داستانم اینه که دانشجوی دکترای فیزیک هستم که دوره دکترای بسیار پر تنشی داشتم .و بعد چندین سال و تموم شدن سنوات آموزشی مجاز هنوز نتونستم این دوره روتموم کنم .
بارها به خاطر فشارهایی که روم بود خواستم رهاش کنم. یه مدتی این کارومیکردم اما بازم فکرم درگیرش بود و هر آرزو و آینده دیگه ای رو دنبال میکردم به این فیزیک خوندنه ختم میشد.
پروژه دکترای من جاهایی به بن بست خورد ومن نتونستم حلش کنم مقاله ای هم که ازش استخراج کردم دایم ریجکت میشد. و من تلاش کردم پروژه های دیگه ای رو شروع کنم اما هر کدوم وقتی یکم جلو میرفت و به سختی میرسید رهاش میکردم . تا اینکه واقعا بعد یه دوره طولانی افسردگی و تحمل استرس بالا حالا بلند شدم راهمو تموم کنم مدتی تمرکزم گذاشتم که پایان نامه بنویسم و روی همون مقاله ریجکت شده کار کنم همه نظرات داورها رو لیست کردم و برای سختترینش از نظر خودم دنبال جواب گشتم تا حدودی براش جواب هم پیدا کردم .
میخوام همین مسیر را تا کامل شدن پیش برم اینجا مطرح کردم چون واقعا نیاز به همفکری دارم. گزینه رها کردن تحصیل و فیزیک جزو گزینه های انتخابیم نیست و نیاز دارم با اتمام این مسیر برای اپلای اقدام کنم.
قاعده به من میگه بی اجازه استادراهنما هر سوال و ارتباطی با شخص دیگه سرقت علمی از استاد محسوب میشه و استاد میتونه شکایت کنه این قاعده برا کسی که سنوات مجازش تموم شده هم وجود داره؟ هنوزم باید گوش به فرمان باشم؟ خب قرار بود با ایشون به نتیجه میرسیدم تو این سالها میرسیدم . من بیشتر اوقات کلی سوال آیین نامه ای داشتم که براشون قواعد مکتوبی تو دانشگاه خودمون پیدا نکردم .
اما سوال اصلیم:
آیا راهی نیست که من مسیری رو بدون استاد راهنما طی کنم و آخر برم بگم این مقاله این پایان نامه خداحافظ شما؟! اصلا میتونم بدون استاد راهنما چه کارهایی بکنم ؟
من با سوالی که لاله @lolmol مطرح کرد خیلی موافقم. بعضی وقتها صرف ناتمام ماندن باعث میشه احساس خوبی نداشته باشیم و همیشه دنبال این باشیم که این مسیر رو تموم کنیم.
شما هم باید این سوال رو بپرسید چرا میخواید دکترای فیزیک رو تکمیل کنید؟ فقط این دوره رو یه جوری تکمیل کنید؟ یا دوست دارید به عنوان یک فیزیکدان فعالیت علمی ، پژوهشی و … داشته باشید(شغلی برای تمام عمر)؟ و …
اساسا اگه استاد راهنما نمیتونه مسئولیت خودش رو به درستی انجام بده، شما مجاز به تغییر استاد راهنما هستین. البته میتونین اگر با فردی ارتباط علمی دارین، میتونین به شکل استاد راهنما یا مشاور، یا استاد فعلی همکاری کنین تا کار به جایی برسه که بتونین دفاع کنین.
ارتباط علمی اساسا به استاد راهنما ربطی نداره. این قاعده از کجا اومده؟ اگر روی مسئله مشترک با استاد راهنما، میخواین با یک نفر دیگه همکاری کنین، میتونین اول از طریق استاد راهنما برای همکاری اقدام کنین. اگر نشد به نظرم برای تغییر استاد اقدام کنین، چون در نهایت این شما هستین که با عواقب این فرآیند روبرو میشین و نه دیگران، بخصوص در ایران که پر از قوانین مندرآوردی و عدم نظارت در این فرآیندهاست.
