چه زمانی باید یک رابطه رو تموم کرد؟

در رابطه ای نبودم که بخوام توضیح بدم و لی روابطی رو دیدم که همه این نکات در اون رابطه حتی مدت دار طولانی وجود داره و بی نهایت اذیت کننده هست هم برای دو طرف و هم برای اطرافیان که مدام اونها رو باید راضی نگه دارند.
بنظرم (یه نظر کاملا شخصی)باید کمی کوتاه بیایم حدقل یکی از دو نفر کوتاه بیاد و یا با گفتگو سعی کنه و بتونه راه کوتاه کردن مشاجره و اختلافات رو به خودشون نشون بده و کمتر برن سراغش.
صداقت خیلی مهمه در رابطه که متاسفانه کم شده و همش داریم سعی میکنیم با جمله بندی ها و پاراگراف ساختن ها نوع اشکالاتمون رو یه جور دیگه جلوه بدیم.

6 پسندیده

رابطه عجیب غریبی شده ، شبیه همه چیز هست جز رابطه البته همیشه باید چندتا از خوبی های رابطه رو هم ذکر کرد ولی چیزی که اینجا داریم ، یک رابطه مبتنی بر عشق نیست

این بدترین بخش ماجراست ، اصلا این خانوم یا اقا عاشق چی شده پس ؟ از طرف خوشش نمیاد پس از چی خوشش میاد.

این از اولی بدتره ، چون دو نفر کنار هم جمع میشن تا به هم برای رسیدن به هدف هاشون کمک کنند

کلا بین افراد خانواده عشق خیلی معنا نداره ، تعریف عشق یعنی میل شدید بین دو نفر برابر که همراه با میل جنسی همراه هست(اصولا ریشه اش میل جنسی هست) و حداکثر تا 4 سال دوام داره ، بین خانواده بیشتر عادت حکم فرماست نه عشق.

بقیه موارد و میشه حل کرد ولی همونطور که گفتی شرط اصلی رابطه داشتن جهان بینی مشترک بین هر دو فرده که اینجا نداریم.

نمی تونم جلو خودم و بگیرم ، تو این رابطه دوست شما کوچیکتر از طرف مقابل هست؟ در کل با هم برابر نیستند

6 پسندیده

ناصر جان طبق شناختی من از نوشته های تو پیدا کردم به نظرم آدم درونگرایی هستی و برام خیلی خیلی جالبه که آدمای درونگرایی تا حالا دیدم به نسبت هوش عاطفی بالا تری دارن :smile::smile:

بله تو رابطه دوست من اختلاف سنی معکوس داره . منتها فکر کنم منظورم رو تو متن سوال بد رسوندم . دوست من تو رابطه به تمامی مواردی که گفتم دچار نیست لزوما چیزایی هست اینا که راجع بهشون بحث کردیم .

2 پسندیده

قرار نشد کسی و لو بدی :smile: نمی دونم در مورد چی حرف می زنی ، اهم

تازه حدس میزنم این دوست شما بچه کوچکتر از خانواده خودش هست و طرف مقابل بچه بزرگتر. به نظر من هیچ وقت نباید به دوستمون بگیم مثلا رابطه رو تمام کن یا شروع کن فقط باید بهش اطلاعات بدیم که رابطه درست اینه و غلط اینه
طبق متن بالا چیزهایی که گفتی درسته ، رابطه موفق بین دو شخص برابر که تقریبا جهان بینی برابر دارند اتفاق می افته

5 پسندیده

قطع روابط عاشقانه در کل، ضربه سنگینی به طرفین میزنه بخصوص اونی کهحفره وابستگیش بزرگتر باشه؛ ولی خب یه جاهایی مجبور به قطع یا لا اقل محدودیت روابط میشیم. مثلا در مواقعی که توقعات طرف مقابل با ما بسیار درتضاد باشه یا تفاهم روی اختلاف نظرات درست هم نداشته باشن. و همچنین در صورت مغایرت سبک کلی زندگی و اخلاقی و فکری بطوری که تمام مسائل زندگی رو درگیر کنه میشه رابطه رو قطع یا بسیار محدود ساخت.

