میشه به این پرداخت که در مرحله اول چرا این جمع به اینجا میان، چی میارتشون، و اون چیزها رو تقویت کرد.
مثلا من خودم اومدم با این انتظار که قراره بعد هر نوا در عمل یه چیزی تغییر کنه و تغییر فقط در سطح اطلاعات نباشه، فراتر از اون بره.
الان جدیدا این حس رو دارم که اینجا داده ها در سطح پایین هرم اطلاعات گیر کرده تبدیل به بینش و در نهایت به بصیرت و عملی که نمود بیرونی داشته باشه نمیشه (یا اگه میشه سرعتش خیلی کمه / انتظار من بالاست). یا اگه شده من در گزارشهای ندیدم، چون اخیرا نبودم اینجا اصلا.
وقتی که به این درک برسم که اینجا فقط دیتا جمع میشه و گام بعدی کند هست، یا دیده نمیشه، دلسرد کننده میشه، و حس میکنم بودن و نبودنم توفیری نداره.
شاید باید بلندمدت تر و خوش بینانه تر نگاه کنم به موضوع.
شاید بد نباشه که اصول گفتگو کردن و شنونده بودن درست رو هم یه طوری اینجا اموزش بدیم، نمیدونم دقیقا چطوری اما یه راهی پیدا میشه.
و دوست دارم یه نقشی هم داشته باشم. و قبلا دیدم که تلاشهایی هم شده همینجا که خیلی خوشم اومد.
من فکر میکنم سطح انتظار شما بالاست، ما تصمیمساز نیستیم، حداقل نه برای غیر از خودمون. من مسائل آب رو از طریق «مرکز بررسیهای استراتژیک» و «شمس» دنبال میکردم، بعد از یهمدت میبینم، اونها هم اونطوری که باید مؤثر نیستند. نتایج ناامید کنندهست و با همین رویه باید انتظار بحران داشته باشیم.
فکر میکنم یکی از فرقهای پژوهشگران جوان با مدیرهای کارکشته اینه که مدیران میدونن که تغییر همیشه به شدت بطئی و کنده. راه حلی که خودم در پیش گرفتم اینه: باید سطح انتظارات رو پایین آورد و تلاش رو بیشتر کرد.
در راهنمای جامعه نوشتهاید «خبری از بحث های سیاسی یا مذهبی نیست اینجا.» من اکثر مواردی که به ذهنم میرسه مشمول این دوتا میشه، به قوانینتون احترام میگذارم و از محدودیتهاتون آگاهم، ولی اکثر مسائل اصلی ذهنی من مشمول این دو میشه. میشه تحت قوانین جمهوری اسلامی هم بحث سیاسی و مذهبی کرد.
ممنون برای درج نظرتون. دو-سه دلیل مهمتری که بحثهای سیاسی و مذهبی در خطوط قرمز قرار دارن:
لازمه افراد به درجهای از پختگی رسیده باشن که بتونن اعتقادات سیاسی یا مذهبی همدیگه رو به راحتی بپذیرن و با پذیرش اعتقادات طرف مقابل به گفتگوی سازنده بپردازن.
شما ممکنه در قالب قوانین جمهوری اسلامی یک بحث منطقی سیاسی و مذهبی کنید، و کسی دیگه از بحث معقول و منطقی شما برداشتی کنه که به هر دلیلی منجر به آسیبی به شما، سایر پادپُرسیها، پادپُرس و ما بشه.
نوشتار حکم سند رو داره، و متاسفانه برداشت از یک نوشته با یک علامت ویرایشی ممکنه بالا-پایین شه. مثال زیر رو احتمالا شنیدین: «بخشش لازم نیست اعدامش کنید». هم حکم آزادی درش نهفته و هم حکم اعدام! و یه ویرگول که ممکنه صرفا در اثر اشتباه تایپی جا افتاده باشه میتونه معنا رو بالا-پایین کنه.
پادپُرس حالا-حالاها میخواد به کارش ادامه بده، و پیشنهاد میکنم فعلا به مسئلهها در حوزههای مهمتر که میتونه به ارتقای خودمون و اطرافیانمون منجر شه بپردازیم، تا یه راهکار پایدار (sustainable) برای چنین بحثهایی پیدا کنیم.
یه مشکلی هم که خیلی کلی هست و هم تو سایتها زیاد به چشم میخوره هم تو اجتماع اینه که همه ما به «گفتن» بیشتر مایل هستیم تا به «شنیدن». در صورتی که خداوند به ما دو گوش و یک زبان داده و این به آن معنیست که شنیدن باید دوبرابر گفتن باشه حضرت مولانا میفرماید آدمی فربه شود از راه گوش … . هر چقدر این گفته را بیشتر در ذهنمان مرور کنیم برکات بیشتری از آن نصیبمان میشود.
این نکته که گفتین خیلی خوب بود ، و اتفاقا به دلیل اهمیتِ بیشترِ «گوش دادن» نسبت به «صحبت کردن» در یک گفتگوی سالم، ارتقای اعتبار کاربران پادپُرس بیشتر بر اساس میزان گوش دادن ایشان که همان سطح مطالعهی ایشان است، رخ میده.