اولین و اصلی ترینش به دنبال آرامش ذهنی میگردم.
بعد تحصیلات چیزی که مهمه کار و درآمدشه .
برای من فرصت های خیلی کمی برای کارکردن پیش میامد که نه تنها درآمد خوبی نداشتن بلکه حالم رو به خاطر شرایطی که موجود بود بد میکردند. فکر بعدی من این بود که جایی برم که شرایط بهتری داشته باشه و شایددرآمد بهتری. منظورم از شرایط اینکه بافیزیک خوندن مشکلی نداشته باشن و بستری برای کسی که علاقه داره و میخواد کار کنه و کارکردنش هم مفید و به درد بخور هست وبه خاطرش سرزنش نمیشه حتی از همکارای خودش باشه و بتونه پژوهشی کنه که در آن مهارت های جدیدی یاد بگیره و یه قدمی برای آسایش و فهم بیشتر زندگی برداره.
در جواب لاله به سوال شما(@Amirali ) هم جواب دادم.
اما اینجا یه نکته دیگه هم به ذهنم رسید که باید بگم .تو همین دوره خیلی به این سوال هم فکر کردم که اگر تمام تلاشم روکردم و تکمیل نشه چی ؟یا اگر جایی که میخوام برم نتونم برم یا شرایطی که به دنبالش هستم رو پیدا نکنم چی؟آیا راهی دارم برای زندگی کردن ؟ این سوالو خوبه آدم ها قبل دکترا از خودشون بپرسن یا قبل اینکه یه هدف تو زندگی برای خودشون تصور کنن.
من تو دوره دکترا بهش فکر کردم و جواب سوالای خودم از خودم بله بود. بله میتونم به زندگی کردن ادامه بدم. ولی قبلش باید بتونم این مشکل رو حل کنم.
(@yousef )
نمیدونم بعد از تموم شدن سنوات آموزشی مجاز بازم میشه استاد راهنما رو تغییر داد؟
اینکه دود هرچیزی تو دوره دکترا توچشم خود دانشجو هست آیا درسته ؟تو ایرانی که آموزش رایگانه و دولت هزینه استاد و تحصیل دانشجو رو پرداخت میکنه نباید جایی هم برای اعتراض دانشجو باز بذاره و حداقل برای من همه مسیرها برای اعتراض استاد باز بود من حق اعتراض تعویض استاد را نداشتم. وکیل هم نداریم اون فریاد ما رو برسونه به جایی.
برمیگرده به اینکه تو این دوره خیلی توسط استاد راهنما تحقیر شدم .اجازه تحقیرکردنم رو بهش دادم.
من سر درس خوندن خیلی آدم مضطربی بودم و بعد تموم کردن ارشد واقعا خسته بودم از این همه استرس. میخواستم دنبال راهی باشم که استرسم رو کنترل کنم و بعد کاری پیدا کنم که ببینم این چیزهایی که خوندم به چه دردی تو جامعه میخوره و آیا میتونم درآمد داشته باشم؟ طبق روالی که بود کنکور دکترا داده بودم وروزانه قبول شده بودم و اینم باید میرفتم خستگی روحیم و ناآشنا بودن و واقعا بی اطلاعی از چالش هایی که تو دوره دکترا برای آدم پیش میاد باعث شد من این دوره رو شروع کنم و گفتم در کنارش به این ها هم میپردازم .متاسفانه اصلا محیطش فراهم نبود و اصلا درکی بر اینکه یه آدم بلافاصله بعد ارشد ممکنه خسته باشه نبود و از همون ترم اول خستگی منو محیط و آدم هایی که تو جمعشون وارد شدم بیشتر کرد.همه اون دوران گذشته فقط یه چیز مونده اون تحقیرها درست نیستن و من باید راهی پیدا کنم که دکترا رو تموم کنم که هرکاردیگه ای بعدش خواستم انجام بدم و به مشکلی برخورد کردم پس ذهنم صدایی نباشه بگه ببین تو قبلا هم نتونستی !
