شما چه طور میفهمید عاشق یکی هستین یا فقط دوسش دارین؟
آیا راه فهمیدن این موضوع برای هرکس متفاوته؟چرا؟مرز بین عشق و نفرت چه قدره؟ عشق دیوانگیه یا زجر کشیدن؟
بستگی به تعریف و برداشت هر کس داره!
دوست داشتن واژه ملموستری هست تقریبا تعریف اکثر آدما از واژه دوست داشتن با هم برابر است.
ولی تعریف یه نوجوان از عشق با تعریف یه میانسال فرق بسیاری دارد
همچنین تعریف فیلمها از عشق با تعریف کتابها متفاوتست
حتی در میان شاعران هم میزان عشق در سرودهایشان متفاوتست مثلا :
دو شاعر بزرگ حضرت نظامی و حضرت جامی هردو منظومه لیلی و مجنون را به رشته تحریر در آورده اند با مقایسه این دو نوشته به تاثیر عشق بر این دو ستاره آسمان ادب فرهنگمان پی خواهید برد…
حضرت جامی:
زانکه میدانست کز راه نظر / عشق دارد در دل عاشق اثر
جز به دیدار بتان دلپذیر / عشق در دلها نگردد جای گیر
حضرت نظامی:
عشق ار زتو آتشی بر افروخت / دل سوخت ترا مرا جگر سوخت
معلومه خیلی شعر میخونید… ممنون جواب خوبی بود
من میگم سه تا مرحله وجود داره. اولین مرحله اینه که تو از چیزی خوشت میاد بعد در آشنایی بیشتر دوستش میداری .یعنی بیشتر آشنا میشی و دوستش خواهی داشت. این دوست داشتن ممکنه موقتی باشه بعد از مرحله ی دوست داشتن میرسیم به مرحله ی عشق که فراتره و خب عاشق چیزی میشی و این نظر منه البته.
نظر خوب و قابل فکریه
بنظر من هم خیلی بستگی به نوع نگاه ما و تعریفمون از واژه ها داره
شخصا برای جواب سوال شما میخوام از نویسنده محبوبم کمک بگیرم و نقل قول کنم چون حس میکنم جامع ترین و گویا ترین جواب را از زاویه دید من ایشان دادن:«عشق در لحظه پدید می آید، دوست داشتن در امتداد زمان. این، اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است. عشق معیارها را در هم می ریزد؛ دوست داشتن بر پایه ی معیارها بنا می شود. عشق، ناگهان و ناخواسته شعله می کشد؛ دوست داشتن، از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد. عشق، قانون نمی شناسد؛ دوست داشتن، اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست. عشق، فوران می کند چون آتشفشان و شره می کند چون آبشاری عظیم؛ دوست داشتن، جاری می شود چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم. عشق، ویران کردن خویشتن است؛ دوست داشتن، ساختنی عظیم. عشق، دق الباب نمی کند، مودب نیست، حرف شنو نیست، درس خوانده نیست، درویش نیست، حسابگر نیست، سر به زیر نیست، مطیع نیست. عشق، دیوار را باور نمی کند، کوه را باور نمی کند، گرداب را باور نمی کند، زخم دهان باز کرده را باور نمی کند، مرگ را باور نمی کند … عشق، در وهله ی پیدایی، دوست داشتن را نفی می کند، نادیده میگیرد، پس می زند، له میکند و میگذرد. دوست داشتن نیز، ناگزیر، در امتداد زمان، عشق را دود می کند، به آسمان می فرستد و چون خاطره ای حرام، فرشته نگهبانی بر آن می گمارد. عشق، سحر است؛ دوست داشتن، باطل السحر. عشق و دوست داشتن از پی هم می آیند؛ اما هرگز در یک خانه منزل نمی کنند. عشق، انقلاب است؛ دوست داشتن، اصلاح. میان عشق و دوست داشتن هیچ نقطه ی مشترکی نیست. از دوست داشتن به عشق می توان رسید و از عشق به دوست داشتن؛ اما به هر حال، این حرکت، از خود به خود نیست؛ از نوعی به نوعی ست ؛از خمیره ای به خمیره ای … و فاصله یی ست ابدی میان عشق و دوست داشتن، که برای پیمودن این فاصله یا باید پرید، یا باید فرو چکید»