7 پسندیده

یکی از بهترین سوالهایی هست که پرسیده شده
یک رابطه چه دوستی و چه ازدواج باید بر مبنای عشق و علاقه و احترام و صداقت استوار باشه
زمانی که شخص در رابطه احساس آرامش و امنیت نداشته باشه وقتش هست که یه فکر اساسی کنه
و زمانی که یک طرف در رابطه مجبور باشه که برای نگه داشتن رابطه از خودش و علایق و … بگذره این رابطه هم مسموم هست مثل زمانی که یک فرد باسواد رو به خاطر زن بودن یا مادر بودنش از کار و فعالیت اجتماعی منع کنیم و خیلی مثالهای دیگه که اگر دقت کنیم حتما خواهیم دید

7 پسندیده

به نظر من یک رابطه را وقتی باید تمام کنیم که صداقت از میان برداشته شده باشد و عشق واقعی و ایثار بین طرفین وجود نداشته باشد، و دیگر همه چیز جنبه ظاهری و ریایی ریایی پیدا کند این زمان است که دیگر نباید به این رابطه ادامه داد چون هیچ لذتی وجود نخواهد داشت.

8 پسندیده

در معنای کلی «رابطه» تجربه‌ای ندارم. در معنای خاص و مخصوص یک «رابطه» هم تجربه ندارم :grin:

اما رابطه‌ای که مخل و مزاحم باشه و ایجاد مشکل بکند رو باید هرچه سریع‌تر تمام کرد. مثل یک شرکت ورشکسته می‌ماند که اگه به بقای شرکت ادامه بدیم فقط داریم ضرر رو بیشتر و بیشتر میکنیم تا جایی که غیرقابل جبران بشه و چنین رابطه‌ای با زخم‌های عمیق جسمی و روحی به پرتگاه انتهایی خودش برسه.

اختلاف و حتی ناراحتی و قهر و دعوا در بهترین و عاشقانه‌ترین رابطه‌ها نیز وجود دارد ولی وقتی که هدف نهایی یکسان و فاقد پارادوکس‌ها و تناقض‌های استراتژیک و حساس باشه ، همه این کدورت‌های اندک قابل پذیرش خواهد بود و گاهی منتهی به لحظات شیرین‌تر و قشنگتر میشود.

اما رابطه‌ای که برپایه ناهماهنگی و تناقض‌های حساس بشه ، هرکاریش بکنیم ، تهش فاجعه است. پس هرچه زودتر تمام شود بهتر است.

7 پسندیده

به نظر من فقط باید زمانی یک رابطه رو تموم کرد که دو نفر حس کنن
دیگه حالشون کنار هم خوب نیست…

10 پسندیده

اول باید آدم با خودش روراست باشه و ببینه به چه دلایلی وارد این رابطه شده و چی میخواسته و چی فکر میکرده و الان با چه شرایطی روبرو هست. قرار نیست همه چیز طبق خواسته ی ما پیش بره ولی میشه مدیریت کرد و روی چالش ها کار کرد که کمترین اصطکاک بین طرفین وجود داشته باشه و به قول دوستمون حالشون پیش هم خوب باشه. اگر تلاش هاشون در این زمینه جواب نداد یا اگر تمایلی برای تلاش ندارن به دلیل اینکه پیش از شروع رابطه چشمشون رو کاملا بسته بودن و الان انقدری چشمشون باز هست که ببینن خانه از پای بست ویران است، اونجا جاییه که باید اون رابطه رو تموم کن.

متن زیر رو از لینکدین خانوم دکتری که اسمش پایین متن ذکر میشه میگذارم و امیدوارم در رابطه با این مسئله و مسائل دیگه ی مشابه که ادما باید به خودشون بیان و از اشتباهی که مرتکبش شدن خارج بشن، هم به درد دوستتون هم به درد طرف مقابلش بخوره.

