برای بعضیها، مومیایی کردن یک جسد راحتتر از این است که بخواهند در مورد این کار یک مقاله بنویسند! پاول سیلویا
نوشتن یک مقالهی علمی - پژوهشی خوب کار دشواری هست که در دورهی دانشجویی و مخصوصا دوران تحصیلات تکمیلی، ارشد و دکترا، با آن روبرو میشویم. بدون اینکه چیزی راجع به پیشنیازها و یا روش انجام آن چیزی بدانیم. لطفا تجربههای دوران دانشگاهتان و کارهای پژوهشی تان را به اشتراک بگذارید:
خوبی و کیفیت یه مقاله رو چه معیارهایی تعیین می کنه؟
مثلا مقالهها در مجلات رنک بالایی مثل نیچر، ویژگی خاص خودشون رو دارند، اما بقیه مقاله ها و ژورنالهای علمی چی؟ چه مترهایی برای سنجش خوبی یه مقاله وجود داره توی دنیا؟
من خودم با توجه به مقاله هایی که تا به حال خوندم، مقاله هایی بیشتر برام جذاب بودن که:
تو قسمت چکیده ی مقاله بتونم یه کلیتی از کار رو متوجه بشم و اگر مناسب بود مقاله رو ادامه بدم.
بعضی اوقات به خاطر ضعف تو این قسمت مجبورشدم جزییات بیشتری رو تو متن مقاله دنبال کنم.
تو قسمت مقدمه ی مقاله دوست دارم تاریخچه و اهمیت اون موضوع و تحقیق رو بفهمم.
دوست دارم تو قسمت نتیجه گیری مقاله با بخش های مختلفی که نویسنده طی کرده تا به نتیجه برسه کارش، آشنا بشم.
برای فهم خیلی نکات مبهم هم سراغ شکل های مقاله میرم که واقعا و واقعا کمک کننده هست برای روشن شدن متن.
خیلی وقتا قبل از خوندن متن مقاله، از این چهار قسمت که در بالا گفتم شروع می کنم.
قسمت زیادی از نوشتن مقاله به نوع کار و نوع مقاله بستگی داره. ولی اگه یه ساختار کلی رو در نظر بگیریم، مقاله چند قسمت اصلی داره: مقدمه، نظریه کار، نتایج و بحث.
معمولا قسمت نظریه کار و نتایج از یک مقاله، قسمتهای روتینی هستن و میشه به راحتی نوشته بشن. قسمت مقدمه و بحث هستش که چالش برانگیزه.
توی نوشتنِ قسمت مقدمه از یک مقاله، بهترین راه حل اینه که اول یه لیست تهیه کنید که روند مقدمه رو براتون مشخص کنه. برای مثال توی مقدمه باید به انگیزه و ارتباط کار با کارهای دیگه بپردازید. توی لیست بهتره این کارها و موضوعات مرتبط کاملا مشخص بشن. روند کار رو میتونید با نگاه کردن به لیست و اینکه از کجا شروع کنید و به کجا برسید تعیین کنید.
بحث در نتایج معمولا نقش اصلی در یک مقاله رو بازی میکنن. بهتره از همون اول بدونید هدف از نتایج کارتون چیه و قراره چی رو نشون بده تا توی بحث راحتتر باشید و با استفاده درست از نتایج در جای خودشون، بتونید دیدگاهی در مورد هدف کار ارائه بدید.
نوشتن قسمتهای مختلف مقاله را به چه ترتیبی شروع کنیم؟
به نظرم یه روندِ مناسب برای نوشتن مقاله این هست:
اول قسمت نتایج کار رو بنویسید. برحسب نتایج، میتونید بفهمید که چه مبانی نظری برای کار لازمه.
قسمت بحث رو میتونید بعدش شروع کنید تا بفهمید که توی مقدمه به چه کارهائی باید اشاره کنید.
خیلی وقتها این فرایند رو چند بار باید تکرار کنید تا شکل کاملی از مقاله رو داشته باشید. اخرین کاری که معمولا میتونه کیفیت مقاله رو افزایش بده، کار زیاد روی خلاصه مقاله و نتیجه گیریه. هم از نظر خواننده و هم از نظر داورهای مقاله، این دو بخش اولین و مهمترین بخشهای مقاله هستن چون چکیده کار و نتایج رو تو خودشون دارن.
