سلام! بیاید اینجا داستانهایی که شنیدیم یا خوندیم دربارهی اینکه چطور مردم یک کشور یا شهر یا روستا، از فقر به سمت شکوفایی و ثروت حرکت کردند، برای هم تعریف کنیم!
این داستانها میتونن برای جوامعی که امروز در فقر به سر میبرند، خیلی الهامبخش باشند.
من هم قصد دارم داستانهایی رو که در مورد آمریکا، آفریقا، کرهی جنوبی و ژاپن خوندم تعریف کنم.
میخواهم داستان هنری فورد را برایتان تعریف کنم. داستان فورد یکی از شگفتانگیزترین داستانهای واقعی تاریخیای است که خواندهام. فورد در سالهای ۱۸۶۳ تا ۱۹۴۷ در آمریکا میزیست. در زمان او، آمریکا قیافهای شبیه آنچه امروز میبینیم نداشت! (برای آشنایی با وضعیت آمریکا در اوایل قرن بیستم این پست را ببینید.)
در آن زمان، ماشینها چیزی شبیه جتهای خصوصی امروز بودند که فقط افراد ثروتمند میتوانستند به صورت سفارشی آنها را خریداری و برای تفریح استفاده کنند. در حالی که هنوز هیچ جاده یا پمپ بنزین یا مثلا کارخانهی فولادسازی یا شیشه یا پلاستیک و امثالهم وجود نداشت، فورد تصمیم میگیرد ماشینهایی تولید کند که افراد طبقهی متوسط آمریکایی بتوانند از پس هزینهی خرید و استفادهی آن برآیند. ایدهای عجیب و غریب که منتقدان در آن زمان پیشبینی میکردند ظرف ۶ ماه شکست خواهد خورد.
پاسخ فورد اما، این بود:
“I will build a car for the great maltitude. It will be large enough for the family but small enough for the individual to run and care for. It will be constructed of the best materials, by the best men to be hired, after the simplest design that modern engineering can devise. But it will be so low in price that no man making a good salary will be unable to own one-and enjoy with his family the blessing of hours of pleasure in God’s great open spaces.” [1]
ظرف سالهای ۱۹۰۹ تا ۱۹۲۴ فورد با ارائهی ماشینهای معروف به مدل T توانست بالغ بر ۱۰ میلیون ماشین به فروش برساند. این در حالی است که در سال ۱۹۰۰ تنها ۸ هزار ماشین ثبتنام شده در آمریکا وجود داشت.
از این هم عجیبتر، فورد پس از مدتی از شروع عرضهی ماشینهای مدل T تصمیم میگیرد حقوق کارکنان را به دو برابر مقدار متعارف در بازار، بدون تغییر در حجم خدمات، افزایش دهد که همهی منتقدان این حرکت او را دیوانگی خواندند و مسخره کردند! اما فورد به این شیوه توانست کارکنان خود را به مشتریان خود تبدیل کند! (با حقوق بیشتر کارکنان شرکت فورد توانستند از پس هزینهی خرید ماشین برآیند). او همچنین ساعات کاری کارکنان را از ۶ روز در هفته به ۵ روز در هفته کاهش داد، تا کارکنانش اوقات فراغت کافی برای سفر و گشت و گذار با ماشین را داشته باشند. او با این سیاست حتی توانست قیمت خودروی مدل T را از ۹۵۰ دلار (معادل ۲۵۰۰۰ دلار در سال ۲۰۱۸) به ۲۶۰ دلار (معادل ۳۷۰۰ دلار در سال ۲۰۱۸) کاهش دهد! و این ترتیب خرید مدل T برای طبقهی متوسط آمریکایی باز هم مقرون به صرفهتر شد! [2]
حرکت فورد، باعث تقویت سایر صنایع مانند بیمه، توزیع، حمل و نقل و ساخت مسکن و راه (از آنجا که مردم دیگر میتوانستند برای زندگی به مناطق حومه شهر بروند) شد. او توانست دهها هزار شغل جدید ایجاد کند و در نتیجه، طبق آنچه تحقیقات نشان میدهد، نرخ جرم و جنایت در آمریکا را کاهش دهد. [3]
تاثیری که فورد بر زندگی مردم آمریکا گذاشت، از این موارد فراتر بود. اینکه او چگونه توانست با نوآوری، محصولی را که تنها در اختیار طبقهی متمول بود، به دست طبقهی متوسط برساند، و زندگی بهتر و راحتتر را برای تمام مردم آمریکا رقم بزند، داستانی است که هزاران هزار حرف برای گفتن و درس برای شنیدن دارد و یکی از بهترین نمونهها برای گذار از «فقر» به «ثروت و شکوفایی» است.
پینوشت ۱- ازتون ممنون میشم نوشته رو بخونید و اگر دسترسی دارید، با انتخاب آیکون «نقد» پای نوشته، ایراداتش رو گوشزد کنید.
پینوشت دو- همچنین بفرمایید که برای چنین نوشتههایی، زبان فارسی معیار رو میپسندید یا زبان محاورهای؟
زبان فارسی معیار (رسمی)
زبان فارسی محاورهای
فرقی ندارد
0رأیدهنده
Ford, H., & Crowther, S. (1922). My life and work. (CADAL.) Garden City, N.Y: Doubleday, Page & Co. ↩︎