چگونه کودکانمان را با فرهنگ فارسی آشنا کنیم؟

بسیاری از اشعار بزرگان را میتوان برای کودکان خواند تا از کودکی با فرهنگ غنی فارسی آشنا شوند. به عنوان مثال اشعار پروین اعتصامی را در زیر برای مطالعه گذاشتم.

اگر موافق چنین روشی هستید، به نظرتان چطور می‌شود چنین رویکردی را در تربیت کودکانمان فراگیر کنیم؟
اگر نقدی بر این روش دارید، خوشحال می‌شوم مطرح کنید؟

گذری بر گنجینه پروین

«طوطی و شکر»

تاجری در کشور هندوستان ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ طوطئی زیبا خرید از دوستان
خواجه شد در دام مهرش پای بند ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ دل ز کسب و کار خود یکباره کند
در کنار او نشستی صبح و شام ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ نه نصیحت گوش کردی نه پیام
تا شد آن طوطی برای سود گر ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ هم رفیق خانه هم یار سفر
هر زمانش زیر پا شکر فشاند ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ گاه بر دوش و گهی بر سر نشاند
بزم خالی شد شبی از این و آن ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ خانه ماند و طوطی و بازارگان
گفت سوداگر به طوطی ای عزیز ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ خواب از من برده ادراک و تمیز
چون که امشب خانه از مردم تهیست ‍ ‍ ‍ ‍ خفتن ما هردو شرط عقل نیست
نوبت کار است اهل کار باش ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ من چو خفتم ساعتی بیدار باش
دخمه بسیارست این ویرانه را ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ پاسبانی کن یک امشب خانه را
چون نگهبانان به هر سو کن نظر ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ بام کوتاهست گر بسته است در
طوطیک پر کرد زان گفتار گوش ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ شد سراپا از برای کار هوش
سود گر خفت و ز شب پاسی گذشت ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ هم قفس هم خانه قیر اندود گشت
بر فکند از گوشه ای دزدی کمند ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ شد به زیر آهسته از بام بلند
موش در انبار شد دهقان کجاست؟ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ بیم طوفانست کشتیبان کجاست؟
هر چه دیدو یافت چون ارزنش چید ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ غیر انبان شکر کانرا ندید
کرد همیان ها تهی آن جیب بر ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ زان که جیب خویش را می خواست پر
دزد بار خویش بست و شد روان ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ خانه ی خالی بماند و پاسبان
صبحدم برخاست بازرگان زخواب ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ حجره ها را دید بی فرش و خراب
خواست کز همسایه گیرد کوزه ای ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ گشت یکساعت برای موزه ای
کرد از انبار و از مخزن گذر ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ نه اثر از خشک دید و نه ز تر
چشم طوطی چون به بازرگان فتاد ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ بانگ زد کای خواجه :صبحت خیر باد
گفت:آب این غرقه را از سر گذشت ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ کار من دیگر ز خیر وشر گذشت
سودم آخر دود شد سرمایه خاک ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ خانه مانند کف دست است پاک
فرش ها کو؟ کیسه های زر کجاست؟ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ گفت:خامش کیسه شکر بجاست
گفت:دیشب در سرای ما که بود؟ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ گفت: شخصی آمد اما رفت زود
گفت:دستار مرا بر سر نداشت؟ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ گفت: من دیدم که شکر برنداشت
گفت:مهر وبدره از جیبم که برد؟ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ گفت: کس یک ذره زین شکر نخورد
زانچه گفتی نکته ها آموختم ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ چشم روشن بین به هرسو دوختم
هرکجا کردم نگاه از پیش وپس ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ کاله این انبان شکر بود وبس
پیش ما ای خواجه شکر پر بهاست ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ تا چه چیز ارزنده در نزد شماست.