مثلن من الان یه ساعت خالی دارم، دوست دارم یه ساعتم رو تو پادپرس روی فلان موضوع بذارم. خب میام نیم ساعت مینویسم و میخونم، نیم ساعت بعدی الکی میگردم و منتظرم یکی بیاد به نوشتههام واکنش نشون بده.
من موافق حضور سلبریتیهای سیاسی که تمامی جهتگیریهاشون منفعت طلبانه و عقیدتیه نیستم. چنین افرادی که بیان مخالفانشونم با خودشون میارن، و فضا رو از حالت دانشگاهی سالمی که الان پادپرس داره تبدیل میکنه به فضای پوپولیستی توییتر.
البته باید منظورتون رو از “مسئولین کشور” بیشتر توضیح بدین.
من تازگی به مشکلی برخوردم که حل شد ولی نفهمیدم چه جوری، حالا همون مشکل برای دوستی پیش آمده که میخواد تازه به پادپرس بپیونده؛ و این مشکل شاید باعث بشه بعضیا کلافه بشن؛
من همیشه حساب کاربریم بازه مگر سیستم عوض شه، بنابراین بعد مدتی که خواستم از سیستم جدید وارد شم، رمز عبور رو فراموش کرده بودم، اما بعد بازیابی رمز عبور با خطا مواجه میشدم، یعنی رمز جدیدو درست میزدم ولی وارد نمیشدم، بعد انگار با جیمیل بدون رمز وارد شدم، ولی بنظرم وضعیت عادی نیست، یعنی این خطاها و روند ورود گیج کنندست.
نمیتونه سناریوی درستی باشه،
بیشتر از اینکه واقعا این اتفاق افتاده باشه ممکنه اینطور بنظر بیاد.
ممکنه پیام خطا مربوط به تلاش قبلی بوده باشه و بعد از ورد موفقیت آمیز rerender خیلی سریع در سمت شما انجام نشده باشه، با سیستم های شبیه discourse گاهی ممکنه این حسی که شما گفتید بوجود بیاد. البته امکان جلوگیری از این رفتار امکانپذیره اما واقعا چیز خیلی خیلی بد و خطرناکی نیست. شاید با ریفرش کردن هم مشکل حل بشه.
من شش هفت تا نظر اول رو خوندم و بعد فک کردم که بهتره نظر خودمو بنویسم و بعد بقیه رو بخونم. به قول @Faezeh.T فکر می کردم ممکنه نظر تکراری بنویسم. ولی خب اشکالی نداره. نظر تکراری، حسنش اینه که بدونیم افرادی در مورد یک موضوع، اتفاق نظر دارن.
در مورد اینکه چه چیزی منو از پادپرس دفع می کنه:
1- قاطی شدن احساسات توی یه بحث منطقی؛
راستش توی یکی از بحثها، یه دفه دیدم که یکی از بچه ها از لحن یا جمله یکی دیگه دلخور شد و گفت که تا از من عذرخواهی نشه به بحث ادامه نمی دم. (!!) راستش این جور رفتارهای احساسی، به نظرم باعث میشه آدمها نظراتشونو آزادانه نگن. به نظر من حتی ممکنه که کسی از دیگری با لحن تندی انتقاد کنه. طرف مقابل هم حق داره ناراحت بشه. اما اینکه بگه من می خوام از بحث خارج بشم، باعث میشه به هیچ نتیجه ای نرسیم و چیزی هم یاد نگیریم. فکر می کنم توی بحث، باید تا جایی ادامه بدیم که طرز تفکرمونو به طور شفاف توضیح داده باشیم. (نه اینکه حتما طرف مقابل با ما موافق باشه.)
2- تعداد محدود سوالات و موضوعات محدود
یه سوال هم اینجا دارم. از کسانی که سازنده پادپرس بودن:
آیا قصد این بوده که فضا دانشگاهی باشه و فقط آدمهای تحصیلکرده ارشد به بالا بیان اینجا نظر بدن (که شاید غنای پاسخها بالا بره) یا اینکه قرار بوده برای عموم مردم هم باشه (با هر سطح سواد و هر نوع طرز تفکر)؟
بهترین راه توسعه ی موضوعات از طریق افرادی هست که اهل همینجا هستن. این طوری مطمئنیم رشد پادپرس با خط فکری مخاطبهای اصلی خودش میخونه (یکپارچگی افراد و موضوعات حفظ میشه).
از افراد دعوت میکنیم در حوزههای مورد علاقه شون به طرح موضوع بپردازن صرفا به قصد به فکر انداختن دیگران در اون حوزه ها. این طوری تنوع مورد نظر ایجاد میشه و یکپارچگی هم حفظ میشه.
خوب توصیف کردید. البته در همه موارد صادق نیست اما حداقل این است که برخلاف اغلب دوستانم که تقدس خاصی برای توییتر قائل هستند، شما را جزو معدود کسانی دیدم که نظر مشابهی نسبت به این فضا داریم. این نظر را به عنوان کسی که شاید ۷-۸ سالی هست عضو این شبکه بوده و شاید کمتر از انگشتان یک دست توییت کرده بشنوید.
