از بچگی امتحان جزئی از تجربه زندگی ما بوده. حسی که در امتحان نهفته ست جزئی از ناخودآگاه ما شده و معمولا همیشه باهامون میمونه. شما چه حسی نسبت به امتحان داشتین؟ در دوره های مختلف چه چیزهایی رو تجربه کردین که این حس رو تقویت کرده یا عوض کرده؟
خودم به عنوان یک نِرد حس خوبی داشتم و خیلی راحت بودم نسبت به امتحان. ولی یکی از نکات منفی که در دانشگاه تجربه کردم، کابوس نرسیدن به امتحانهای سرصبح بوده!
همیشه کمی حس ترس و اینکه ممکنه به سادگی تمام زحماتم برای یه سال از بین بره رو داشتم. منصفانه هم نگاه کنیم، قبلا مراحل امتحانات کمتر بود و به نسبت بیرحمانه تر.
من دقیقا وقتی زمان امتحانات که میشد ، کلی ایده به ذهنم میرسید و می رفتم سراغ ایده هام.
من خیلی برام مهم نبود ، مثلا پیش دانشگاهی حال و حوصله کلاس و نداشتم کلا چند ماه رفتم و بعدش نرفتم ، حدود 10 تا تک اوردم تو هر دو ترم.
جالبی قضیه این بود که همه رو تو یک ماه تابستون پاس کردم و رفتم دانشگاه .
من خودم کلا اهل درس خوندن نیستم ، به نظرم تا دبیرستان و دیپلم بچه ها باید درس بخونند و دیگه بعدش برن دنبال زندگیشون .
تو دانشگاه سر جلسه امتحان بودم که پیش خودم گفتم من که نخوندم بذار حداقل استاد یکم بخنده ، اومدم کل پاسخ سوالات و به صورت کاریکاتور نقاشی کشیدم ، استاد هم خانوم بود و کلی خندید.
من توی دوران مدرسه نسبت به بعضی درسها گارد نداشتم، بعضاً لذت هم میبردم مثلاً انگلیسی و ادبیات، دین و زندگی و تاریخ و جغرافیا و جبر و هندسه. چون علاقه داشتم و نیازی به خوندنشون نداشتم و این برام لذتبخش بود که با دورۀ 10 دقیقهای راحت نمرۀ کامل میگیرم ولی بقیۀ درسها مثل شیمی عذاب خالص بود، دانشگاه هم وقتتلفکردن خالص بود احتمالاً چون دانشگاه خوبی نبودم و فرصت مهمی رو از دست دادم.
من از امتحان متنفرم.
شاید چون همیشه ناموفق بودم البته بیشتر توی امتحانای تشریحی ولی برعکس توی امتحان تستی بدک نیستم نمیدونم شاید چون عمقی نمیخونم. به نظرم امتحان به هیچ وجه نمیتونه ملاک دانش یک فرد باشه چرا؟ چون اگه من بر اساس محک دوستان دانش کافی ندارم جاهایی که فقط به دانشم تکیه کردم خیلی بیشتر از چیزی که اساتید توی برگه بهم دادن نتیجه گرفتم. یه چند سالیه بی خیال نمره و… شدم و سر امتحان خوش میگذرونم یه کاغذ هم میبرم (یا پشت برگه ورود به جلسه یا شماره داوطلبی) و سوالایی که جوابشون رو شک دارم مینویسم میارم بیرون و یه نگاه میکنم تو اینترنت که ببینم اوضاع چطوره…
من روزایی رو میبینم که جوری که ما آموزش دیدیم منسوخ میشه شاید بعضی بگن که با توجه به نوع آموزشمون ما بیسوادانیم!!!
برای اون روز لحظه شماری میکنم و تلاشم رو میکنم که اون روز بیاد روزی که تحقق گرایی جای حفظ کردن و طوطی بودن رو میگیره.