مشکلات اقتصادی این روزها دامن همه مون رو گرفته. همه تحت تاثیر این مشکلات کمابیش هستند. همه مردم هم غر میزنن و مدام شکایت می کنن. تقریبا نود درصد شکایت ها به این شکله که چرا مردم ساکتن؟ چرا هیچ کس شکایت نمیکنه؟ چرا هیچ کس کاری نمی کنه؟
خب همه شکایت کننده ها جزوی از مردم هستند که خودشون هم کاری نمی کنن. اما چرا همه از بقیه توقع دارند و خودشون کاری نمی کنند؟ چرا هیچ کس به فکر این نیست که خودش کاری کنه؟ به نظر شما آیا شرایط تقصیر مردمه و مردم باید دست به کار بشند و یا دولت مقصره؟ آیا با تغییر سیستم حکومتی همه مشکلات حل میشه؟
به نظرم توی مملکت کسی نمیخواد برای تغییر بهایی بده و منتظره ببینه کی اول تحملش تموم میشه و کم میاره. این شکایتها هم در همین راستاست که میخوان بقیه رو راه بندازن برای عکسالعمل.
این شرایط اجتماعی، طبیعی، سیاسی و اقتصادی حاصل دههها برهمکنش نامناسب بین مردم، دولت و عوامل دیگهست. جدا از مقصر، همه در این شرایط موثریم حتی وقتی که هیچ کاری انجام نمیدیم، چه برسه به اینکه خیلی وقتها به بهانههای مختلف به تقویت وضعیت کمک کردیم. هیولایی که در این مدت شکل گرفته خیلی وحشتناکتر از اون چیزیه که الان میبینیم، فقط ما به شکل عجیبی به این وضعیت عادت کردیم و همه این عجایب برامون عادی شده.
فقط با این تغییر، به هیچ وجه! اصلا فکرش رو بکنید الان یک سیستم درست اجتماعی بیاد، احتمالا هر کدوم از ما به خاطر کارهای روزانهای که میکنیم و به جامعه ضربه میزنیم، باید تمام عمر در حبس به سر ببریم.
ولی به نظرم نه میترکیم و نه خفه میشیم اگر که به این سئوال جواب بدیم: انتظار داریم چه کسی چه کاری رو انجام بده؟ بدبختانه حوصله دیالوگ ساده رو نداریم چه برسه به همراهی ساده اجتماعی.
والا من تا اینجا غیر از آسیب از طرف همین مردم آسیب دیگری ندیدم… بهترین کار اینه که هیچ کاری نکنیم. دلار، ماشین، گوشت، پسته، پیاز و… گرون میشه کاری نکنیم (نخریم).
قبل از اینکه بدو بدو بریم سمت مناطق سیل زده کمی فکر کنیم فایده ما اونجا چیه؟ بهتر نیست اگر کمکی قرار هست بشه از طرف ارگان های مربوطه باشه؟ مثلا ارتش؟ اگه می خوایم کمک کنیم از طریق این ارگان ها انجام بدیم. کمک می خوایم بکنیم؟ هنوز مردم کرمانشاه خونه ندارن هزینه کمک رو بدیم به اون مردم تا زمانی که سیل از مناطق سیل زده خالی بشه بعد برای باز سازی کمک کنیم.
توی عید یکم فکر کنیم و ترندی رو که همه انجام میدن انجام ندیم. تهران توی عید به مرتب زیبا تر از شماله. شمال رو بذاریم برای مردمش تا راحت باشن. دوست من شمالیه نتونست بره خونه روز 28ام و 29ام اسفند و روزای بعدش. چرا؟ چون مردم تمام راه ها رو بسته بودن همه اتوبوس ها پر شده بود قطاری هم که دوست عزیز من گرفته بود 3 ساعت به حرکت بهش پیام داده بودن که “به دلیل سیل امکان حرکت ندارد”. از نگاه من اونقدری که مردم خودمون خرابکاری میکنن در حق همدیگه هیچ دولتی بدی نمیکنه، از راننده تاکسی بگیر تا کسایی که توی بانک کار میکنن. همه منتظر هستن جایی بتونن کم کاری کنن، پول بیشتری بگیرن، کلاهی سر دیگری بذارن و…
تنها کمک ما اینه که کاری نکنیم جز فکر کردن. خودمون درست رفتار کنیم. فایده جمعی رو بر فایده فردی ارجح بدونیم اون موقع به مرور دوستان مسیول نما هم به کناری میرن و مردایی توی کار میان که از 28 اسفند بی وقفه دارن به مردم خدمت می کنن و اگر جاده ها رو پر نکرده بودیم ابزار های لوجستیکیشون زودتر به مناطق سیل زده میرسید و هزار اگر دیگه.