–
برخلاف دیدگاه @Faezeh.T مقاله های نیچر یا ساینس ویژگی خاصی از لحاظ نوشتار ندارن، بلکه سطح کار پژوهشی و نتایجشونه که مهمه. ولی جائی مثل PNAS شکل نوشتن بسیار سطح بالائی داره، به خاطر اهمیت زیادی که به نوشتن در کنار سطح کار میدن.
منبع خاصی نخوندم و سرچ هم نکردم. برداشت شخصیم بود. وقتی مقاله هاشون رو نگاه می کردم به این نتیجه رسیدم که یه تفاوتی دارن با بقیه . یه طور تازگی موضوع که مختص ایناست. شاید هم کم مقاله نیچر دیدم. اونایی که دیدم تازگی موضوع داشتن و تعداد صفحاتشون هم کم بود
اگر بر محتوا تسلط کامل ندارید، مقدمه رو نخونید و از بخش بعد از مقدمه شروع کنید، یعنی پیش نیازها.
بخش آخر،
مقدمه!
برخی مقالات جدید بودن یا اصل بودنشون به روششون هست و بعضی به نتایجشون. جایی که روی نتایج متمرکزه باید اول نتیجه رو ببینید و زمانی که روش محور هستند باید روی روش تاکید بشه.
چطور یک پژوهش علمی در حد مقاله انجام دهیم؟
نباید برای مقاله شروع کنید. باید دانشتون رو در یک حوزه زیاد و زیادتر کنید تا به مرزهای اون علم برسید و بدونید که چه خبره. گاهی شما اونقدر وقت ندارید مقلا دانشجویید و باید زود مقاله بدید، خوب باید به حرف استادتون گوش کنید تا زمانی که یک موضوع رو کامل بهش تسلط پیدا کنید.
وقتی که شروع به یادگیری عمیق می کنید سوالات زیادی در ذهنتون ایجاد می شه، اون ها رو بنویسید و سعی کنید در مورد تک تکشون تحقیق کنید و ببینید کیا این کار رو انجام دادن. وقتی جلوتر می رید به سوالهای جدیدی می رسید که دیگران روش کار نکردن و از طرفی با توجه به مطالعاتتون می دونید که موضوع کاربردی و مهمیه.
سعی می کنید اون مسئله رو حل کنید، خودتون رو به در و دیوار می زنید تا حلش کنید، اگر شد که خوبه اگر هم نشد می گذارید توی یک دفترچه و هر چند وقت یکبار مرورش می کنید.
نباید به مقاله نوشتن به عنوان یک کار روزانه فکر کنید، مقاله باید بعد از رسیدن ایده و جمع آوری نتایج جدید مطرح بشه. در مرحله اول باید تمرین و تمرین و تحقیق و مطالعه کنید تا ایده مناسبتون یک روز به ذهنتون برسه.
سایتهای زیادی وجود دارن مثل youtube, videolecture و از این دست و همچنین تمامی دانشگاههای مطرح سمینارهای جدیدشون رو می گذارن باید سمینارهای حوزتون رو گوش کنید. حداقل باید ۲۰ تا آدم مطرح در اون شاخه رو بشناسید و کارهاشون رو دنبال کنید، مقالات جدیدشون رو مطالعه کنید.
داشتن مقاله خوب، لازمه مقدمه خوب هستش، مقدمه سخت ترین قسمت مقاله است و برای من شخصا دو برابر خود مقاله زمان می گیره. بعد از اینکه مقاله رو نوشتید باید بتونید دلایل خودتون رو از اهمیت کار توصیف کنید، کل فضای کارتون رو روشن کنید.
فرق مقالهی خوب و بد چیه؟
مقاله خوب مقالهای هستش که برای مقاله نوشته نشده باشه و حاصل تحقیقات واقعی باشه، مقاله بد، مقالهای که برای مقاله دادن نوشته شده باشه!
بعضی ها Nature رو مطالعه میکنند و بعد مقاله میدن، و بعضیها مقاله میدن تا توی Nature چاپ کنن!
