چگونه با استفاده از نفت، اقتصاد و فرهنگ یک جامعه رشد می‌کند؟

آقا اول از همه، من به این نتیجه رسیدم که هیچ جوره نمی‌توان به اقتصاد یک کشور با نفت کمک کرد.
اول از همه بهتره تعریف خودم رو از اقتصاد بگم. اقتصاد، روندی هست که موجب افزایش منابع مالی می‌شه. (این تعریف رو هم دوست ندارم. چون نفت رو هم می‌شه در این تعریف گنجانید) پس:
دولت با داشتن چهارمین منابع نفتی جهان، هزینه‌های خودش (چه هزینه‌های استهلاکی و چه هزینه‌های خدمات‌دهی) رو با نفت تأمین می‌کنه. به طوری که تا قبل از تحریم‌های گسترده، فقط ۳۶درصد هزینه‌های دولت از طریق مالیات تأمین می‌شده.
دولتی که از اقتصاد صنعتی و خدماتی مردم مستقل می‌شه، کارش به جایی می‌رسه که می‌گه به مردم چه ربطی داره که در تصمیمات دخالت کنند. این عین جمله‌های برخی سیاست‌مداران است.
خوب از طرف دیگه، با استفاده از نفت فقط می‌توان از خارج جنس تهیه کرد. و این یعنی آب را به آسیاب کشورهای دیگر بریزیم و آسیاب‌های داخل را روز‌به‌روز ضعیف‌تر کنیم. و این ضربه اساسی و کاری دیگر به اقتصاد کشور است.

من تا اکنون پیشنهادم این است که به جای خرید تجهیزات صنعتی از کشورها، از آن‌ها اشیای تاریخی را خریداری کنیم. و همین‌طور منابع فرهنگی آن کشورها را خریداری کنیم.
دستمزد به هنرمندان ایرانی و خارجی دهیم تا کشور را زیباتر کنند. به این صورت گردشگری را در کشور توسعه می‌دهیم و به اقتصاد و فرهنگ کشور همزمان کمک می‌کنیم.
حتی همین کار هم می‌تواند موجب کاهش توان هنرمندان داخلی شود.

به نظر شما چطور می‌توان با استفاده از نفت به اقتصاد و فرهنگ کشور کمک کرد؟

به نظر شما کشور ما اماکن تاریخی و طبیعی زیبا کم داره؟
مشکل ما در گردشگری ربطی به کمبود منابع نداره اما مشکل جذب گردشگری هست و بعد هم موانع زیادی که در گردشگری داریم

خیلی هم میشه کمک کرد اما به شرط ها و شروط ها
مشکل در مدیریت مالی در سطح کشور و وزارتخانه و …

این نقد من متوجه شما نیست و متاسفانه بازم به دلیل مدیریت اشتباه هزینه های دولت آنقدر بالاست که از هدر رفت و اختلاس های این هزینه ها میشه چندین کشور رو اداره کرد

مشکل رو در خود سئوال میتونین ببینین: رشد به چه معنی؟ رفاه و البته موارد اقتصادی مرتبط؟ متن سئوال شما نشون میده که شما به منابع نگاه میکنین نه نیروی انسانی. در جاهای مختلفی این بحث مطرح شده و من هم به شکلهای مختلفی این حرفها رو زدم ولی باز هم سعی میکنیم به شکلی متفاوت حرفم رو بگم:

در ذهنیت به جامعه، باید واقعگرا بود یعنی جامعه انسانی رو به شکل واقعی دید نه شکل موجوداتی همگن. ولی در خصوصیات کلی نسلها، انسانها و ملتها چندان تفاوتی با هم ندارن بخصوص در پروسه طولانی مدت پیشرفت.

برای اینکه ببینیم که چقدر احتمال داره که جامعه‌ای با منابع خام که مثل یک ثروت بادآورده هست، رشد میکنه میشه به موارد موجود نگاه کرد و دید که این احتمال بسیار اندک هست اگر پول نفت به اقتصاد وارد بشه. مثال نقض جایی مثل نروژ هست که پول نفت رو از اقتصاد خودش بیرون کشیده و موفق هم بوده. فکر نمیکنم این در حوزه‌ی سئوال بگنجه.

چرا این اتفاق میوفته؟ بزارین به سطحی فردی برگردیم:

فرض کنیم که دو نفر هستن که

  • فرد الف ثروت چندانی نداره و در حد یک سرمایه‌گذاری و رشد فردی میتونه خرج کنه ولی نه بیشتر.
  • فرد ب ثروتی بادآورده مثلا از میراث به دست آورده و دغدغه خاصی برای خرج کردن نداره.

به نظرتون کدوم فرد رشدی همراه با تولید مفید خواهد داشت؟
تجربه اجتماعی نشون میده که فرد اول بسیار محتمل هست که به رشد برسه چون سرمایه حداقلی، انگیزه کافی و البته اجبار درس گرفتن از اشتباهات رو داره. در حالیکه فرد دوم انگیزه رشد نداره و البته از اشتباهات درس نخواهد گرفت چون تاثیر قوی بر روی ثروت نداره (از دست دادن یک دلار برای فرد الف درس بزرگری داره تا فرد ب).

البته که در سطح فردی، ثروت ثروت میاره ولی در همین سطح ثروت، رشد فردی به همراه نخواهد داشت!

فرهنگ به معنی رسم زیستن حاصل کمبودهاست که انسانها رو به سمت گسترش روشهایی مناسب با شرایط برای زیستن برده. فرهنگ ایجاد میشه نه اینکه القا بشه!

3 پسندیده