همه‌ي ما از بعضي تصميم‌هايمان در گذشته‌مان پشيمان هستيم.
گاهي وقتها، رابطه‌هايمان را كه مرور مي‌كنيم با “اي كاش‌هاي” زيادي رو به رو مي‌شويم:
اي كاش رابطه را شروع نمي‌كردم!
اي كاش قبل از اينكه از من سواستفاده كند!
ای کاش زودتر از رابطه بيرون مي‌آمدم!
اي كاش مي‌فهميدم چقدر در محبت كردن و همدلي كردن ناتوان است و…! اما حواسمان نيست كه وقتي مي‌گوييم
“اي كاش”،
در واقع به نوعي زمانبندي اتفاقات را ناديده گرفته‌ايم، و تجربه‌هايمان را “بي ارزش” تصور مي‌كنيم.
اگر “زمان” گذر نمي‌كرد؛ ما آنقدر شواهد پيدا نمي‌كرديم كه متوجه شويم رابطه مشكل دارد.
اگر “زمان” گذر نمي‌كرد؛ ما متوجه نمي‌شديم كه توانايي قطع رابطه را داريم و از پايان رابطه درمانده نمي‌شويم.
ما همه به گذر "زمان " احتياح داريم تا كم كم آماده شويم و متوجه شويم انتخاب‌هايمان، آنطور كه مي‌خواستيم پيش نرفته است و آدمها آنگونه كه ما توقع داشته‌ايم، رفتار نكرده‌اند.
زمان مي‌خواهيم تا با خودمان به صلح برسيم و تصميمات جديد بگيريم.
تجربه هاي ما باارزشند؛ هر چه بيشتر براي آدمي، رابطه‌اي و تصميمي تلاش كرده باشيم،
به زمان بيشتري هم نياز خواهيم داشت تا بتوانيم تغيير را بپذيريم.
اگر برداشتهاي ما از روابط و دنياي اطرافمان واقع‌بينانه باشد، همه چيز در زمان مناسبِ خودش اتفاق ميافتد. وقتي زمان مناسبش فرا برسد، بسيار راحت‌تر از آنچه كه تصور مي‌كرديد شرايط را مي‌پذيريد، و براي تصميم ديگري آماده مي‌شويد.
فقط اعتماد كنيد به زمان و اجازه دهيد اتفاقات رخ دهند.
“اتفاقات”، به شما “شواهد” مي‌دهند و “زمان” شما را آماده مي‌كند، كه به پايانِ يك تجربه‌ي باارزش نزديك شويد.
همه‌ي تصميم ها و رابطه‌هاي ما تجربه‌هايي باارزشند كه با توجه به شواهدي كه به دست مي‌آوريم، يا آنها را مناسب ارزيابي مي‌كنيم، و ادامه‌شان مي‌دهيم، و يا پايانشان مي‌دهيم.
به خودمان و زماني كه صرف تجربه‌هايمان كرده‌ايم احترام بگذاريم. اينها گذشته ي ما بوده‌اند؛
پس بياييد با گفتن جمله‌ي “اي كاش اين همه برايش وقت نمي‌گذاشتم” بي ارزشش نكنيم.
به زمانبندي زندگي اعتماد كنيد. زندگي شما را آرام آرام آماده مي‌كند كه دل بكنيد و دوباره دل ببازيد.
كه پايان را بپذيريد و دوباره با شروع ها اشتي كنيد.
دكتر شكوفه صمدیان
روانشناس و روان درمانگر

9 پسندیده

زمانی که تعامل و همدلی بین طرفین نباشه و هر کدوم بخوان نظرشون رو به همدیگه تحمیل کنند و بهانه های جزئی و الکی بر روابط حاکم بشه الفاتحه برای اون رابطه…

4 پسندیده

منظورتون از جهان بینی چیه؟

2 پسندیده

جهان بینی کلمه خاصیه ، فقط تو دوتا زبان آلمانی و فارسی وجود داره که به این معنی هست که این دو زبان چقدر عمیق به بعضی مسائل نگاه می کنند.