5 پسندیده

صرفاً نظر شخصی:

در اینکه میشه افراد رو از سنین پایین با شعر و ادب فارسی آشنا کرد، حرفی ندارم، در ضمن انتخاب اشعار پروین اعتصامی به نظرم انتخاب خوبیه. ولی کنارش این رو میخوام اضافه کنم که چون افراد در سنین پایین هنوز علاقه‌مندیای خودشون رو درست شناسایی نکردن خیلی باید مراقب بود که به جای آشنا شدن با فرهنگ غنی فارسی، بیشتر از این موضوع دلزده نشن.
مثالی در موضوع زیر زدم از اینکه در نوجوانی منو فرستادن کلاس خطاطی که اثر معکوس داشت:

شاید بد نباشه این مدل آشنا کردن کودکان با ادبیات و فرهنگ فارسی رو خیلی صمیمی و از طریق خود خونواده جلو ببریم، بدون هیچ اجبار و بایدی.

تجربه‌ی شخصی:

من تو خوندن شعر و مهمتر از اون درک مفهومش کوچکترین پُتانسیلی رو در خودم نمی‌بینم. ولی از خوندن داستان خیلی خوشم میاد. یادمه 14- 15 ساله که بودم پدرم شاهنامه فردوسی - به نثر ایرج گلسرخی - رو خریده بودن. بدون اینکه کسی بهم بگه که این کتاب رو بخون خوبه، خودم این کتاب چند صد صفحه‌ای رو چند باری از صفر تا صدش رو خوندم. و لذتی که برام به همراه داشت فوق‌العاده بود.

فکر میکنم اکثر شعر و ادب فارسی با داستان همراه هستن که میشه ازشون استفاده کرد.

6 پسندیده

این قطعه زیبا نه تنها باعث شاد کردن کودکان میشود بلکه بزرگترها را هم با طرز فکر انسانهای تک بعدی آشنا میکند.البته قبول دارم بچه ها تو سنین پائین تر هنوز علاقه مندیهاشون رو پیدا نکردن ولی اگر درست براشون تبیین بشه علاقه مند میشوند .یه نکته پنهان هم وجود داره و اون اینه که بسیاری از بزرگترها هم خودشون حتی خواندن شعر هم بلد نیستند چه برسه به اینکه بخوان اونو برای کوچکترها تبیین کنند و به نظرم اشکال اصلی اینجاست.

2 پسندیده

شخصا ترجیح می‌دم بچه‌ام با علم روز آشنا باشه و وقتش رو برای به دست آوردن تخصصی که دوست داره بکنه تا یادگیری چیزی که ممکنه هیچوقت به دردش نخوره…

ادبیات و فرهنگ هم تا جایی که لازمه توی مدرسه آموزش داده می‌شه…

کلا این که به درد نمی‌خوره در واقعیت و شما به فرهنگ فارسی مسلط باشی کسی تره هم برای شما خرد نمی‌کنه…

1 پسندیده

متاسفانه با این قسمت از فرمایشتون کاملا مخالفم شیوه رفتار اجتماعیمان نشان از دوری از فرهنگ و ادبیاتمان است.

2 پسندیده

متاسفانه با این قسمت از فرمایشتون کاملا مخالفم شیوه رفتار اجتماعیمان نشان از دوری از فرهنگ و ادبیاتمان است.

وقت گذاشتن برای مطالعه‌ی ادبیات و فرهنگ به جای علم روز که کشور بهش احتیاج داره اشتباهه…

مطالعه‌ی ادبیات توی مدرسه و رسانه به اندازه‌ی کافی هست، و باقیش هم برای کسانی که رشته‌اشونه…

الان من با فرهنگ و ادبیات خودمون عجین بشم و پیوند بخورم، به چه درد کشورم می‌خوره؟

چه کمکی می‌تونم بکنم به جامعه‌ام؟ این بهتره یا پزشک و متخصص شدن؟ مهندس هسته‌ای شدن؟

متخصص امنیت مجازی شدن؟ خلاصه هر رشته‌ای که کشور ما بهش نیاز داره…

دوران مطالعه‌ی ادبیات از وقتی با این حجم از علم و دانش مواجه شدیم تموم شد…

دیگه وقتی براش نیست… ضمن این که همه علاقه ندارن…

1 پسندیده

خب من برعکسش رو ترجیح میدم (خصوصا دارم توی چنین اجتماعی زندگی میکنم). یعنی ترجیح میدم در کشوری باشم که دکتر ، مهندس نداره ولی مردمش بافرهنگ و ادیب هستند. انسانی زندگی میکنند و به بهترین و زیباترین وجه از طریق گفتار و نوشتار با یک دیگه ارتباط دارند.
تا اینکه در جامعه‌ای باشم که پزشک متخصص زیاد داره ولی کارتخوان نداره چون نمیخواد مالیات بده. پول نداشته باشی عمل جراحی انجام نمیده. و اصولا دانشش برای جیبش هست تا حل مشکل واقعی یک بیمار. ایضا وجود اینطور مهندسین و دانشمندانی که عمدتا وارد بزهکاری میشوند.