با عرض معذرت از دوستان محققم، مقاله نوشتن به قصد مقاله دادن رو علمی نمی دونم.
شاخصهای زیادی وجود دارن مثل ایمکت فاکتور مقاله یا از این دست، که کاملا شما رو به اشتباه خواهد انداخت. رشته به رشته، آدم به آدم معنی این مقدار متفاوته.
مثلا در حوزه علوم پایه، ترنس تائو به عنوان باهوشترین انسان جهان یک مقاله داره که لینکش اینه: [math/0702396] What is good mathematics?
در مورد علوم پایه صدق میکنه و عنوانش هست «ریاضیات خوب چی هست؟». خیلی مشخصهها رو آورده که برای اغلب رشته ها سازگارند.
در رشتههای فنی و مهندسی، اوریجینال بودن کار، سطح نتایح و مقایسش با سایر روشها کارسازه. به روز بودن و در نظر گرفتن آخرین تحولات دنیا هم مهمه.
در رشتههای تجربی هم سطح آزمایشات، ایدهها و جامعیت، به روز بودن موضوع اهمیت پیدا میکنه.
لیست من خیلی خیلی ناقصه، اما نکته اینه که آدم برای مقاله دادن باید شاگردی آدمحسابیها رو کنه تا هم اخلاق علمی رو خوب یاد بگیره و هم روش نوشتن مقاله خوب رو یاد بگیره. خیلی خیلی خیلی سخته آدم خودش بتونه کارهای خوب رو تنهایی بکنه.
یه استادی داشتم که برای نوشتن دو مقاله از همراهیش بهره بردم. دو تا نکته داشت که برای من الهامبخش بود:
وقتی درفت مقاله رو دادم دستش، یه مدت ۱۰-۱۵ روز خبری ازش نبود. طوری که فکر کردم بی خیال شده. بعد دو هفته، ایمیل زد که من کار رو خوندم. بعد چهار هفته ایمیل زد که خب به اندازه ی کافی از کار دور بودم و میخوام شروع کنم به نوشتن. و بعد یکی- دو ماه دیگه درفتی که بهش تحویل داده بودیم رو فرستاد، ساختارش از این رو به اون رو شده. در عین حال تقریبا از همون جمله بندی ها، روابط، شکل هایی که در درفت اولیه بود استفاده کرده بود.
بعدتر فهمیدم نکته ی این همه گپ زمانی اینه اول همه ی جزئیات موجود رو می خونده و باهاش آشنا میشده، و بعد به ذهنش فرصت میداد از جزئیات کار دور شه تا بتونه داستان کلی رو در ذهنش بنویسه. یعنی چارچوبی برای کار در بیاره.
و این چارچوب به هیچ وجه همون چارچوب انجام کار نبود! بلکه چارچوب یا قالبی بود که به کمکش میشد ارزش داده هایی که به دست آورده بودیم رو به طرف مقابل منتقل کنیم.
این استاد یه اسباب بازی داشت که مدلی بود از سیستم مورد مطالعه ش. این اسباب بازی ساده همیشه تقریبا همراهش بود، و به کمک همین اسباب بازی هر موقع فرصت گیر میاورد برای افراد غریبه و اشنا توضیح میداد چی کار میکنه. و اتفاقا خیلی از ایده های جدیدی که برای پیاده سازی سرش بحث میکردیم، در میومد که از بحث سر شام با فلانی (که کاملا بی ربط به کار هست) ناشی شده. این دقیقا مشابه اینه که محصولی داری که هر لحظه در حال داستان سرایی در باره ش هستی. و … .
یک کتاب عالی در این زمینه کتاب «ایده ی عالی مستدام» هست که ترجمه ی کتاب “Made to Stick” هست. در این کتاب نویسنده ها به شکل ساده و گیرایی توصیف کردن که چگونه میتوان یک ایده ی ماندگار ساخت، حال این ایده میتواند پیام یک رئیس جمهور باشد و یا تیتر یک خبر روزنامه.
این کتاب برای بازاریاب ها و رهبران و همه ی افرادی که میخواهند مفاهیمی که در ذهن خودشان است به صورتی ماندگار به دیگران منتقل کنند، مناسب است. قسمت هایی از کتاب:
«دانش ما را اسیر میکند؛ و ما چون نمیتوانیم به آسانی حالت ذهنی شنوندگانمان را بازسازی کنیم، اشتراک گذاری دانشمان با دیگران دشوار میشود.»