به طور کلی یعنی طرز نگاه فرد به جهان اطرافش و زندگی یعنی شخص چه نگاهی به خودش و دنیا داره که این نگاه باعث میشه یک دنیای درونی شکل بگیره که توی روابط شخص خیلی مهمه

4 پسندیده

سلام، چه سوال خوبی و چه تحلیل خوبی از موضوع دادین. لذت بردم.
این سوال خیلی فراگیر هست، به خصوص وقتی در کارگاههای تعامل موثر هستیم، و من تاکید میکنم که تو میتونی در هر لحظه بگی اون نخواست و رابطه رو قطع کنی، اما در عین حال میتونی بگی چطوری بگم که اون نتونه گوش نکنه، همه میپرسن که تا کجا باید برای حفظ رابطه تلاش کرد.
این مسئله اون قدر تکرار شد که یک مطلب توی وبلاگم در مورد نوشتم که لینکش رو اینجا میذارم:
http://www.uveco.ir/hrblog/stop-loss/
عنوان این مطلب رو با وام گرفتنِ مفهوم حد ضرر از بازار سرمایه و بورس، گذاشتم “حد ضرر در تعامل” یعنی شما تا جائی ضررها و اذیتهای تعامل با یک فرد رو تحمل میکنی. این حد برای افراد مختلف زندگی ات فرق میکنه. برای یک همکلاسی تا یک جا، برای خانواده تا جائی دیگر، و برای یک مخاطب معمولی تا حدی متفاوت. اما همیشه یک حد وجود داره.
روانشناسها در این مورد میگن که باید تا جائی تلاش کنی که رابطه و تعامل به سلامت روانی ات آسیب نزنه و اون رو تهدید نکنه. یعنی در اثر تداوم ارتباط با این فرد، دچار آسیب روانی نشی.
به نظرم خوبه همه ما حد ضرر تعامل با هر یک از اطرافیان رو برای خودمون تعیین کنیم. مثلاً تا جای که احترامم حفظ بشه، تا جائی که هفته ای یک بار بهم زنگ بزنه، تا جائی که … راستی تا کجا؟
باز هم ممنون از این موضوعِ خوب
سربلند باشید

10 پسندیده

عالی بود @vafalik

من خودم تو بازار سرمایه فعالیت میکنم و این مثال شما خیلی دلچست و آشنا بود برام .
تو بازار سرمایه یه اصل مهم موفقیت داریم که میگه همیشه به حد ضرر و سود خودت پایبند باش و هرگز احساساتی تصمیم نگیر .

این هیجان زده و احساساتی نشدن تو بازار سرمایه که همش عدد و رقم و منطق هست به شدت کار دشواری هست . و فکر میکنم پایبند بودن به همین حد ضرر تو یه رابطه عاطفی که از جنس احساسات و عاطفه هست تقریبا غیر ممکن باشه و همینجاست که مشکل اساسی به وجود میاد برای افراد که خودشون یا طرف مقابل رو له میکنن !

فکر میکنم این حدود رو دونستن میتونن به ما کمک کنن ولی اقدام کردن و پایبند بودن به حد ضرر تو یه رابطه باید انگیزه ای از جنس همون احساسات باشه . یعنی در وحله اول باید فرد خودش رو ارزشمند بدونه و خودش رو دوست داشته باشه تا بتونه این حد ضرر رو اولا بشناسه و بعد از اون راجع بهش اقدام کنه …

5 پسندیده

سلام و سپاس از توجه شما…
اشکالاتی که وارد کردی کاملاً درست هست، و اساساً این موارد از ذات مسئله ناشی میشه. در یک مسئله احساسی، چطور میشود احساسات را دخیل نکرد؟ این تعارضی است که شما به زیبائی به اون اشاره کردی.