زبان هم به همین اندازه مهمه. زبان قوی منجر به گسترش علم میشه و برعکس زبان ناقص نمیتونه علم رو منتقل کنه.
بازم با این مشکل خیلی نزدیک مواجه هستیم و اون زبان فارسی هست. به گواه بسیاری زبان فارسی در مواجه با علم گاها ناتوان میشه. وقتی میخوایم یه کتاب فیزیک از انیشتین ، یه کتاب فلسفی از هگل و یه کتاب مارکتینگ از کاتلر ترجمه کنیم با هزاران هزار لغتی مواجه میشیم که در ادبیات انگلیسی و آلمانی معنا و مفهوم دارند ولی در زبان فارسی هیچ مصداقی ندارن در نتیجه یه ترجمه آبکی انجام میدیم و کسی که ترجمه فارسی این متون رو میخونه به کنه و اساس مطلب پی نمیبره چون مفاهیمی دارند که اصولا در زبان ما نیستند.

با روند فعلی هم تا دهه‌های آینده زبان فارسی بلکل ناتوان میشه و فقط به درد فحاشی‌ها و دیالوگهای خیابونی میخوره. البته یه راه داره و اینکه رسما زبان کشور رو به یکی از زبانهای رایج علم مثل انگلیسی ، آلمانی و… تغییر بدیم.

برآیند مطلب اینکه در پاکستان دانشکده‌های فنی و پزشکی و انسانی فعالند و دانشجویان پرشوری دارند و با کمک زبان انگلیسی میتوانند فنون خوبی یادبگیرند ؛ ولیکن فرهنگ حاکم اکثرا فرهنگ داعشیسم است در نتیجه مهندس برق و شیمیدان این دانشکده‌ها برسر میزان قدرت انفجاری و گرفتن تلفات غیرنظامی بیشتر رقابت میکنند. (برخی پزشکان ایرانی هم میتونه نمونه خوبی باشه)

به همین دلیل ترجیح میدن در کشور کوچک سان مارینو باشم تا پاکستان. فرهنگ و زبان توانمند باشه علم هم هست ولی برعکسش صدق نمیکنه (چون نمونه زیادی داریم)

2 پسندیده

خب من برعکسش رو ترجیح میدم (خصوصا دارم توی چنین اجتماعی زندگی میکنم).

فرهنگ زمان سکته شما رو نجات نمی‌ده و ادبیات برق نمی‌شه واسه خونه‌ی شما…

اگر دکتر و مهندس نباشن احتمالا نوزاد به دوران بلوغ نمی‌رسه… این چه خرفیه آخه؟

نوشتار نیاز به کاغذ و خودکار داره، تولید این‌ها نیاز به مهندس و کارخونه داره، کارخونه نیاز به برق داره و…

بجث رو به کجا دارین می‌کشین؟ کارتخوان چه ربطی به سعدی و حافظ داره؟

یعنی جاهایی که فرهنگ فارسی نیست همه دارن می‌میرن؟

من دارم می‌گم وقت واسه مطالعه‌ی زیادی نذاریم و به علم روز بیشتر بها بدیم شما می‌گی دکتر عمل نمی‌کنه بدون پول؟!

در مورد ترجمه که حرفتون اصلا معلوم نیست از کجا اومده… یه بحث دیگه باز کنین اونجا جامع جوابتون رو بدم من خودم ۸ ساله مترجم مقاله‌های دانشگاهی و ISI هستم…

حرف‌های دیگه‌اتون هم کاملا نامربوط به حرف منه:

  • باید وقتمون رو بیشتر از ادبیات و فرهنگ روی علم روز بذاریم که برای کشور مفید هستن…

میتونیم در کنار علم روز با فرهنگ غنی خودمان هم انس بیشتری داشته باشیم

2 پسندیده

فرهنگ و زبان (رفتار و ارتباط) نهادهای اجتماعی را میسازه. نهادهای اجتماعی سیمای کلی جهت حرکت جامعه رو مشخص میکنه.