خیلی ساده است. انتخاب درست!
موقع انتخابات ریاست جمهوری، مجلس و … بیتفاوت نباشیم، احساسی برخورد نکنیم و با تحقیق و اندیشیده فرد لایقی انتخاب کنیم. برام جالبه مردمی که برای یک ازدواج ساده اینقدر تحقیق میکنن چرا موقع انتخاب رئیس جمهور و نمایندۀ شهرشون که آیندۀ اونها رو رقم میزنه بیاهمیت هستند. موقع بالا رفتنِ بیدلیلِ قیمتِ اجناس چند ماه نخریم. لگن 50 میلیونی نتیجۀ حمایت خودِ ما مردمه! باور دارم و باور کنید که قدرت اصلی مردم هستند و هر بلایی هم سرمون میاد مقصرش خودمون هستیم. راهش این نیست که بریزیم خیابون و زمینه رو برای شلوغکاری بعضی آدمای مغرض فراهم کنیم و به مشکلات دامن بزنیم، راهش اینه که انتخاب درست داشته باشیم. بهخصوص انتخابات مجلس که به نظرم مهمترین نهادِ این مملکته.
خیلی تو موضوع نخواهد بود حرفام ببخشید پیشاپیش:
-
یه مدت که استرس داشتم و دائم فکر می کردم: یعنی چی می شه؟ دیدم اینطور نمیشه و به همین خاطر تا حدی دنبال کردن مطالب سیاسی رو کنار گذاشتم (نه کاملا) زیاد خودتون رو اذیت نکنین.
-
هر کدوم از ما باید وارد یه کار تشکیلاتی بشه. تیم تشکیل بده تو یه راستایی خدمت مجانی بده به جامعه. سالم کار کردن و تیمی کار کردن رو یاد بگیریم. من تو انجمن نجوم فعالم. یه جورایی حالا که فضاش هست کمک بدیم به نشاط اجتماعی.
-
یه آدم خیلی ضعیفه و خسته میشه بنابراین قرار نیست همه بار یه جامعه رو من بکشم. پس در حد خودم جانانه و از صمیم قلب با کیفیت کار می کنم.
-
لزوما قرار نیست همه کارها و اصلاحشون از مسیر انتخاب های سیاسی ما حل و فصل شه.
خیلی خوب گفتین. اما مشکل اینجاست که تو ساختار فعلی حکومت شایستگان رو راهی به بدنه قدرت نیست متاسفانه. نظارت استصوابی باید اصلاح شه.
مقاله زیر نوشته من هست در یک نشریه محلی. منم دغدغه ای مثل چیزی که شما دارین دارم. خوشحال میشم نقدم کنید. البته هدف من بیشتر تو این مقاله این بود که چرا کسی کاری نمی کنه؟
- «یکی به نعل بزن یکی به میخ»
- «آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه»
- «کلاهتو سفت بچسب باد نبره»
«دیگی که برای من نمیجوشه، سر سگ توش بجوشه»
این مثل ها و نظایر آن، بخش بزرگی از محاورات روزانه ما ایرانیان را تشکیل می دهد که حتی گاه به عنوان نصیحت هم مورد تجویز قرار می گیرد.
در تعریف مشارکت اجتماعی گفته شده است: «مشارکت اجتماعی عبارت است از شرکت آگاهانه، ارادی، خودانگیخته و هدفمند گروهها و افراد در فرآیندها و امور اجتماعی جامعه به منظور تسهیم و نقشداشتن در کارها، تسهیل و تسریع امور جامعه و بهرهبرداری از نتایج آنها و کمک به اهداف توسعة اجتماعی جامعه»[1].