اما در استدلال شما هم شاید بشه مواردی رو رد گیری کرد که به پاسخ نزدیک بشیم. مسئله رابطه، احساسی است، اما نمیشه به حد ضرر پای بند بود؟ شما به اصل رابطه پای بند هستی، ولی به عوارض اون نمیتونی پایبند باشی؟ مگر عدم برقراری رابطه با فرد دیگر، از اصول رابطه نیست؟ یا احترام به ارزشهای طرف مقابل از اصول رابطه نیست؟ و …میشه به اینها که همه احساسی هستند پایبند بود، اما به ضرری که تداوم یک رابطه ممکنه داشته باشه، نمیشه پایبند بود و اون رو ارزیابی کرد؟ به نظرم اینها با هم در تعارض هستند.

من فکر میکنم که ما باید در اینجا، بر خلاف بورس، علاوه بر خودِ حد ضرر، مشخصات حد ضرر رو هم تعریف کنیم. مثلاً بگیم وقتی که شادی از من دور بشه و یکفهته نتونم از ته دل بخندم، این حد ضرر هست، یا وقتی که نتونم یک ماه یکی از عزیزانم رو ببینم این حد ضرر هست (ایجاد محدودیت زیادی از طرف مقابل)… تصورم این هست که ما مشکلمون در تعریف این شرایط هست، نه پایبندی به اونها… که البته این تعریف کار سختی هم هست… این رو قبول دارم…

این حرف شما دقیقا درست هست و من سعی کردم این رو کمی باز کنم که اگر مصداقها رو تعریف کنیم که البته بعدا هم میتونیم اونها رو بازبینی کنیم، مشکل نمیگم حل میشه اما احتمالاً کمرنگ تر میشه…

همونطور که خود شما احتمالاً میدونی، این معیارها ریشه در ارزشهای ما خواهد داشت که عدم رعایت حریم ارزشهای ما به ما لطمه خواهد زد و اگر ارزشهامون برای خودمون تعریف شده باشه، این کار راحت تر خواهد بود.

یک مثال اینه که همه ما فکر میکنیم که حد ضرر در رابطه با والدین بی نهایت است. در حالیکه میبینیم که گاهی اجبار فرزند به ازدواج از سوی والدین منجر به قطع رابطه شون میشه. بنابراین یکی از ارزشهای فرزند اینجا نادیده گرفته شده و به قول شما بورسی ها، حد ضرر فعال شده…

سربلند باشید

5 پسندیده

چرا فکر میکنید که درونگراها هوش هیجانی پائین تری دارند؟ اتفاقا خیلی مواقع هوش هیجانی اونها به شدت بالاتر است، چون برای تامین نیازهای خودشون نیازی به غیر از خودشون ندارند. جمله درست تر این هست که هر چه درونگرائی (که امری نسبی و نه مطلق است) شدیدتر باشد، نیاز به محیط و پیرامون و دیگران، کمتر میشود.

جسارت شد

9 پسندیده

چقدر خوب بود این جمله. واقعا کارآمد. متشکرم :clap::blush:

3 پسندیده

زمانیکه فاصله تماس های تلفنی زیاد میشه،جر و بحث ها و مشاجرات ازحد خودش فراتر میره، طرف مقابل مرموزتر میشه و سعی داره چیزایی رو از شما مخفی بکنه، طرف مقابل بجای ما از من استفاده می کنه، معمولا تو روابط بیشتر از ما استفاده میشه وقتی من، جای ما رو گرفت این یعنی عزم جدایی. اینا علائم ساده ای هستن که میشه ازشون پایان رابطه رو حدس زد.

1 پسندیده

بنظر من آدما خودشون زمانش رو حس میکنن.
مثلا من زمانی که دیدم بیش از حد، توان گذاشتم و اندازه ای که انرژی میذارم حتی نصفشم دریافت نمیکنم رابطه رو ترک کردم.
پارتنرمو خیلی دوست داشتم و هنوز هم دوسش دارم.
هم لذت داشت که بعد از جدایی زکات لذتمم با روزهای سختی که گذروندم دادم
هم اضطراب خیلی بالایی داشت که یکی از قویترین دلایلم برای جدایی بود.