برگرفته از کتاب اتش بدون دود، اثر نادر ابراهیمی
بنظرم راه فهمیدن اینکه کسی عاشق شده یا کسی رو دوست داره متفاوت نیست فقط نیاز به شناخت از خودش داره، هرچه بیشتر خودش را بشناسه سریعتر متوجه حس خودش خواهد شد
چه متن زیبایی… و چه نویسنده ی پراز تفکری…
به نظر من این بستگی به این داره که عشق و دوست داشتن رو چه جوری تعریف کنیم و خب قطعا نظرات متفاوت هست. نظر من این که خیلی از آدماو یا چیزای مختلف دوست دارم از دوست داشتن هم کلاسی دوره دبستان گرفته تا دوست داشتن رنگ بنفش و … تعدادشون اصلا کم نیست ولی عشق خیلی فراتر از این حرفاست یکی اونو گذشت تعریف میکنه یکی میگه اصلا وجود نداره اگه بخوام راجب آدما بگم میگم که عشق یعنی دوست داشتن یه آدم معمولی به طور خاص جوری که اگه صد نفر دیگه بهتر از اون دیدی بازم دلت همونو بخواد این که حالا مرزش چطور مشخص میشه برمی گرده به خودمون که جایگاه اون آدم و یا هر چیز دیگه ای کجای زندگیمونه
حرفتون درسته… ولی به نظرتون میشه چندتا عشق هم زمان توی قلب باشه؟
به تعداد آدم ها تعریف از عشق وجود داره. اما اگه بخوایم ریشه عشق رو جستجو کنیم به زمانی می رسیم که طبیعت موجودات عاشق رو انتخاب کرد. عاشقی یا میل به تک همسری شانس بقای نسل موجودات رو بیشتر می کرد. چون زوج، وقتی عاشق می شن به کسی غیر از زوجشون توجه ندارن و تمرکزشون روی زندگیه، بچه های خانواده با دو والد بزرگ میشن و از حمایت بیشتری برخوردار هستن. موجودات زیادی هم هستن که عاشقی نمی کنن و حتی همزمان چند زوج دارن. اما به هر روی، انسان جزو موحودات عاشقه.
رو همین حساب شایدبشه اینجوری گفت، دوست داشتن یعنی وقتی هست حالت خوبه، عاشقی یعنی وقتی هست حالت خوبه و وقتی نیست بد
پس چه قدر درک قشنگی از عشق دارین
برای تعریف عشق مطلب زیاده!
اما حقیقتا من مطالعهی زیادی نداشتم
جملات ادبی هم بلد نیستم متاسفانه
ولی میتونم براساس تجربهای که داشتم
عشق رو توصیف کنم.
وقتی معشوقت رو برای اولینبارها ببینی
کمی بدنت داغ میشه
ولی ممکنه دستات کمی سرد بشه
قلبت یکم تندتر میزنه
ولی به مرور این حس به آرامش تبدیل میشه
اما وقتی نبینیش
کمی احساس افسردگی میکنی
فکر میکنی یه چیزی رو گم کردی
به مرور ممکنه نتونی تحمل کنی و دلت بخواد ببینیش یا حداقل صداشو بشنوی تا آروم بگیری
اگه بخوای بینِ اون و بقیهی دوستات یکیو انتخاب کنی
(مثلا باخودت فکر کنی که_خدای نکرده_اون و همهی دوستات و خانوادت، از لبهی پرتگاه آویزون شدن و چیزی نمونده بیفتن!! و تو فقط میتونی یکی رو نجات بدی!!)
حتما اون رو انتخاب میکنی!
چون احساس میکنی بدون اون، زندگی برات جهنم میشه
.
.
.
این یعنی عاشق شدی😊