چه کسانی در درونم زندگی می کنند؟

چقدر معتقدید که هدف های هر انسان به گذشته و خانواده و کسایی که باهاشون زندگی کرده مرتبط میشه؟ مثلا به نظرتون کسی که توی تهران زندگی میکنه با کسی که توی اهواز زندگی میکنه ایا این شهر تاثیری توی هدف داره؟ یا مثلا امکانات یا نگاه هایی که معلم ها داشتن به بچه های یک مدرسه و یا نگاه پدر و مادر و… کلا به نظرتون:
ما خودمون هستیم که هدفمون رو انتخاب می کنیم یا دیگران هستن که در قالب و جلد ما فرو رفتن و هدفمون رو انتخاب می کنن؟
کلا ایا روشی برای جدای سازی آنچه من هستم و آنچه من نیستیم و اموزش ها و رفتارها و افکارهای دیگران در درون من است بلد هستید؟

6 پسندیده

انسانهای عادی همه همینطورند که فرمودین همه نظراتشون مرتبط با این موضوعه ولی انسانهائی که به اصطلاح پوست اندازی میکنن کسانی هستند که مزه استقلال فردی رو چشیده اند و علاوه بر نظرات اولیه نظرات یک سری از بزرگان را هم فهمیده اند و کاملتر و مستقل تر نظر میدن .

کتابهای انسان ساز مثل مثنوی معنوی و دیوان سعدی و منطق الطیر عطار و…زیادبخوانید مخصوصا مثنوی هر بار که بپایان ببرید حس میکنید انسان جدیدی شده اید فکر نکنید که تکرارش خسته کنندس حتی اگر ده بار بخوانید باز دفعه یازدهم هم شگفت زده خواهید شد چون مطالب جدید را خواهید فهمید.

4 پسندیده

محیط زیست و هر آنچه در اطرافمان است به دلیل داشتن شعور بر ما تاثیرگذاره، اما ماهیت ما داشتن حق انتخابه که تحت تاثیر آموخته های خودمون که به درکشون رسیدیم و در درونمون نهادینه شدن خودشو نشون میده.

حتی زمانی که ما با دیدگاه پدر و مادرمون مسیر زندگی رو انتخاب میکنیم و هدفی رو تعیین میکنیم درواقع خواسته ی خودمون بوده. ما می تونستیم دیدگاههای اونا رو نپذیریم وراه خودمونو بسازیم.

مثل خیلی از عرفا و دانشمندان نامی ازجمله مولانا و حافظ و ابوعلی سینا و…

1 پسندیده

اعمال و رفتار و افکار و گفتارتو زیر نظر داشته باش، به نداهای درونی ات گوش بده و به بازخورد احساساتی که در درونت شکل میگیره توجه کن
آنهارا بسنج:
احساساتی که موجب خشم،غرور،حسادت،ترس،استرس و از این دست میشوند را کنار بگذار
احساساتی که موجب تواضع،شادی، سپاسگذاری ، اعتماد بنفس و از این دست میشوند را تقویت کن.

1 پسندیده

سلام ممنون که نظرتون رو دادید. من یه سوال دارم؛ اگر الان به بچه 2 ساله به شما بدهند و شما بدهند و طوری تربیتش کنید که حس خودکم بینی و بی عقلی داشته باشد و همیشه جایش تصمیم بگیرید و طوری او را تربیت کنید که قدرت تصمیم گیری نداشته باشد حالا چطور می توانید بگویید که او خودش انتخاب کرده حرف پدر و مادرش را گوش کند؟
ایا این درست تر نیست که بگوییم: «استفاده از حق انتخاب وقتی امکان پذیر است که تربیت درستی روی یک فرزند صورت بگیرد.»
ایا همان استفاده از قدرت انتخاب نیاز به آموزش ندارد؟ برای افرادی که این فرصت را ندارند چه می شود گفت؟
یک خواهش: سعی کنید در مثال زدن ها از انسان های معمولی دور و بر خودمان استفاده کنیم. من دلزده مثال های این چنینی هستم. چون این مثال ها باعث بایاس ذهنی می شود که البته جای بحثش اینجا نیست.
یک خواهش دیگر: من دنبال این هستم که بدانم اکثر انسان ها چرا معمولی هستند پس خواهشمندم نظر خود را به این سمت برگردانید و از این دید بررسی کنید. با تشکر

