوجی رو دیدم که از زندگی مشترک راضی باشن، معمولا افراد از همسر و نحوه ی زندگی خود ناراضی هستند.
تا جایی که امار طلاق بیداد میکنه ( البته فک نکنم این امارا گزارش شده باشه).
اخه مگه زندگیا بر پایه مهر و علاقه بنا نمیشه، این وسط چه اتفاقی میفته؟ یا ممکنه انتخاب نادرستی انجام بدن؟ کسی میدونه؟
بیشتر به تناقض بین انتظارات و واقعیات زندگی مشترک برمیگرده. عدم ارتباط مناسب برای بیان خواستها، عدم توجه به طرف مقابل، کمبود اطلاعات و راههای کسب اطلاعات مناسب و خیلی دلایل از این دست باعث این وضع شده. انتخاب نادرست کمترین تاثیر رو داره. شاید باور کردنی نباشه ولی خیلی از نازضایتها از عدم اگاهی از خواستهای همدیگه ناشی میشه و با یه ارتباط کلامی مناسب از بین میره.
فکر می کنم هر انسانی توی ذهنش یه جفت ایده ال پرورش میده و بعد ازدواج که فرصت زیادی برای شناخت همدیگه هست! اگه این دونفر از ایده ال ذهنی هم دور باشند می خوره توی ذوقشون . بد نیست این شناختها قبل ازدو.اج صورت بگیره.
مهمتر از اینها، اینه که ادم قبل ازدواج با یه ادم دیگه اول با خودش ازدواچ بنماد. اینطوری یه شناخت نسبتا خوبی از خودش کسب می کنه و می فهمه از خودش و اطرافیان و زندگی چه توقعاتی داره
البته در پانوشت بگم که من حس می کنم ازدواج و عشق و اینا ترفندهای طبیعت هستند برای تدوام نسل
یه موضوع دیگه هم هست این که بهتره هیچ وقت نسلها رو با هم مقایسه نکنیم توی این مقوله.
یه مستندی نشون میداد در زمینه انتخاب همسر توی قبایل افریقا ، تنها ملاک خانمها برای انتخاب اقایون این بود که خوب شکار کنند. وقتی ازشون می پرسید که قد و قیافه و … مهم نیست براتون، میگفتن نه اصلا. فقط قوی باشه بتونه شکار کنه
توی یه فصلهایی شکار خوب گیر میومد اما توی اون فصلهایی که شکار کردن سخت میشد وظیفه خانمها بود که دست به کار بشن و از گیاهان منطقه خانواده رو تغذیه کنند. برای همین برای مردها هم مهم بود که دختری باشه که گیاها رو خوب بشناسه
این جمله نمیدونم چقدر صحت داره ، سرچ نکردمش: این که حلقه محبت بین انسانها پنجاه سال هست که به وجود اومده (اینو توی سخنرانی ِ اهلی سازی انسان شنیدم) خب خیلی وقتها ادمها کنار هم زندگی می کنند نه به این خاطر که صمیمی هستن به این خاطر که وارد یه بازی شدن و بازی هم زیستی.
و اگه الان امار طلاق زیاده یه دلیلش اینه که تازه ازدواج داره شکل میگیره. ازدواجهایی که مبناشون شناخت می خواد باشه ( این یه حدسه و احتمال داره درست نباشه، از کجا معلوم که چهار نسل پیش از ما ادمها از سر جبر حاکم بر جو زندگی زمان خودشون مجبور به صلح نبودن؟)
و یه مورد دیگه این که توقعات از زندگی مشترک به مرور زمان تغییر کرده. از همون مثلا قبایل افریقا : اگه امروز یه زنی بتونه خودش کار کنه دیگه نیازی به مرد شکار چی با مهارت بالا نداره یا مردی که گیاه شناس باشه دیگه زنی که گیاهان منطقه رو بهتر بشناسه رو نیاز نداره. اینا نیاز دارن که یه ادمی کنارشون باشه که در حیطه خودشگوفایی هر چه بیشتر کمکشون کنه. شاید بد نباشه اینو بخونید : سندرم خفگی در ازدواج
بسیار سنجیده.
اینکه ما بازیچه ژن ها شدیم که مجبورمون مبکنند که اونارو به نسل بعد منتقل کنیم به کنار.
ولی واقعا ایده ال های نسل ها در طول زمان عوض میشه.
یادمه یه زمانی تحصیلات مطرح بود و یه زمانی تیپ و قیافه و الانم که شده پول.
کلا محیط زندگی با اون فشارهایی که به جامعه وارد میکنه ایده ال ها رو تغییر میده.
همه این حرف ها به کنار
دلم به حال اینده ایران میسوزه چون واقعا درصد کمی از نسل جدید به دانش اهمیت میدن…با خیلیاشون که صحبت میکنی تا حالا یه کتاب هم نخوندن.
یادمه تو محله ی ما جمعیت حدود یک پنجم الان بود. کلاسهای دبیرستان چندین رشته داشت. ولی الان با اینکه جمعیت خیلی بیشتر شده مقطع دبیرستان به دلیل نبودن دانش اموز تعطیل شده. تو سطح شهر همین داستانه.
خیلی با این مورد موافقم، و فکر میکنم این مورد، ارتباط کلامی مناسب، فقط به درد زندگی مشترک نمیخوره، تو موقعیت های کاری و روابط اجتماعی ساده هم خیلی برای ایجاد رضایت موثره.
یه راه دیگه هم کمک گرفتن از مشاورهاس، برای چنین مشکلاتی خیلی به مشاور/دکتر مراجعه نمیکنیم در حالی که برا یه سرماخوردگی ساده حتما سراغ دکتر میریم.
یه نکته مهم در مورد امار اینه که در مورد تمام جامعه هست. جامعه ای که براساس امار رسمی بالاتر از 1/3 اون دچار مشکلات روانی هستند. من هنوز فکر میکنم اگر عرف اجازه میداد امار طلاق بالاتر هم میرفت.
طلاق توافقی در ایران روند رو به رشدی داشته و یکی از عوامل این قضیه را می توان افزایش زنان مستقل در جامعه ایرانی دانست که دلیل این امر را می توان شرکت این دسته زنان در فعالیت های شغلی، اقتصادی و اجتماعی و … دانست که باعث قدرت آنها شده و آنان را از حمایت های مالی مردان بی نیاز می کند.
در نتیجه آنان به خاطر رهایی از مشکلات زناشویی تقاضای طلاق توافقی می کنند. در واقع این گونه زنان با آن دسته از زنانی که بصورت سنتی ازدواج کرده و پس از مدتی در زندگی زناشویی به مشکل می خورند و به ناچار این مشکلات را تحمل می کنند فرق دارند. زنان مستقل با بوجود آمدن مشکلات در زندگی زناشویی خود با پیشنهاد طلاق توافقی خود را از قید مردان خود رها می کنند.
من فکر میکنم به وضوح تفاوت بین آمار توی جائی مثل تهران با بقیه جاها، نشون میده این مسئله کمترین نقش رو در آمار داره. هرچند جامعه ایران به اندازه کافی شفاف نیست که هم میزان موفقیت زنان و هم دلایل اصلی اون بررسی بشه ولی این به معنی درست بودن هر دلیلی هم نیست.