چرا باید روی فرهنگ وقت گذاشت؟ زیرا نهادهای اجتماعی را میسازد
چرا نهادهای اجتماعی مهم‌اند؟ زیرا علت پیشرفت یا عقب افتادگی یک ملت محسوب میشوند.
آیا بدون نهاد اجتماعی موفق (عدم فرهنگ مناسب) میتوان پیشرفت کرد؟ فعلا هیچ ملتی بدین شکل پیشرفت نکرده است.

علت اختلاف شهر نوگالس (امریکا) با شهر نوگالس (مکزیک) در همین است.

در نظر داشته باشید بحث مفید بودن یا نبودن علم نیست. (سیستم) تکنولوژی و تمامی زیرسیستم‌های آن محاط در سیستم اجتماعی هستند و سیستم اجتماعی محاط در فرهنگ _ ارزش‌ها و هنجارها _ است. هیچکدام سیستم بسته نیستند که بگویم هیچ تاثیر متقابل و مراوده‌ای ندارند.

نتیجه در جوامع فاسد ، منحط و بی‌فرهنگ ؛ علم وجود ندارد ، علم ایجاد نمیشود. پس اصولا بحث هزینه و فایده نیست. هرگاه یک مثال نقض پیدا بشه ، اونوقت این دیدگاه رو رد خواهیم کرد. فعلا چنین اجتماعی پیدا نشده.

پس متون کلاسیکی مثل حافظ و سعدی بی‌اهمیت نیستند.

داخل پرانتز اینکه علت شیوع دیدگاه‌ ضدمهاجرین در غرب را از همین جا جستجو کنید. وجود خیل عظیم مهاجرین چه نظمی را به هم میزند؟ این نظم چیست که مردم غرب رفته رفته تداوم این روند مهاجرت را برضد آینده خویش و پیشرفت کشورشان می‌بینند؟ _ اندکی نگرش قیاسی و خروج از جزئی نگری _

2 پسندیده

با کسانی که متون کلاسیک و مدرن غربی را میخوانند صحبت کنید. در مقدمه برخی از آثار هگل ، نیچه و دیگرانی به این موضوع اشاره شده.

یک مصداق
marketing
ترجمه فارسی = بازاریابی
نظر اساتید = «شناسایی ، شناساندن ، رضایت» ؛ معنای فوق ابتر و نارساست.

داخل پرانتز : ترجمه لغات تخصصی علمی نیازمند دانش بالای ادبیات است. کتب علمی آقای محمدعلی فروغی جز بهترین کتابهایی هستند که برای اولین بار در خصوص حقوق ، اقتصاد ، اجتماع ، سیاست و … از روی منابع غربی نگاشته شد.
علت = واژه‌سازی معنایی مناسب برای کلماتی که در زبان ما وجود نداشتند. (ایشان در حیطه ادبیات و شعر فرد بسیار دانا و آگاهی بودند)
یا نوشته‌های دکتر شریعتی و برخی افراد دانشمند دیگه.

نتیجه هرکسی نمیتونه مترجم باشه. مترجم متون عادی باید به زبان و ادبیات فارسی و زبان و ادبیات کشور خارجی مسلط باشه. در خصوص ترجمه متون تخصص ، داشتن دانش تخصصی در همان حیطه نیز به مشخصات مترجم اضافه میشه تا مارکتنیگ رو بازاریابی ترجمه نکنه.