دوستی داشتم که می گفت سالها بود صحنه ای در ذهنم همیشه فکرم را مشغول کرده بود و در نهایت به این نتیجه رسیدم که این صحنه مربوط به دوره قبل از تولد من است و من در آن صحنه خودم پدر و مادرم را انتخاب کردم.
خود من نیز با توجه به شواهد و تحلیلهای عقلی به این نتیجه رسیدم که ما انسانها خودمون خانوادمونو انتخاب می کنیم.(در غیر این صورت تحت تاثیر جبر به دنیا اومدیم و دراین مدت هم مجبوریم زندگی کنیم).
هر انسانی ابعاد مختلفی دارد یک بعد فطری انسان برنامه راهنمای اوست که در سیستم عامل ذهن او نهادینه شده.
مثلا
حدود ساعت ۰۶:۳۰ بعد از ظهر ۲۰ آوریل ۱۸۸۹ در مسافرخانه‌ای در شهری مرزی و کوچک به نام بران‌آئو ام این در اتریش، بین مرزاتریش و امپراتوری آلمان زاده شد. پدر او آلویس (۱۸۳۷۱۹۰۳)، یک کارمند پائین رتبه گمرک بود. مادر ، کلارا (زادهٔ پولتزل)، دومین دختر عموی آلویس بود. او شش بچه به دنیا آورد. تنها آدولف، که دومین فرزندش بود، و خواهر کوچکش پاولا در کودکی زنده ماندند. هنگامی که آدولف ۳ ساله بود خانواده او به ایالت باواریا درجنوب آلمان مهاجرت کردند.[۲] در سال ۱۸۹۴خانواده او به نزدیکی شهر لینز مهاجرت کردند و تا زمان بازنشستگی پدر در آنجا ماندند، در این دوره او به عنوان کودکی خستگی ناپذیر به بازی و درس در مدرسه‌ای نزدیک به خانه مشغول بود. برادر او ادموند بر اثر بیماری سرخک در ۲ فوریه ۱۹۰۰ درگذشت و این اتفاق تأثیری دائمی در او ایجاد کرد و اعتماد به نفس او را تا حدود بسیاری تضعیف کرد و باعث شد آدولف کج‌خلق شود و همواره با پدر خود بحث‌های طولانی داشته باشد. روابط آدولف با مادرش بسیار خوب و صمیمانه بود و این کاملاً برعکس روابط او با پدرش بود که معمولاً او را کتک می‌زد[۳] با اینکه آدولف علاقه‌مند بود به رشته هنر بپردازد ولی پدر وی او را به مدرسه فنی فرستاد، بعدها در کتاب نبرد من اعتراف کرد که «امیدوارم بتوانم چند سال عقب افتادگی که پدرم به من تحمیل کرد را جبران کنم». [ نیازمند منبع ] آدولف حتی در زمینه سیاسی هم با پدر خود اختلاف داشت، پدر او فردی معتقد به امپراتوری اتریش بود اما او خود و اتریش را جزء آلمان و امپراطوری روم باستان می‌دانست. پس از مرگ پدرش در ۳ ژانویه ۱۹۰۳ وی مدرسه فنی را ترک کرد. آدولف در کتابش نبرد من، لحنی مودبانه دربارهٔ پدرش دارد، به هر حال او اظهار می‌کرد تصمیم جدی که برای نقاش شدن داشت باعث اختلاف نظرات بسیاری در بین آن‌ها شده بود.[ نیازمند منبع ]
این شخص کسی نیست جز آدولف هیتلر رهبر حزب نازی آلمان.
آیا او با توجه به تربیت پدر برای آینده زندگی خویش برنامه ریزی کرد یا انتخاب خودشو داشت؟؟
و مثالهایی از این دست افراد که در زندگیمون کم نیستن.

یعنی انیشتین که از مدرسه اخراج شد باید یه دست فروش می شد ولی یه دانشمند شد،این عجیب نیست؟؟؟
مثال خودمونیشم رفیق خودمه که همیشه تجدید میاورد،باباش تو کوچه دنبالش می کرد ولی الان مهندس جهاد کشاورزی شده.

من در مورد دوست شما چند سوال دارم:

  1. اگر بابای اون به جای این کارها، باهاش درست صحبت می کرد الان سرنوشت دوستت چی بود؟
  2. همین که الان مهندس جهاد کشاورزیه ناشی از همون سلسله رفتارها نیست؟
  3. آیا دوست شما در یک مقطعی از زندگی یه توانایی کوچیک بدست نیاورده به اندازه ای که مهندس جهاد کشاورزی بشه؟
    میدونید مشکل از چیه؟ مشکل اینه ما نمیتونیم دو زندگی همزمان رو ببینیم. مثلا نمی تونیم بفهمیم اگر بابای دوست شما یک پدر متمدن با دانش تربیت فرزند بود الان شاید دوست شما بزرگترین جراح مغز و اعصاب ایران بود.
    از طرفی شایدم هم معتاد بود. برای همین چون ما نمیتونیم زندگی موازی رو ببینیم که اگر فلان جور بود پس چطور میشد پس خیلی راحت هم نمیتونم مثل شما دوست گرامی، قضاوت کنم.
    به هرحال چون بحث منحرف شد یه بار دیگه به اصل سوال بر می گردم: «این هدفهایی که در زندگی دارید برای خود شماست یا ناشی از مدل زندگی تون در بین یکسری افراد خاص هست؟»
    پ.ن: انیشتین از مدرسه هیچوقت اخراج نشد. از دانشگاه اخراج شد اون هم نه زمانی که دانشجو باشه بلکه استاد دانشگاه بود ولی رئیس دانشکده فیزیک میگفت انیشتین باعث انحراف دانشجوها میشه. پس انیشتین همون موقع هم یک دانشمند بود ولی مورد قبول همکارانش نبود.
    خواهش مجدد: من دنبال مثال های کتاب های انگیزشی نیستم چون این مثال ها بایاس ذهنی ایجاد میکنند. من دنبال خود شما هستم خود خود خود شما. برام بگید خود شما هدفتون چقدرش مال خودته و چقدرش ناشی از تفکرات محیطی هست که توش بزرگ شدید؟ ممنون