«شش اصل برای ساخت یک ایده موفق لازم است: داستانی ساده، غیرمنتظره، ملموس، معتبر، و احساسی. یا
(Simple, Unexpected, Concrete, Credentialed, Emotional, Story (SUCCES» .
البته مقاله نویسی کمی با بازاریابی یا رهبری فرق داره، ولی فکر میکنم اتفاقی که در مقاله نویسی میفته هم همان اتفاق هست: نویسنده قصد داره مفاهیمی که در طول تحقیقش به ان دست یافته را به صورت ماندگاری در اختیار دیگران بذاره.
بعد از تموم کردن اولین پیش نویس از کار پژوهشیم، می تونم بگم این تجربه ها رو کسب کردم (بندهایی که در زیر می نویسم مستقل از هم نیستن فقط به منظور راحت تر خونده شدن جدا جدا می نویسم.) :
اولین و مهم ترین یافته این بود که نوشتن یک مقاله، شاید بر خلاف اونچه که ظاهرش نشون میده، یک کار سلسله مراتبی هست. در حالی که برعکس، معمولا تصور میشه که این کار مثل ساختن یک پازل هست جوری که فکر می کنیم می تونیم ابتدا بخشی از پازل رو درست و کامل تشکیل بدیم. ولی تجربه ی من بهم نشون داد که اصلا این طور نیست. باید اول یک دور کامل کل ِ مقاله رو بنویسی. و بعد دو باره کل ِ مقاله رو بنویسی و باز دوباره کل ِ مقاله رو… و همین طور ادامه می دی تا کل ِ مقاله ی نهایی به دست بیاد. مثل ساخت یک مجسمه که مجسمه ساز در هر مرحله کل شیء مورد نظرش رو می سازه اما هر بار جزئیاتی رو بهش اضافه می کنه تا در نهایت به نسخه ی نهایی مورد نظرش برسه.
توصیه ی خیلی مهم بنا به بند قبلی اینه که اصلا اصلا اصلا در نوشتن پرفکشنیست یا کمال گرا نباشید. شاید بشه گفت وحشتناک ترین اتفاق در فرآیند نوشتن، دچار شدن به کمال گرایی هست. ممکنه تجربه کرده باشید که فرضاً وقتی دارید برای اولین بار متد یا نتایج ِتون رو می نویسید، ایرادهای نگارشی و جمله بندی هاتون رو تصحیح می کنید یا وقتی هنوز یک مرتبه برای مقاله دیسکاشن ننوشتید، مقدمه یا نتایج رو مرتب می کنید. اشکال این کار اینه که شما هنوز تصویر کلی رو درست نکردید و قبل از اون دارید سراغ جزییات میرید. مثل این می مونه که هنوز کلّه ی مجسمه تون رو نساخته سراغ درست کردن چشمش برید!! بنابراین فقط آدم هایی می تونن خوب بنویسن که جرأت اشتباه کردن و چرت و پرت نوشتن رو زیاد داشته باشن.
نوشتن کار راحتی نیست! بیخود خودتون یا دیگران رو فریب ندید! دیدم بعضی ها از سر لطف برای اینکه به آدم ها روحیه و انگیزه بدن سعی می کنن نوشتن رو براشون کار آسونی جلوه بدن. اما این روش به نظر من نتیجه ی عکس داره. چون آدم ها وقتی وارد میدان می شن و با سختی های فراوان سر راهشون روبرو می شن اون وقت احساس می کنن که مشکلات، ناشی از ضعف ذاتی اون هاست و احساس سرخوردگی بهشون دست میده. در حالی که به نظر من واقعیت اینه که نوشتن یک مهارت پیچیده و مشکل هست که بخش های زیادی از مغز آدم رو درگیر می کنه و انرژی بسیار زیادی از آدم می گیره. البته ممکنه بعضی ها به نسبت در این کار با استعدادتر باشند اما در مجموع می خوام بگم که این کار از مقوله ی برداشتن یک پَر قو از روی زمین نیست!