به عنوان یکی از اعضای مردم نهاد «ستاره شناسی دلیجان»، بارها از زبان مسئولین در جلسات شنیده ام که: «انجمن ها به عنوان بازوی توانمند دولت … » . به عقیده نگارنده تا زمانی که کسر بزرگی از شهروندان درگیر مشارکت اجتماعی، سیاسی و گونه های دیگر مشارکت نشوند، این بازوهای توانمند نه تنها کاری از پیش نخواهند برد بلکه هر روز توان و انرژی خود را بیش از پیش در جهت فعالیت از دست داده و و در گذر زمان با کنار رفتن بانیان خود و بدون جایگزینی افراد تازه نفس فرسوده و منحل خواهند شد و این یعنی هرز رفتن انرژی هایی که سرمایه هایی اینچنین را ایجاد کرده اند.
عدم مشارکت اجتماعی و بی تفاوتی نسبت به وقایع، واقعیتی است که در سطوح مختلف شاهد آن هستیم. به لحاظ تاریخی، پیش از شکلگیری ساختتارهای برخواسته از رای مردم و نهادهای مدنی، مسائل مهم در سطح اربابان و صاحبان قدرت حل و فصل می شد. نوپا بودن مفاهیمی چون شهروندی، حقوق و وظایف آن و عدم آگاهی اکثریت مردم باعث گردیده در زمینه های نیازمند مشارکت، مانند مسائل زیست محیطی، مسائل مربوط به عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی، فعالیت های عام المنفعه در قالب احزاب و مردم نهادها رغبتی از سمت افراد وجود نداشته باشد. رویه دیگر این سکه دید منفی قسمتی از حاکمیت نسبت به این گونه فعالیت ها است. متاسفانه بخش بزرگی ازز شهروندان به بهانه های مختلف ترجیح میدهند در زمان های فراغت مشغول امور شخصی و پیشرفت های فردی باشند و کمتر از فعالیت های جمعی با هدف رشد و اصلاح اجتماع، احساس نشاط و رضایتمندی دارند. آیا وظایف شهروندی تنها در چارچوب رعایت قوانین تعریف می شود؟
به صورت جزئی تر منشاء احساس تعلق کم نسبت به اجتماع چیست؟ چه عواملی مانع از مشارکت و احساس مسئولیت اجتماعی در ایرانیان شده است؟ دلیل محافظه کاری فردی و مصلحت اندیشی (چه در بین مسئولین و چه در میان شهروندان عادی) با هدف حفظ و ارتقای موقعیت فردی ولو به ضرر اجتماع چیست؟
با دقت در اوضاع و صحبت با افراد می توان این دلایل را به صورت زیر دسته بندی کرد:
- درگیری معیشتی.
آلموند و پاول، ضمن تأکید بر تحصیلات، درآمد و رتبة شغلی افراد در تعیین پایگاه اجتماعیـ اقتصادی آنان، معتقدند شهروندان تحصیلکرده، ثروتمند و بهره مند از مهارت های حرفه ای پیشرفتهتر، بیشتر ممکن است که واجد ایستارهای مشارکت جویانه باشند. منابع و مهارت هایی که این گونه افراد در زندگی خصوصی خود به دست می آورند، در مواردی که وظیفه یا ضرورت حکم کند، می تواند این شهروندان را به سهولت به مشارکت سیاسی بکشاند.[1:1]
- کرختی و تنبلی: «وظیفه حاکمیت است به من چه؟!!!» و عدم داشتن انگیزه فردی.
- محافظه کاری و ترس از به خطر افتادن موقعیت.
- اثر بخش نبودن فعالیت های انجام شده از سمت فعالین اجتماعی به دلایل مختلف.
شهروندان باید این تجربه را داشته باشند که مشارکت آنها در ادارة امور جامعه نمادین نیست و تأثیرگذار است. بهتدریج باید حجم دخالت دولت در ادارة امور کم شود و این امور به شهروندان واگذار گردد، تاجاییکه نهادهای مردمی، بدون اینکه به حکومت یا جریان خاص سیاسی وابسته باشند، شکل بگیرند.[1:2]
- سرانجام ناخوشایند فعالیین مدنی و فعالیت های اجتماعی.
