اخیرا خوندن کتابی رو شروع کردم به اسم قدرت عادت. به مرور دوست دارم یادگرفتههام از این کتاب رو اینجا یادداشت کنم تا هم تو ذهن خودم بیشتر بمونه و هم از دیدگاهها و تجربههای دیگران برای درک بهتر موضوعات کمک بگیرم.
فرض کنین حافظه ی کوتاه مدتتون رو از دست دادین، تو این وضعیت کدوم کارها بود که دلتون میخواست میتونستین حتی بدون حافظه به درستی انجامش بدین؟
ورزش و سحرخیزی سنجاق کتاب
در کتاب امیل از ژان ژاک روسو آمده است: تا زمانی که انسان در وضعیت معینی به سر می برد تمایلاتی را که نتیجه ی عادت است، ولو غیرطبیعی هم باشد، نگه میدارد. ولی به محض اینکه وضعیت عوض شود، عادت ترک می شود و به طبیعت خود باز می گردد.البته تربیت چیزی غیر از یک نوع عادت نیست ولی آیا نم بینید بعضی اشخاص تربیت خود را از یاد می برند، در صورتی که اشخاص دیگری ان را نگه می دارند. این اختلاف از کجاست؟
فصل اول کتاب با شرح آزمایش واقعی شروع میشه از وضعیت فردی به اسم یوجین. یوجین در اثر یه اتفاق، قسمتی از مغزش رو که مسئول به خاطر آوردن اتفاقات در بازه زمانی کوتاه هست رو از دست داده، طوری که مثلا هر چند دقیقه یه بار ممکنه از شما اسمتون رو بپرسه.
پزشک ها از یوجین به عنوان مطالعه موردی برای شناخت و درک بهتر مغز استفاده میکردن (با اجازه خانواده ش).
مشاهده ی جالبی که پزشکها داشتن این بوده که اگه از یوجین میپرسیدن یخچال خونه کجاست؟ نمیتونسته مکانش رو بهتون بگه، چون حافظه ش رو از دست داده بوده. ولی وقتی گشنه ش میشده، از سر عادت و بدون اینکه در خونه گم بشه میتونسته مسیرش رو به یخچال پیدا کنه!
از روی این مشاهدات و موارد دیگه، کلی به درک کنونی از «عادت کردن» اضافه میشده.
پرسش بعدی قبل ادامهی کتاب:
حالا به عادتهایی که تا الان درتون شکل گرفته نگاه کنین، به نظرتون پروسهی عادت کردن چیه؟ اگه بخوایم واقعا کاری مثل ورزش کردن، پیش بردن یه پروژه، یا کتاب خوندن رو به عادت تبدیل کنیم (طوری که انجامش بدون درگیر شدن خودآگاه و هزینه کردن مغز ممکن باشه) چی کار باید بکنیم؟
غذا خوردن یک نیاز هست و سایر چیزهایی که گفتین (ورزش کردن یا کتاب خواندن) عادتهایی هستند که بدون آنها به مشکل جدی در زندگی بر نمیخوریم. شاید اگر راهی پیدا کنیم که عادت را به نیاز نزدیک کنیم، ماندگاری بیشتری داشته باشند.
طبق تجربه خودم، عادت هام زمانی شکل گرفتن که یه کارهایی رو برای مدتی هر روز تکرار کردم. ولی انگیزه این تکرار چطور بوجود اومد رو نمی دونم. فقط می دونم که خودآگاه و با صرف انرژی این کار رو نکردم.
تا جایی که می دونم، نوزاد انسان سال های اول تولدش به یکنواختی احتیاج داره. یعنی بهتره تمام کارهای روزمره ای که برای نوزاد انجام می شه، تا مدتی هر روز عیناً و با همون ترتیب، تکرار بشه. شاید برای ایجاد احساس امنیت.