با وجودی که می پذیریم که نوشتن یک کار ساده نیست، اما بهتره راه هایی برای ساده کردن فرآیند نوشتن پیدا کنیم. شاید این راه ها برای افراد مختلف و برای نوع نوشته یا مقاله ای که قصد نوشتنش رو داریم متفاوت باشه اما به هر حال باید کشفشون کنیم. من چند مورد که نوشتن رو برای من ساده تر کردند مثال می زنم.
فهمیدن قالب ِ پشت نوشته ها: تا قبل از اولین تجربه ی نوشتن فکر می کردم که یک مقاله ی پژوهشی از چند قسمت تشکیل شده و هر قسمت رو مثل یک گونی تصور می کردم که مُشتی از اطلاعات درون اون ریخته شده. مثلا در این حد می دونستم که “مقدمه” یک سری اطلاعات در مورد دانش پیش زمینه ای از کار پژوهشی ِ انجام شده میده، نتایج همون چیزهایی هست که در کار پژوهشی به دست اومده و “بحث” هم یه سری چیزا بیشتر از اون چیزی هست که در پژوهش به دست اومده! ولی این ها اصلا کافی نبود!
بعداً فهمیدم هر کدوم از قمست هایی که گفتم ساختارهای داخلی خاص خودشون رو دارن. برای مثال مقدمه ساختارش شبیه یک قیف هست. پاراگرف اول وسیع ترین پیش زمینه از کار مربوطه رو ارائه میده و همین طور در پاراگرف های بعدی از این وسعت کاسته میشه تا این که در پاراگراف نهایی به کار پژوهشی مربوطه پرداخته میشه و به عبارتی در این بند نهایی از مقدمه، چکیده ای از تمام نتایج و چشم انداز آینده ی پژوهش مورد نظر عنوان میشه. (بنابراین اگر می خواید به ساده ترین زبان ممکن بفهمین که یک مقاله چه کار کرده فورا به آخرین بند مقدمه اش مراجعه کنین!) ساختار “بحث” هم درست مثل یک قیف وارونه است. در بند اول ابتدا از کار پژوهشی خودتون شروع می کنید و همین طور در بندهای بعدی سعی می کنید به این برسید که کار پژوهشی شما چه چیزی به دانش پیش زمینه ای این کار اضافه کرده. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه به این منبع حتما نگاه کنید. علاوه بر ساختارها مشکلات متداول در نوشتن رو همراه با ایده و راه حل برای اون ها مطرح کرده: How to write your first research paper
بحث کردن با آدم ها: خیلی فوق العاده است اگه آدم کسایی رو پیدا کنه که حاضر باشن به چرت و پرت هایی که میگه گوش بدن! همون طور که گفتم چون نوشتن یک کار ِ سلسله مراتبی هست، نسخه های اولیه ی نوشته صرفا یک سری چرت و پرت هستند. اما همین چرت و پرت ها استارت ِ حرکت رو می زنن و ایده های خوب از دل ِ اون ها بیرون میاد به شرطی بشه اون ها رو با کسایی به اشتراک گذاشت و طی همین فرآیند هم ایده های تازه ای فهمید و هم به خلأ ها و نواقص گذشته پی برد.
این نوشته خلاصهای از موضوعی پربازدید، در محیط نوآوری بازِ پادپُرس است. راهبران پادپُرس، برای سهولت دسترسی شما، این جمع بندی از پاسخها را فراهم آوردهاند.اگر مایل به بیان تجربه خود در این موضوع هستید، ثبتنام کنید.
پیش از نوشتن مقاله چه کنیم؟
پیش از نوشتن مقاله باید دانش کافی در یک حوزه مشخص داشته باشید. اگر دانشجو هستید، استادتان از نظر علمی پشتیبانیتان میکند. همچنین باید یک ایده خوب و دسته اول داشته باشید. برای این کار میتوانید مقالههای افراد برتر در حوزه مورد علاقهتان را دنبال کنید. این به شما کمک میکند تا با پرسشهای باز در آن حوزه آشنا شوید و به آنها بپردازید.
