این روزها بازار کتاب خونی و کتاب خری رایجه. و چه بهتر که هر کتابی رو نخریم و بودجه و زمانمون رو برای کتابهایی که ارزش خونده شدن دارن سرمایه گذاری کنیم.
چه کتابهایی رو پیشنهاد میکنین نخونیم؟ اگه از لحاظ ساختاری، موضوعی، نویسنده، انتشارات پیشنهادی برای نخوندن دارین و یا اصلا اگه کتاب خاصی هست که به نظرتون بهتره هیچ وقت سراغش نریم؛ لطفا معرفی کنین.
چه سوال خوبی راجع به مطالعه نکردن پرسیدی من چندتا تجربهی بد راجع به کتاب خوندن دارم که اکثر اونها مربوط میشدن به کیفیت بد ترجمه و چند تاییشون هم بخاطر کلی گویی نویسنده بود.
من پیشنهاد میکنم کتابهای انتشارات هورمزد رو با احتیاط بخرین. من کتاب از خوب به عالی این انتشارات رو خوندم و هر لحظه ای که از مطالعه این کتاب عالی میگذشت خودم رو فحش میدادم که چرا از قبل خریدنش، کمی از کتاب رو نخوندم! البته این تجربه ی من مربوط به سال گذشته ست وشاید تا الان کیفیت کارشون رو ارتقا داده باشن.
یه سری کتابها هستن که موضوعات جذابی دارند که روی نیاز انسان به ارتقا و یادگیری مانور میدن. ولی بعد که میخونیشون متوجه میشی نویسنده کتاب صرفاً کلیاتی از موضوع مورد بحث رو آورده که به راحتی میتونستی تو اینترنت هم پیداشون کنی و بخونی. من الان اسم کتابی که این زخم رو به من زد یادم نمیاد. تنها چیزی که یادمه اینه که کتابی بود مربوط به حوزه ارتباط برقرار کردن. از این کتابها هم چند تایی داشتم.
به سختی میتونم بگم که «چه کتابی رو بخونین» اکثر کتابها رو فکر میکنم باید با احتیاط خوند. بخصوص:
(به تعبیری نقل قول میکنم از دانیل کانمن ) کتابهای در مورد آدمهای موفق رو با احتیاط بخونین! احتمال زیاد حرفهای کتاب ربط خاصی به دلایل موفقیت فرد نداره و شما یا سرخورده میشین یا در حلقهای از تلاشهای بدون سرانجام وقت و انرژی رو هدر میدین.
کتابهایی که به حقایق بسیار بیشتر از واقعیتها تکیه میکنن رو اصلا توصیه نمیکنم. چون لزومی ربطی به دنیای بیرون ندارن، ولی مدارهای ذهنی رو تشکیل میدن که به سختی قابل شکستن هستن!!
شاید خیلیها با من موافق نباشن ولی نسبت به کتابهای «دیل کارنگی» همین دیدگاه رو دارم و هم خودم زمانی درگیرشون بودم و هم دیدم و میبینم خیلیها رو درگیر خودش کردن. مشکل اینه که این کتابها جوری نوشته شدن که «حتی غلط هم نیستن» و این القا به فرد دست میده که اگر موفق شد در اثر کتاب بوده و اگر ناموفق بود، خود فرد مقصره!!
کتابهای ایدئولوژیک رو هم به همون دلیل تکیه بر حقایق، توصیه نمیکنم و اساسا به نظرم فرقی نمیکنه که ایدئولوژی چی باشه. مگر اینکه پایه بسیار قوی برای غلبه بر القاهای گمراهکننده داشته باشید.
برحسب جو زمانهی ما که بسیار پر از آشوب و جنجال هست، واقعا توصیه میکنم درگیر کتابهای با ذهنیت بسیار منفی مثل اکثر آثار صادق هدایت یا نیهیلیستهای اروپای بعد از جنگ جهانی دوم، نشین. برای اکثر نسل جوان جذاب هست ولی اون عینک بدبینی عظیم، انرژی جوانی رو به سمت افسردگی میبره تا منجر به حرکت خردمندانه مثبت بشه. خودم تجربه درگیری طولانی با این تیپ کتابها رو داشتم.
همانطوری که مشاهده کردین، چیز زیادی برای مطالعه باقی نموند
هم با @somo849 سهیل موافقم و هم با @yousef یوسف
من مخصوصن از کتاب های روانشناسی مثبت خوشم نمیاد، خیلی سریع نسبت به این کتاب ها و کتاب های مشابه شون جبهه می گیرم. فقط کافیه که حس کنم کتابی داره به اون سمت میره و من دیگه نمی تونم حتی تمومش کنم.
توی این چند سال اخیر هم چند تا عنوان دیدم که همین حس رو برام داشتن و اتفاقن خیلی هم پر تیراژ و پر فروش بودند و من هم بخش قابل توجهی از کتاب ها رو خوندم (تقریبن نصف حجم کتاب ها رو)
این چند تا عنوان رو می نویسم شاید بشه در موردشون بیشتر حرف بزنیم و ببینم کس دیگه ای هم بوده که شروع کرده اما نتونسته تمومشون کنه
۱. جزء از کل اثر استیو تولتز
2. هنر شفاف اندیشیدن اثر رولف دوبلی
۳. نظریه انتخاب اثر ویلیام گلاسر
این آخریه رو بیشتر خوندم و به نظرم ایده جذابی داره اما واقعن می شه توی حجم کمتری هم اون ایده رو منتقل کرد و نیاز به این همه نوشتن نداره
من برعکس دوتای اول رو کاملا خاکستری میدونم. اولی رو کاملا خوندم و به دومی هم نگاهی داشتم. عجیبه که در دستهی روانشناسی مثبت قرار دادی بخصوص «جزء از کل» رو.