جنسیت خیلی مهمه تو این وضعیت ولی عموما میتونید از کسائی که توی محیط خوابگاهی هستن راهنمائی بگیرید چون برخورد زیادی با این مسائل داشتن. یه سری کارها هست که اکیدا نباید انجام بشه و اونها مهمترن. نصیحت از مهمترین اونهاست. برحسب شناختی که دارید میتونید بهش کمک کنید اگر که بدونید از نظر شخصیتی فرد احساس میکنه در ضعف شدید قرار داره. هر عمل غیرمستقیمی که بهش کمک کنه تا این احساس ضعف رو برطرف کنه خیلی مفیده به نظرم. در مورد آقایون پیچیدگی کمتری وجود داره. ما معمولا با وارد کردنش توی بازیهای مختلف سعی میکردیم روحیه رو برگردونیم. اگر که به نحوی غیرمستقیم به طرف نشون بدید که اتفاق عجیبی نیوفتاده و برای خیلیها پیش میاد، میتونه در کمتر افسرده شدن موثر باشه.
این دستورالعمل رو صرفاً به عنوان یک روش غیرکارشناسانه مطرح میکنم. برای بقیه ماجرا اگه وضعیت خیلی حاد باشه حضور یه متخصص الزامیه .
شاید مهمترین کاری که باید انجام بشه گوش دادن به حرفها، درددلها، خاطرات و … باشه. شاید لازم باشه که شما دست به کار نشین و بذارید خودش شروع به صحبت کنه(اینجوری گارد کمتری نسبت به صحبت کردن میگیره و حس فضولی کردن از جانب شما هم بهش دست نمیده).
این گوش دادن باید با تمام وجود باشه و نه از سردلسوزی. تمام وجود یعنی صحبتاش رو کلمه به کلمه گوش میکنی و جایی اگه نیاز به ادامه صحبت داره همراهی میکنی.
از همه مهتر اینکه در خلال صحبتها به هیچ وجه راه حل و مشورت داده نشه. معمولاً راه حل ها مصرف شخصی دارن و جز اینکه کار رو خرابتر کنن فایده ای ندارن.
شاید بد نباشه بعد از اینکه صحبتاش تموم شد و یه دل سیر حرف زد برداشتهایی که خودتون از صحبتاش داشتین رو بهش بگین و اینجاس که معلوم میشه چقد به حرفاش گوش دادین: “من برداشتم از اینجای صحبتت این بود که …”
اگر علایق و سرگرمی هاش رو می شناسید: بعد از مدتی که از سوگواریش گذشت (و یا به عبارت بهتر : زمان هایی که کمی سبک تر هست) به سمت این سرگرمی ها ببریدش : مسافرت، پیاده روی، کوه و …
بهش نگید: مهم نیست به درک( چون اولا مهمه واقعا و دوم اینکه خودش میفهمه به مرور ). چون واقعا یه تکانه شدید هست برای فرد
اما میشه عباراتی به کار برد که مسئله رو براش کوچک کرد و از حالت فاجعه درش آورد:
1- اگر جمعیت دنیا 8 میلیارد آدمه الان جز اون (فرد مورد نظر) 7.999.999.999 آدم دیگه وجود دارن.
2-یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایانه.
3-به سمت آگاهانه نگاه کردن ببریدش با حرفاتون: احساسات شناورن. اصل موضوع که وجود خود شخص هست، همیشه بوده اما احساس عشق ممکنه تا چندین ماه قبل وجود نداشته بوده و حالا هم وجود نداره.
4- بهتره با خودش کنار بیاد چون راه دیگه ای وجود نداره. و خودش رو دوست داشته باشه… اون روح درونش گناه داره بخواد انقدر ناراحت بشه. همدلی با خود.
5- به این نقطه رسیدن سخته اما شدنیه: حیف نیست آدم همه زندگی و تمرکزش و این فرصت کوتاه ولذت هاش رو صرف وجود و حضور یه آدم بکنه؟
از تداعی خاطرات و یادآوری (موسیقی، مکان و …) برای مدتی که شخص سوگواره خودداری کنید.
به طور کلی باید از بیوفائی دنیا براش بگین و یاد آوری کنین که عشق های بزرگ هم آخرش به وصال منجر نشده این خاصیت عشق عمیقه که آخرش نا کامیه
و اگر طرف مذکر بود براش لیلی و مجنون نظامی رو بخونین مخصوصا اون قسمتی که دائی مجنون به ملاقات مجنون میره و برای دلسرد کردن مجنون از بی وفائی جنس مونث میگه
زن گر نه یکی هزار باشد / در عهد کم استوار باشد
چون نقش وفا و عهد بستند / بر نام زنان قلم شکستند
زن دوست بود ولی زمانی /تا جز تو نیافت مهربانی
چون بر در دیگری نشیند / خواهد که دگر ترا نبیند
زن میل زمرد بیش دارد / لیکن سوی کام خویش دارد
بسیار جفای زن کشیدند / وز هیچ زنی وفا ندیدند
البته اینها نظرات دائی مجنون هست و به بنده ارتباطی نداره!!!