چه عادتها یا کلیشهها یا الگوهای فکری، یا گفتاری یا رفتاری در قشر معلمان سراغ دارید، که فقط تکرار یا تقلید ناآگاهانه است و نقش چندانی در آموزش یا تربیت ندارد که هیچ بلکه با کشف آن توسط دانشآموزان طی سالها، اثر معکوس نیز دارد؟
روش و ملاک تشخیص و جایگزین این عادتها چیست؟
اون زمان که ما دانش آموز بودیم، یکی از عادات معلم ها و ناظم ها، تهدید و ارعاب بود! نمرتونو فلان میکنیم انضباطتونو بهمان میکنیم. که هنووز هم توی اساتید دانشگاهمون هست. مثلا میگن فلان جلسه برای ورودی های ارشد 95 اجباریه نیومدین انقدر صدم از پایان نامتون کم میشه! واقعا دلم میخواد به کسانی که از این حربه استفاده میکنن بگم همشو کم کن! ولی خب تا حالا جرات نکردم. اصلا اینجور ادبیات و این خط مشی رو مناسب هیچ مدرسی نمیدونم. اگر دانش اموزی فعالیت کلاسیشو انجام نمیده یا مشارکت کافی رو نداره، همیشه نقص یا کم کاری از اون نیست. بلکه میتونه از معلمش/استادش هم باشه که نتونسته اون مطلب رو به طور ارزشمندتر و مشتاقانه تری اموزش بده.
یه مسئله ی دیگه ای که توی معلم های زمان ما بود و نمیدونم الانم هست یا نه، کنف در جمع بود! من خیلی استرسی بودم و ناخن میجویدم و ناظممون جوری جلوی جمع این مسئله رو مطرح و منو کلامی توبیخ کرد که از بعدش استرس هام چند برابر شد و تازه شده بود سوژه ی کنجکاویای بچه ها!
اون زمان این اسمش تربیت بود! تربیت با ترسوندن! تربیت با زور! تربیت با داد کشیدن! ولی بنظرم همش فقط نتیجه ی عکس داشته و داره.
شما هنوز ناخن میجوید؟
این موضوع بد نیست ولی میگم
معلما وقتی دارن یچیزی رو توضیح میدن یک جمله میگن وقتی به فعل میرسه ساکت میشن کلشونو تکون میدن که یعنی اخرشو بگو…
احمدی نژاد هم همینطور بود
یادتونه؟ تو سخنرانی سازمان ملل هم یجوری حرف میزد انگار انتظار داره اونا اخرشو بگن
چه قشنگ بی هوا سوال میپرسین خیلی کمتر از اونموقع ولی هنوز هم بله!
این همچنان عادت معلم ها هست، عادت خانواده ها هم هست. اولیا از معلم ها می خواهند بچه ها را بترسانند تا درس بخوانند و تلاش کنند. مدیر و معاونین هم همین را می خواهند تا بچه ها نظم را رعایت کنند.
امروز یکی از اولیا در دفتر فرزندش نوشته بود : اگر در کلاس دعوا کرد، بگویید پدرت را به زندان می برند. چون من این را گفته ام تا بترسد و دعوا نکند، شما هم همین را بگویید
این دقیقا درسته همیشه فرهنگ و تربیت از خانواده شروع میشه و متاسفانه روی همه چیز قرار میگیره یعنی شاید طرف دکترا داشته باشه ولی تحت تاثیر فرهنگ خانواده باشه و یه کارهایی بکنه که خیلی خوب نیست
ای وای !
این استرس ها توی جون بچه ها میمونه… بچه ها زود باور میکنن
اره. باز ی نفر دیگ میگفت بگین تو خونه تون دوربین نصب کردم. کاراتو میبینم
مامان من وقتی بچه بودم همیشه میگفت انقدر دوست دارم که میخوام قلبمو باز کنم.تو رو بذارم توش!
این یه قربون صدقه بود که با خنده و بوسه همراه بود ولی من همیشه میترسیدم چون فکر میکردم چجوری میخواد قلبشو باز کنه؟ چجوری اصلا یکی قلبشو باز میکنه؟ اینو نمیفهمیدم! قربون صدقه بودنشو نمیفهمیدم و همیشه از اینی که هستم که ممکنه یه روز مامانم قلبشو باز کنه میترسیدم!
شاید الان برای شما مفهوم نباشه ولی خودم حسم کااملا خاطرم هست و ترسی که داشتم!
واقعا در رفتار با بچه ها باید خیلی دقیق بود. هیچموقع نباید اون ها از از دست دادن، پلیس، امپول و اینجور چیزا ترسوند.
من واقعا هم نمیدونم بهترین شیوه های تربیتی چیه ولی مطمئنم که ترسوندن بدترینشه.
الان داشتم این بحثو برای مامانم میخوندم
مامانم میگه شما به عنوان معلم باید در جلسات اولیا و مربیان، بخشی از وقتتون رو صرف اموزش والدین کنید و اتفاقا اونا رو بترسونید از تاثیری که این حرف ها روی بچه هاشون خواهد داشت و سعی کنید اصول صحیح تربیتی رو بهشون یاد بدید. این جزو رسالت معلمان هست.
پ.ن: مامانم معلم بازنشسته هستن و اینا حاصل 30 سال تجربشونه.
حتما در جلسه ی بعدی این نکات را خواهم گفت.
چقدر خوب اگر بیشتر از تجربیات شون برامون بگن. من مشتاق شنیدن تجربیات ایشون و همه معلمان عزیز ( بازنشسته ها عزیزتر) هستم.
من چندین بار ازشون خواستم به پادپرس بپیوندن ولی هربار فراموش شده این موضوع. ولی من معمولا موضوعات مختلف رو باهاشون درمیون میذارم و نظرشونو میپرسم درباره سوالای جالب! حتما تجربیاتشونو اینجا منتقل میکنم