این ها خوبن، میتونین تبدیلش کنین به سوخت موتورتون، در مسیری که براتون لذتبخشه.
یه بار دیگه به سواله فکر کنین، از آرامش ذهنی بعد از گرفتن دکترا چه استفاده ای میخواید بکنید. چرا و برای چه منظوری آرامش ذهنی نیاز دارید؟ «آرامش ذهنی میخوام تا بتونم به گلهام برسم»، «آرامش ذهنی میخوام تا خرید و فروش کتاب آنلاین رو شروع کنم»، «آرامش ذهنی میخوام تا به تدریسم بپردازم»، «آرامش ذهنی میخوام تا …».
پ.ن. این دو-سه خط پایین یه قضاوته، اون هم قضاوتی از آدمی که شما رو نمیشناسه و صرفا دو-سه توصیفتون رو خونده. پس لزومی نداره جدی بگیرینش، ولی بهش فکر کنین:
آدم وقتی مشغول کاری هست که عاشقشه، نیازی به استراحت نداره. اصلا پرداختن به خود اون کار براش حکم استراحت داره. اینکه در حین درس خوندن خسته میشدید و نیاز به وقفه احساس میکردید، اینکه موقعی که به چالش خوردید نیاز به حمایت داشتید، و چیزهای مشابه این رو بهش دقت کنید. شاید در مسیری که بهش علاقه مندید قرار ندارید. شاید صدای ذهنی که نیاز دارید چیزی مثل اینه: «ببین چه خوب تونستی مسیری که مال تو نیست رو تشخیص بدی و دیگه توش وقتت رو تلف نکردی.»
حس میکنم تا حد خوبی با شرایطی که توصیف کردین آشنا هستم.
با چند تا قرینه در لابه لای صحبتهاتون به یک سری حدسها در مورد مشکلتون رسیدم و بنابراون حدسها، چند تا توصیه بهتون میکنم.
اول اینکه، به نظرم شما دچار یک «فاصله» در رابطهی خودتون با خودتون شدین (ممکنه این فاصله از قبل هم وجود داشته اما این موقعیت سخت زندگی باعث شده براتون آشکار بشه). از اینجای صحبتتون این رو میگم:
همه آدمها همونطور که با دیگران رابطه دارند، با خودشون هم در رابطه هستند. و همونطور که خیلی چیزها رو در رابطهمون با دیگران رعایت میکنیم، در رابطه با خودمون هم لازمه رعایت کنیم. ما هیچ وقت دوست داشتن دیگران رو مشروط به موفقیت تحصیلی، علمی، جایگاهی و غیرهشون نمیکنیم. هیچوقت به خاطر یک شکست یا نرسیدن به یک هدف یا رها کردن یک مسیر، دوستمون رو سرزنش نمیکنیم و تواناییش رو با یک اسنپشات کوچک از زندگیش قضاوت نمیکنیم.
اما بدبختانه، ما بارها و بارها با خودمون چنین کارهایی میکنیم. ما دوستی با خودمون رو مشروط میکنیم به رسیدنمون به یک سری هدفهایی که برای خودمون تعیین کردیم. و اگر به هدف نرسیم، یا به موقع بهش نرسیم، بیرحمانه شروع به سرزنش خودمون میکنیم. کاری که شاید اگه با هر کدوم از دوستانمون میکردیم، ترکمون میکرد.