سلام. مورد اول اینکه من بارها در این مطلب اشاره کردم لطفا در مورد خودتون بگید نه هیلتر و هر شخص دیگری. من در مورد شما صحبت می کنم در مورد زندگی خودتان نه زندگی کسانی که در عصر من نبوده اند. از این مثال ها که می شود زد ولی ایا کسی هست که زندگی اش را با این مثال ها ساخته باشد؟
چند بار شنیده اید در مورد بیل گیتس و امثال اون ایا زندگیتون مثل اونها شده؟ این مثال ها را فراموش کنید. در مورد خودتون بگید. چقدر از اهدافتون برای خودتون هست و چند درصد از مسیر زندگیتون رو دیگران براتون تعیین کردن حتی بدون زور؟
سوال من از شماست: ایا تونستید اثر نظرات و حرفها و کلام دیگران را از زندگی خود پاکسازی کنید و پیش خودتان این ادعا را داشته باشید که 100 در 100 هدفتون حاصل نظر خودتان است و ردپای صحبت های پدر و مادر و خواهر برادر و معلم و دوست و رفیق نیست؟
اصولا می توانید ادعا کنید که شخصیت شما حاصل تاثیرات دیگران نیست؟ با تشکر

در مورد سئوال آخری شما، من اینطور فکر می کنم که شخصیت ما حاصل نوع نگرش منطقی ما به دنیاست. منطق ما هم از تجربه های حسی ما ساخته میشه. تجربه های حسی هر کس، حاصل یه ترکیب از عواملی است که ذکر کردید. این عوامل می تونه تشکیل شده باشند از طبیعت، تاثیرات دیگران و … و این چند نطقه می تونه هر چیزی باشه که می تونه تجربه های حسی آدم رو متاثر کنه.

بحث های مطرح شده در این سئوال من رو یاد فیلم “The Truman Show” محصول سال 1998 انداخت. پیشنهاد می کنم اگر وقت داشتید این فیلم رو ببینید. جیم کری نقش اول این فیلم بازی می کنه و فیلمی متفاوت رو بازی کرده.

1 پسندیده

خیلی ممنون نظرات شما به واقعیت زندگی انسان ها می خوره و میتونم حسش کنم کاش میشد در این خصوص بیشتر صحبت کنید و توضیح بدید چون من دنبال فردی مثل شما هستم که نظرات پخته ای داشته باشد و فراتر از صحبت های حاصل از کتاب های بازاری و چندتا کتاب سخنرانی انگیزشی بتونه صحبت کنه که شما خداروشکر به نظرم تجربه لازم رو دارید.امیدوارم بیشتر در مورد هدف و هدف گذاری و شیوه زندگی تون صحبت کنید به نظرم برای من لازمه از شما یاد بگیرم. با تشکر

ممنونم از شما دوست عزیز که لطف داشتی، خوشحال و خرسند شدم از خوندن جوابت. یه نکته واقعی که باید به اون اشاره کنم این هست که، من این همه نیستم. بازم ممنونم.
منم یه آدم معمولیم که کلی حرفهای بزرگان و … رو می خونم و آخر انتخاب می کنم که کدومش واسم قابل ارزشه و اون حرف رو ارزشمند می دونم.
در مورد هدف و هدف گذاریم چیز خاصی نمیتونم بگم، ولی این رو میدونم که اگر صبر داشته باشم و سعی در فهمیدن لحظه هام کنم، خیلی چیزا برام روشن میشن. در مورد شیوه زندگیمم، فرض من اینه که هر کسی شیوه زندگی خودشو داره و شیوه زندگی کسی به درد آدم نمیخوره و در ضمن علاقه ای هم به این کار ندارم.
نظر من اینکه روند یادگیری در درون هر کس اتفاق می افته و این لازمش اینه که شروع کنی به تجربه کردن و فهمیدنشون. برای فهمیدنشون لازمه که هی تجربه کنی و صبر داشته باشی و از یه جایی به بعد یادگیری سریع میشه. دلیل من برای این حرفامم اینه که درون آدم بزرگترین استادی وجود داره که حتی تصوری هم نمی تونی ازش داشته باشی. من خودمم مثل شما در حال یادگیریم و در شروع کارم.
به امید روزهای بهتر

2 پسندیده