چه حسی در انسان باید کشته بشه تا بتونه انسانی رو عمداً بکشه؟

%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1

ویژگی روانی بارز جنایت‌کارهای حرفه‌ای چیه؟
گروه های تروریستی از چه ویژگی‌های روانی انسان برای تربیت اعضاشون استفاده می کنند؟

9 پسندیده

اومدم پاسخی بنویسم, عکس نذاشت.
فکر کنم عکس دیگه‌ای برای این موضوع انتخاب کنین بهتره.

2 پسندیده

به نظر من نیازی نیست تا حسی کشته بشه. قاتل ها روبات های بی احساس نیستند. (همشون نه)
به جای اینکه فکر کنیم انسانی که اقدام به قتل میکنه حسی رو کشته، باید به این فکر کنیم که چه حسی رو بدست آورده یا دنبالش هست که اقدام به قتل میکنه.
به نظرم جنگ چیز خوبی نیست اما وقتی دقیق تر نگاه کنیم میبینیم وقتی توی راه دفاع از کشورت قتل انجام بدی حس قاتل بودن نداری به اندازه ی وقتی که کسی رو سلاخی میکنی :thinking:

فرقه های دروغین در پوشش مذهب و بعضی سیستم های امنیتی کشور ها رو دیدم که به راحتی آدم میکشند. قطعا اینکار برای فرونشاندن خشم و یا درگیری شخصی نیست و اهداف بالاتری مطرح است.

5 پسندیده

این چیزی که تو این تصویر هست. افرادی که به سمت اینجور جنایت ها میرند افرادی هستند که به نوعی شخصیت تو خالی و پوچی دارند و برای خودشون به عنوان انسان ارزشی قائل نیستند چون انسانی که تقدس انسانی رو درک کنه انسان دیگه رو به کشتن نمیده
اینا چون شخصیت تو خالی دارند سریع با هر چیزی که درونشون ریخته بشه پر میشند و بعدش هم چون به عنوان انسان ارزشی برای خودشون ندارند در نتیجه جونشون براشون ارزشی نداره و دقیقا همین دید و نسبت به انسان های دیگه دارند و دست به کشتار میزنند.

4 پسندیده

هنگامیکه انسان دیگر انسان نیست حتی حیوان هم نیست بلکه از مرتبه حیوانیت هم پست تر میشود، دست به جنایاتی عظیم میزند و هیچ باکی از ارتکاب جرم و جنایت ندارد و خوراک روح خبیثش جنایات میشود، آنگاه هیچ حسی از انسانیت در او زنده نیست الا شهوات و نفسانیات و همچون ابلیسی دست به فساد میزند و جامعه را به بوی بد تعفن جنایاتش میآلاید…

4 پسندیده

لازم نیست حسی در انسان کشته بشه

حضرت مولانا خشم و تعصب را ریشه این کار میداند
مولوی
مثنوی معنوی
دفتر اول
بخش ۱۲ - داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را می‌کشت از بهر تعصب
بود شاهی در جهودان ظلم‌ساز
دشمن عیسی و نصرانی گداز
عهد عیسی بود و نوبت آن او
جان موسی او و موسی جان او
شاه احول کرد در راه خدا
آن دو دمساز خدایی را جدا
گفت استاد احولی را کاندر آ
زو برون آر از وثاق آن شیشه را
گفت احول زان دو شیشه من کدام
پیش تو آرم بکن شرح تمام
گفت استاد آن دو شیشه نیست رو
احولی بگذار و افزون‌بین مشو
گفت ای استا مرا طعنه مزن
گفت استا زان دو یک را در شکن
چون یک بشکست هر دو شد ز چشم
مرد احول گردد از میلان و خشم
شیشه یک بود و به چشمش دو نمود
چون شکست او شیشه را دیگر نبود
خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت روح را مبدل کند
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
چون دهد قاضی به دل رشوت قرار
کی شناسد ظالم از مظلوم زار
شاه از حقد جهودانه چنان
گشت احول کالامان یا رب امان
صد هزاران مؤمن مظلوم کشت
که پناهم دین موسی را و پشت

البته این داستان ادامه داره و در دنباله کار این پادشاه وزیری دارد که با سیاست آن قوم را نابود میکند
اگر مسلمانان مثنوی را خوانده بودن گرفتار امثال داعش نمی شدند

2 پسندیده