یافته های پژوهش تأییدکنندة رابطة مثبت و معنادار رضایتمندی سیاسی و رضایتمندی اجتماعی با مشارکت اجتماعیـ سیاسی است که نشان میدهد جلب مشارکت مردمی در عرصهای خالی از رضایتمندی تحقق نمیپذیرد، بلکه نیازمند پندار مثبت فرد دربارة اوضاع سیاسی و اجتماعی جاری است تا آن را به تجربة مشارکت تبدیل کند. [1:3]
-
عدم آگاهی شهروندان از فواید حضور و مشارکت اجتماعی.
-
تربیت و آموزش کودک بر پایه نفع شخصی و به اصطلاح زرنگی و عدم آموزش کودکان و دانش آموزان پیرامون خویشتن دوستی، دگردوستی، عزت نفس فردی و احترام به سایر افراد و محیط اجتماع.
-
عدم وجود تشکیلات مناسب و منظم جهت مشارکت هدفمند و جوانی و بی تجربگی موارد موجود.
-
عدم وقوف حاکمیت بر تاثیر قوی مشارکت اجتماعی مردم بر حل معضلات، به صورتی که گاهی حاکمیت این نوع فعالیت ها را به صورت تهاجم به خود و رقابت با خود قلمداد کرده و در پی تضعیف آن می کوشد.
-
عدم توجه و ارتباط گیری قوی فعالین مدنی با بدنه مردمی و اقشار مختلف اجتماع و تبدیل فعالیت های جمعی به دورهمی های دوستانه.
موارد بالا، ضعف مشارکت اجتماعی و حس مسئولیت اجتماعی را می تواند توجیه و تفسیر کند. بی شک بررسی هر یک از عوامل فوق در این فرصت و امکان محدود میسر نیست، اما نکته ظریف که عدم توجه به آن هزینه های سنگینی در بر خواهد داشت اینکه اگر فعالیت های اجتماعی و مشارکت را نمودی از زنده بودن و پویایی اجتماع بدانیم، با تضعیف این امور به کجا خواهیم رسید؟ تربیت نسل مشغول به خود[2] با وجود مسائل پیش رو چه مسیری را پیش روی ما قرار خواهد داد؟ نسل های بعدی مسئولین، کجا باید مشارکت و حل مسئله را بیاموزند؟ آیا فقط بر تخته سیاه کلاس ریاضیات؟
مردم باید یک کاری بکنند چون ته هر سازمانی مثل دولت به مردم ختم میشود و سرنخ مشکلات ما را به باطن اجتماع میرساند.
اما آیا مردم میتوانند این نقش سازنده را ایفا کنند؟ جواب مسلما خیر خواهد بود! اکثریت مردم جهان آگاهی لازم را ندارند (نخواستند و یا به منابع اطلاع بخش دسترسی نداشتهاند) در نتیجه امروزه در سراسر جهان مکانی به نام آکادمی یا دانشگاه را عامل روشنگری اجتماع در راستای توسعه میدانند. این اجتماع دانشجو و استاد و محقق است که باید کاری کند تا مشکلات موجود در جوامع حل شود.
متاسفانه در کشور ما ، دانشگاهها به طور کامل نسبت به این وظیفه بیگانه هستند و کاملا از مسیر حقیقی خود خارج شدهاند. مانند قطار و واگنهایی هستند که از ریل خارج شدهاند وبه عقیده بسیاری برگرداندن این قطار به ریل کار دشواری خواهد بود.
در نتیجه در کشوری مثل ما باید گعدههای علمی با فعالیت متخصصان مسئولیت دانشگاه را نیز بر عهده بگیرند تا بتوانند جامعه را در مسیر روشن قرار دهند. یک جایی مثل پادپرس. مکانی از افراد آگاه و کسانی که دانش و اطلاعاتشان از متوسط دانش عمومی مردم بیشتر است.