و اما موضوع سوال
۹۳٪ از پاسخ ها را خوانم. نه ۹۲ نه ۹۴، دقیقا ۹۳
نظر بنده این است که یک فرآیند طراحی کنیم (شاید در قالب یک موضوع تخصصی باید طرح مساله شود) تا نتیجه اش این باشد که در کنار موضوعات عمومی یا حتی سرگرم کننده که اتفاقا لازم هم هست، موضوعات تخصصی هم مطرح شده و این موضوعات پاسخ های قابل استناد نیز دریافت کنند.
شاید اگر شخصی با جستجویی به یک آمار ارائه شده و قابل دفاع در این سایت برسد بشود مشتری پر و پا قرص این جامعه و با الگو گرفتن از اشتراک اطلاعات خالصانه سایر اعضا، خودش هم به یک مولف تبدیل شود.
دنیای الان دنیای تخصص است. به نقل از یکی از موضوعات مطرح شده در فایل حرفه گری در محیط کار (سایت متمم) مدل T واقعا باید مورد توجه قرار بگیرد.مضمون آن یک همچنین چیزی است که شما در خیلی مسائل در موضوع شغلی ات اطلاعات داری، اما باید در یک مورد بخصوص خبره شوی. همه جا مهندس الکترونیک هست اما مهندس الکترونیک با تخصص آی سی ها نسل فلان نه. این مساله هم در نگاه عموم کارفرماها و مراجعین ارزشمند است (حتی در قالب مشاور) و هم در هم صنفان مهندس الکترونیک این مساله ضریب گرفته و معرفی ها را در این موضوع خاص از سوی آن به سمت شما گسیل میدهد.
به عقیده بنده این مدل خیلی جاها نمود دارد از جمله اینجا.
ایجاد یک بحث تخصصی که اتفاقا موضوع شغلی ما هم میتواند باشد، هم در قالب پیشبرد اهداف کاری کمک میکند و هم لاجرم نظرات تخصصی تری در موردش خواهیم داشت. یعنی اگر مساله، چالش و پاسخ تخصصی خوبی مطرح شود، این ارزش بخصوص را نسبت به سایر منابع در دسترس ایجاد میکند. این میتواند به یک ارائه اطلاعات یک طرفه هم تبدیل شود (یعنی بخشی از موضوع دادن اطلاعات باشد و بخشی سوال) حالا اگر متخصص در سایت پیدا شد که جواب میدهد وگرنه میتوان انتظار داشت که تله ای باشد برای به دام انداختن مهمانان گوگلی برای بحث کردن و یا حتی شنیدن پاسخ
برای من این سایت می تونه خیلی مفید باشه چون همیشه یکی از روشهای حل مسئله برای خودم این بوده که برای یک نفر طرح موضوع می کردم (حتی اگر متخصص نبود) و این باعث می شد بتونم به ذهنم نظم بدم و خیلی وقت ها در این نظم دهی به ذهن (حتی اگر کمکی هم نمی شد) می تونستم جوابم رو پیدا کنم اما دلایلی که من نتونستم بیشتر در پادپرس وقت بذارم به صورت زیر است:
1- مشارکت در بحث ها کمتر از انتظارم بود. شاید مطرح کردن موضوعات با تعداد اعضا تناسب نداشته باشه. (را هحلی به ذهنم نمی رسه شاید زیاد کردن اعضا یا همون پید اکردن علایق اشخاص و قراردادن موضوعات پیش روی انها و تشویق به مشارکت)
2- متاسفانه در کشور ما فرهنگ گفتگو کمتر دیده میشه منظورم همه جا هست چه برسه به جامعه سیاسی و چه جامعه دانشگاهی و مدرسه تا خانواده ها و خیلی از مشکلات به خاطر اینه که آدمها نمی شینن با هم حرف بزنن و مشکلاتشون رو حل کنن چه برسه به حل مشکل عمومی و گفتگوی چند نفره با نظرات و تجربه های متفاوت. من در تجربه کوتاهی که اینجا داشتم این مشکل رو می بینم که افراد نسبت به هم کمی جبهه گیری می کنن و این آفت گفتمان هست. به هر حال همه اومدیم تبادل فکر کنیم و یاد بگیریم (نیاز به تمرین هست). اگر یه جستجو کنیم در مطالب این سایت این اشکال رو در گفتگوها می بینید. به هر حال باید خیلی صبور باشیم و حوصله زیادی داشته باشیم. من خودم قبل از اینکه دکمه ارسال رو بزنم یه بار متن رو می خوندم تا جملاتی از این دست که طرف مقابل رو مخاطب قرار بده و باعث انحراف از بحث بشه در متن وجود نداشته باشه (به عنوان راه حل شاید)
3- با وجود موارد بالا من همچنان دوست دارم در سایت فعال باشم ولی واقعا فعالیت در سایت نیاز به گذاشتن وقت زیادی داره و این عامل مهمترین مورد در دوری از سایت هست و نه موارد اول و دوم.