به هر گوشهی جهان که نگاه کنیم متوجه میشویم که ما انسانها به شکل غیر قابل باوری نابهینه زندگی میکنیم و بیشتر آدمها صرفا در یک مسیر معمول حرکت میکنند و بیش از ۹۰ درصد انرژی و تلاش انسانها صرف رقابت با یکدیگر و دوباره ساختن چیزهایی که بقیه ساختهاند و جنگ و … میشود مثلا بسیاری از تلنولوژیها مستقلا در اختیار چندین شرکت مختلف است و وقتی یکی از این شرکتها یک پیشرفتی میکند به جای این که این پیشرفت به اشتراک گذاشته شوند بقیهی شرکتها هم همگی مستقلا همان پیشرفتها را به با زحمت به دست میآوردن. تعداد زیادی محصول وجود دارد که هر روز تولید میشوند و قبل از این که غیر قابل استفاده شوند دور انداخته میشوند و کلا هم اصلا ار همان مرحلهی اول نیازی به وجود آنها نبوده و برخی شرکتها باز با صرف حجم زیادی انرژی بر روی تبلیغات مردم را وادار میکنند که از چیزهایی استفاده کنند که به آنها نیاز ندارند. حجم غذایی که تولید میکنیم بسیار بسیار بیشتر از مجموع مصرف همهی آدمهاست و … و … و …
به نظر شما مشکل کار کجاست؟
آیا این ریشه در یک ویژگی نهادینهی ما انسانها دارد یا قابل تغییر است؟
چشم انداز شما برای تغییر این وضعیت چیست؟
چطور میتوان جهان را به این سمت برد؟
چگونه میتوان به بقیهی آدمها فهماند که نیاز فعلی بشر نه در پیشرفت تکنولوژی بلکه در یادگیری فرهنگ استفاده از آن و به اشتراک گذاشتن آن و استفادهی بهینه از آن است؟ نیاز بشر کشف راه حلی برای اتحاد و مهربان بودن همهی انسانها با یکدیگر است.
به نظرم این قضیه به طبیعت انسان مربوط میشه که حداکثر منافع رو برای خودش میخواد. احتمالا انسان های اولیه هم بر سر کسب مقدار بیشتری از شکار یا سرپناه با هم مشکل داشتن.
به مرور زمان و با پیشرفت تمدن به نظرم با وضع قوانین و … که منافع افراد (البته اگر قانون اجرا بشه یا به وسیله افراد قدرتمند دور زده نشه ) رو حمایت کنه این وضعیت کمی تعدیل شد. اما خب میل به بیشتر خواستن به نظرم چیزی نیست که به این راحتی ها بشه حذفش کرد.
به نظرم آگاهی دادن به محیط و آدم ها و آوردن نمونه های موفقی که لزوما پیشرفت و حرکت رو به جلو لازمش له کردن اطرافیان و زیاده خواهی نیست.
یا هشدار دادن به عواقب مصرف گرایی و نابودی محیط زیست.
وقتی تو دنیایی زندگی می کنیم که سرمایه داری (کلیه وجوه سرمایه داری رو نمی گم از اونجا که اشراف دقیق هم ندارم) داره میچرخوندش و حتی صدها هزار نفر در پوششی از بنیادگرایی و در اصل برای منافع شرکت های اسلحه سازی دارن کشته میشن، چندان امیدی نمیشه به این اتحاد داشت. آگاهی…
اما خب باز هم به نظرم وضعیت نسبت به گذشته بهتره و این رو میشه در تشکیل سازمان های حقوق بشری، اتفاقات خوبی که جنبش های زنان و کارگری و رنگین پوستان رقم زدن (ریاست جمهوری یه سیاه پوست و یا بازی افراد رنگین پوست در کشوری مثل آلمان که روزی مدعی برتری خون و نژادا بود). پیشرفت های علمی و پزشکی. مهاجرت ها و …
به نظرم هر حرکتی در جهت ترویج کم اهمیت بودن قضایایی مثل: نژاد، مذهب، طبقه اجتماعی- اقتصادی، زبان (البته منظورم تعصب بی جا هست) در برابر مفهوم برادری و انسانیت، میتونه مفید باشه.
میشه. اما سخته
این برداشت منفی از کلمه من است !!! هر چی عرفا گفتن من مگو ! من شیطان است . من ریشه کبر و غرور است !
نظام سرمایه داری و لیبرال گفت من ریشه وجود و هستی ماست مالکیت برای من تحقق پذیر است و معنی می یابدکشور من .شهر من .منزل من. اتومبیل من. همسر من. فرزند من. فکر من.