معرفی روشها (میتواند تئوری، آزمایشگاهی و یا محاسباتی باشد)
نتایج
بحث
نتیجهگیری
بخش روشها و نتایج، معمولا بخشهای سادهتری هستند و نوشتنشان آسانتر است. برای نوشتن این بخش کافی است به نظریه یا محاسبات کارتان آشنا باشید. در بخش روشها خوب است که جزییات را بنویسید چرا که ممکن است افرادی مقاله شما را بخوانند که با نظریه یا روش کار شما آشنا نباشند.
بخش مقدمه و بحث معمولا سختتر هستند. در بخش مقدمه بهترین راهحل این است که لیستی تهیه کنید که روند نوشتن را برایتان مشخص کند. در این بخش باید به انگیزههایتان و ارتباط کارتان با کارهای دیگر بپردازید. همه اینها را میتوانید در لیست پیشنویس مشخص کنید. روند نوشتن را میتوانید با نگاه کردن به لیست و اینکه از کجا شروع کنید و به کجا برسید تعیین کنید.
ساختار مقدمه معمولا شبیه به یک قیف است. پاراگراف ابتدایی وسیعترین پیش زمینه و چشمانداز را از کار مربوطه ارائه میدهد. در پاراگرافهای بعدی از این وسعت کاسته میشود تا جایی که در پاراگرافهای نهایی به کار پژوهشی خودتان میپردازید و چشم اندازی از آینده ی پژوهشتان ارایه میکنید.
ساختار بحث برخلاف ساختار مقدمه، شبیه به یک قیف وارونه است. در پاراگراف اول از کار پژوهشی خودتان شروع کنید و در پاراگرافهای بعدی سعی کنید نشان دهید که کار پژوهشی شما چه چیزی به دانش پیشین در حوزه مربوطه اضافه کرده است. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه، به این مقاله رجوع کنید.
بخش نتایج، جایی است که باید نتایج به دست آمده از تحقیقتان را با جزییات بیان کنید. بهتر است از اول بدانید که هدف از ارایه نتایج کارتان چیست و چه چیزی را میخواهد نشان دهد. این به شما کمک میکند تا با استفاده درست از نتایج در جای خودشان، دیدگاهی در مورد هدف کار ارائه بدید. عکسها و نمودارها معمولا در این بخش وجود دارند. برای ساختن تصاویر با کیفیت وقت صرف کنید. تصاویر و نمودارها باید تا حد زیادی گویا باشند به طوری که با نگاه به آنها کلیت موضوع برای خواننده روشن شود. توجه کنید که از سایز فونت مناسب استفاده کنید به گونهای که اعداد به راحتی خوانده شوند.
بر اساس تجربه شاید بهتر باشد نوشتن مقاله را از بخش نتایج شروع کنید. معمولا این بخشی است که به آن تسلط بیشتری دارید. در این صورت راحتتر میتوانید بفهمید که چه مبانی نظری یا محاسباتی را باید در بخش روشها قرار دهید. سپس میتوانید بخش بحث را بنویسید. نوشتن این بخش به شما کمک میکند که بفهمید به چه کارهایی باید در مقمدمه اشاره کنید.
مهمترین بخشهای مقاله چکیده و نتیجهگیری هستند. این بخشها معمولا نیاز به صرف زمان زیادی دارند و باید بارها و بارها مورد بازبینی قرار گیرند. این بخشها بیشتر از سایر بخشها مورد توجه داورها قرار میگیرند. بنابراین در نوشتنشان توجه کنید. هرگز در نتیجهگیری نکته جدیدی نسبت به آنچه در مقالهتان دارید، اضافه نکنید.
نکات کلی که به بهتر شدن مقالهتان کمک میکند
یک مقاله را باید بارها و بارها بازبینی کرد تا نسخه نهایی به دست آید. مانند یک مجسمهساز که کلیت شی مورد نظرش را میسازد و در مراحل بعدی جزییات را به آن اضافه میکند.
در نوشتن نسخه اولیه خیلی وسواس به خرج ندهید. برای برطرف کردن ایرادهای نگارشی و ادبی وقت زیادی دارید. اجازه دهید نسخه اولیه مقاله شکل بگیرد و بعد به جزییات بپردازید.
با آدمهای اطراف بحث کنید. این کار معمولا کمک میکند که ایدههای جدیدی به دست بیاورید و یا نقصهای پژوهشتان را پیدا کنید.