قدیما یه خانمی بود اسمش یادم نیست راننده تریلی بود بعدها گفتن شرکت جهان یخچال رو تاسیس کرده ولی الان که همه کارها آسان شده خانمهای زیادی به شغل رانندگی سنگین مشغولند تجربه کنید خیلی باحاله
اتفاقا درسهای اصلی (فیزیک و شیمی و ریاضی و زیست و زمین)خیلی خوب بود برگه های امتحانی زیستمو معلممون نگه میداشت و در کلاسهای دیگه نشون میداد از بس باحوصله برش های عرضی اندام های داخلی رو نقاشی میکشیدم
تو درس شیمی هم که همیشه جلسات امتحانی به مشکل برمیخورد از بس از موازنه ها اشکال میگرفتم آن زمان برای تکثیر برگه امتحان از روش استنسیل استفاده میشد که بسته به بودجه مدرسه بود برگه های امتحانی پر بود از جاهای خالی که چاپ نشده بود طفلک مدیر مدرسمون منو از معلممون بیشتر قبول داشت چون بیشتر وقتها معلم نبود اشکالات رو به من مراجعه میکرد
فیزیک و زمین هم عشقم بود از تنها درسی که بدم میومد فارسی بودولی بعدها فهمیدم همه درسها شیرین و دوست داشتنی هستند بشرطی که اولا بفهمی و دوما پیگیرشون بشی
دوستانی که سر جلسه امتحان با خودکار منو مورد عنایت قرار میدادن برای تقلب و همیشه پانزده نمره از هفده هجده نمرشون رو مدیون من بودن بعدها سمت های خوبی تو آموزش داشتن که باز نشست شدن و من شدم راننده بی ار تی هنوز هم یاد گذشته میکنیم و کلی میخندیم
حالا نمی دونم این رو در جواب کسی نوشتی یا کلی،
جالبه، امروز یه کلیپ حال به هم زن دیدم، از پرنده ای به اسم زاغی.
اگه سرچش کنین مطمئنم می شناسیدش. خیلی پرنده ی بانمک و به نظر باهوشیه.
یه جوری به این جمله ت مرتبط بود… همیشه خوب هستیم و خوب دیده می شیم.
از این پرنده خیلی خوشم میومد! تا اینکه امروز کلیپ رو دیدم. یه پرنده ی دیگه رو اسیر خودش کرده بود و خیلی هوشمندانه با نوکش چشم پرنده رو کور کرد. چند بار و محکم بهش نوک زد تا دیگه نتونه فرار کنه و بعد کشتش.
داشتم به این فکر می کردم بدون اینکه بشناسمش چه راحت برام جذاب و بی آزار میومد!
اینه که به نظرم صفات و القاب کم مهم نیستن
بدون علاقه وارد رشته شدم. بعدن بخش های مورد علاقه م رو توش کشف کردم. چطور؟