توصیهام بهتون اینه که به رابطهتون با خودتون ارزش بدین و این موقعیت سخت رو به فرصتی برای بازسازی و ترمیم این رابطه تبدیل کنین. یادتون باشه که «شما» تنها دارایی خودتون هستید. پس به هر قیمتی که شده، درست مثل یک رفیق، مثل یک مادر، مثل یک پدر، که به رفیق یا فرزندش ایمان داره، خیلی محکم پشت خودتون بایستید. با خودتون مثل یک رفیق آگاه و مهربان صحبت کنین، خیلی دوستانه و همون طور که رفیقتون ممکنه مشکلش رو به شما بگه و شما سعی میکنین درکش کنین و به حرفاش گوش کنین و بعد بهش راهکار بدین، با خودتون تعامل کنین. مطمئنم شما خودتون بهتر از هر کس دیگهای با داشتن چنین گفتگوی سالمی با خودتون، میتونین راهتون رو پیدا کنین.
دوم در مورد ارتباط با استادتون، حدسم اینه که هزینه ریسک کردن رو برای خودتون خیلی زیادتر از مقدار واقعی تصور کردین. فرض کنین تصمیم گرفتین به تنهایی مقالهتون رو بنویسین و به چند تا مجله که در نظر گرفتین بفرستین. در حالی که مقالهتون آماده است و ژورنال پیشنهادی هم انتخاب کردین، این تصمیم رو با استادتون مطرح میکنین. خب چه اتفاقی میافته؟ مخالفت میکنه؟ جسور باشید، اگه تصمیم دارید که این تجربه رو به دست بیارید و مقالهتون رو برای ژورنالهایی که انتخاب کردین بفرستید و منطقی هم پشت مخالفت استادتون نمیبینین، به مذاکره ادامه بدین و بدون گرفتن نتیجه از میز مذاکره برنگردین! قدم اول در یک مذاکره موفق، فهمیدن انگیزه و طرز نگاه طرف مقابله. سعی کنین علت مخالفت استادتون رو بفهمین، حل مساله کنین و راهکاری ارایه بدین که هم خواسته شما انجام بشه و هم رضایت ایشون جلب بشه. ریسک انجام این مذاکره و پذیرفتن عواقبش رو به خاطر خودتون و خواستهای که دارید بپذیرید. مطمئن باشید نتیجهاش هر چه که بشه، از انجام ندادن و ریسک نکردن و حسرت خوردن بهتره.
سوم در مورد غول شاخدار چاپ مقاله، مثل خودم و خیلیهای دیگه اشتباه تصور میکنید! حدس میزنم شما و استادتون جزو اون دسته از افراد هستین که دوست دارن به اولین ژورنالی که مقاله رو میفرستن بدون هیچ ایراد و کامنتی، جواب اکسپت بگیرن. به هزار و یک دلیل میتونم بگم که رویه و این نوع نگاه اشتباهه. اولاً ریجکت شدن مقاله رو بخشی از فرآیند اکسپت مقاله ببینید! به جای صرف وقت هنگفت (که مثل طلاست) سر ویرایش و بهتر کردن مقاله، یک نسخه کمینه (و البته صحیح و قابل اطمینان) از نتایج کارتون رو به اولین ژورنالی که زمان پاسخدهی اون کم هست بفرستین و کامنت بگیرین. زمان پاسخدهی ژورنالها رو میتونین با سرچ کردن پیدا کنین و همینطور در نظر داشته باشین مجلههایی که ماهیانه چاپ میشن، نسبت به مجلههای فصلی احتمالا سریعتر جواب میدن. و یادتون باشه که لازم نیست اولین مقالهای که از شما چاپ میشه، بهترین مقالهتون باشه. اتفاقا با توجه به الزامِ داشتن حداقل یک مقاله برای دفاع از تز دکترا در دانشگاههای ایران (که این الزام در برخی از دانشگاههای معتبر دنیا اصلا وجود نداره) بهتره که در مورد مقاله اول اصلا سخت نگیرید و در زودترین زمان ممکن چاپش کنید.
این موارد هم که نوشتین
صحت نداره و خیلی نگاه رادیکالی هست و اساساً با ذات research جور در نمیاد.