به همین دلیل وقتی آقای دکتر رنانی مطلبی در خصوص سکوت روشنفکران جامعه نوشتند اینجا که دلسوزانه و راهکاری موقت بود ، برخی از ایشان انتقاد کردند که سکوت قشری که میداند و میداند که خطا و انتخاب صحیح کجاست به صلاح اجتماع نیست زیرا چراغ هدایت و مشعل حرکت در تاریکی به سمت توسعه و موفقیت را همین قشر مطلع جامعه بر عهده دارند و بایستی این وظیفه را انجام دهند.
به همین دلیل معتقدم در زمانه فعلی (و البته هر زمانهای) افراد مطلع ، دانشمند ، آگاه و روشنفکر بایستی مستقیم یا غیرمستقیم برای آگاهی بخشی به اجتماع و هدایت جامعه فعال باشند. حال اگر در کشور ما دانشگاه این وظیفه را گم کرده است ، بایستی نهادهای جایگزین و عموما مردمنهاد این مسئولیت را برعهده بگیرند تا مردم نیز بتوانند نقش خود را به خوبی ایفا کنند.
ممنونم از دوستان بابت دیدگاه های مثبت که نسبت به این موضوع داشتن. از نظر من، عامل اصلی تمام مشکلاتی که الان مردم ایران رو درگیر خودش کرده، بر می گرده به انتخابهایی که به صورت جمعی کرده ایم. البته این انتخابهای جمعی هم نتیجه انتخاب تک تک افراد تشکیل دهنده جامعه هست. اگر به صورت کلی بخوام مشکلات این انتخاب ها رو از نظر خودم بگم، به عوامل کلی زیر می رسم:
- ما مردم منتظری هستیم. تو همه جا منتظریم تا یکی یه کاری بکنه. منتظریم تا یکی بیاد همه چی رو درست کنه. این شده باور ما. حالا نمی دونم این اتفاق از چه تاریخی برامون افتاده ولی می تونم بگم که ما تو تکرار این انتظار افتاده ایم. فکر کنم باید قبول کنیم که باید خودمون انتخاب کنیم و خودمون شروع کنیم و منتظر چیزی نباشیم.
- ما مردمی هستیم که در حال حاضر، هیچ ارزشی برامون تعریف نشده و فقط دنبال ارزشهای تحریف شده هستیم. ارزش یعنی چیزی که یه جامعه به اون باور داره. متاسفانه جامعه ما ارزش باور شده ای ندارد. البته ارزشهای خوبی به صورت گروهی داریم ولی به یک باور عمومی کامل در نیامده.
- من تا به حال خارج از ایران نبوده ام، ولی نظرم در مورد مردم ایران(خودمم به عنوان فردی از این مردم می دونم) اینه که فکر می کنیم خیلی میفهمیم و خیلی کم به فهممون شک می کنیم. این احساس خوش فهمیدن تو اکثر موارد باعث نفهمی میشه. چرا که ما خودمون رو تو دیواری که از فهمیدن به دور خودمون کشیده ایم محصور کردیم و این باعث میشه که همیشه محصور دیوارای خودمون باشیم و این احساس خوش هم باعث میشه که تلاشی برا شکستن دیوارهای دور و برمون نکنیم. و متاسفانه این هم شده یه باور برای ما.
این رو میدونم که عوامل خیلی پیچیده تری هم تاثیر گذار هستند که من ازشون بی اطلاعم. ولی در پاسخ به سئوال “چه کسی باید کاری کنه؟” می تونم بگم که هر کسی باید یه کاری بکنه برای بهتر شدن شرایط. هر کاری که باعث تغییر این روند تکرای میشه باید توسط هر کسی اتفاق بیافته.
هر وقت خواستنهای تک تک مردم به تغییر، به حد تغییر برسه، تغییر اتفاق می افته. مصداقی هم برای این موضوع رفتار دوست داشتنی مردم شیراز در کمک به مردم سیل زده بود. مصداقهای مثبت زیاد دیگه ای هم وجود داره که در میان مصداقهای منفی کم رنگ جلوه کردن.
من به شخصه به این ایمان دارم که تغییر اتفاق میافته ولی زمانش بستگی به خواستن عمومی مردم دارد.