2 پسندیده

میتونیم در کنار علم روز با فرهنگ غنی خودمان هم انس بیشتری داشته باشیم

منظور همینه که وقتی که می‌خوایم روی حفظ شعر و فرهنگ اسلامی بذاریم، صرف یادگیری و تمرین و کسب تخصص کنیم = ۲ برابر شدن زمان آموزش و یادگیری…

اینطوری:
دانشگاه → مهندسی هسته‌ای
به جای فرهنگ (اسلامی مثلا) → یادگیری زبان انگلیسی یا چند زبان خارجی
به جای ادبیات → انجام کار مفید (مثل نوشتن مقاله تو ویکی‌پدیا) و کسب تجربه توی زمینه‌ی تخصص

بر عکس اگر انگلیسی خوب بدانی بسیاری از مشکلاتت حل است :grin:

درست است ولی باید فرهنگ غنی و ادبیات مان را حفظ کنیم چون حفظ فرهنگ و زبان وظیفه هر کدام مان است.
همچنانکه :
دیگران کشتند و ما خوردیم
ما بکاریم تا دیگران بخورند

1 پسندیده

ولی باید فرهنگ غنی و ادبیات مان را حفظ کنیم چون حفظ فرهنگ و زبان وظیفه هر کدام مان است.

کسی نگفت کتاب‌ها رو آتیش بزنیم یا برای ترویجشون توی جهان تلاش نکنیم

اتفاقا بیشتر تلاش ما باید خارج از ایران باشه برای ادبیات

الان من کلا بوستان و گلستان سعدی و دیوان حافظ و شاهنامه رو حفظ باشم

خوب چی می‌شه؟

صبح تا شب درگیر کار هستم با تخصص‌های فنی خودم…

دیگران کشتند و ما خوردیم
ما بکاریم تا دیگران بخورند

این چه ربطی داره؟

در قرن ۲۱، وظیفه‌ی ما در قبال زبان فارسی، اینه که توش واژه‌سازی درست انجام بشه و واژه‌های خارجی غیرلازم رو با واژه‌های فارسی جایگزین کنیم که زبان فارسی توی واژه‌سازی به شدت توانمنده برعکس عربی…

وظیفه‌ی ما تدوین واژه‌نامه و فرهنگ لغت و دستور زبان فارسی و تلاش برای ترویج و آموزشش توی دنیاست…

1 پسندیده

یکی ازشیرین ترین داستانها در فرهنگ غنی فارسی حکایت موش و گربه حضرت شیخ بهایی است که حدودسیصد سال پیش به رشته تحریر در آمده

آورده اند که موش پر هوشی سفید در گوشه ای قرار گرفته واز گوشه ای توشه تمتع کرده ؛ ناگاه گربه ای در کلبه او در آمد . موش را دست و پا به هم برآمد و در زیر چشم نگاهی می کرد و از سوز سینه آهی می کشید .

گربه بر آشفت وگفت: ای دزد نابکار؛ از برای چه آه کشیدی و از من چه دیدی که سلام نکردی؟

موش در جواب گفت: ای شهریارعالی مقدار؛ طرفه سئوالی کردی که از جواب شما عاجزم؛ زیرا که هرگز کسی شنیده و دیده باشد که در حالت نزول ملک الموت؛ کسی بر او سلام کرده باشد.

از این جواب ؛ گربه بسیار آزرده خاطر شد و گفت : ای نابکار کجا از من ستمی به تو رسیده و کجا از من به تو آزاری واقع شده که از این قبیل سخنان جواب می گویی؟ مرا به خاطر رسید که چون سلام آثار سلامتی است و سلام کردن در کتاب ها نوشته شده سنت است و جواب سلام واجب؛ پس اگر تو سلام کنی؛ امر سنتی به جا آورده باشی و مرا متعهد امر واجبی کرده ای ؛ زیرا که دیگر کسی در میان ما و تو نیست که جواب سلام گوید تا که فرض کفایه به جا آید.

پس ای موش صرفه ترا می شد . دیگر آن که سبقت در سلام ؛ ثواب عظیم دارد و خواستم که ثواب جهت تو حاصل شود.نقلی وارد شده که در ایام حضرت نبوی ؛ شخصی در جایی پنهان شده بود که شاید در سلام بر آن حضرت سبقت گیرد ؛ مقارن این حال جبرئیل آمد و آن حضرت را خبر داد و گفت : حق تعالی می فرماید که فلان شخص در فلان موضع پنهان است تا در سلام بر تو سبقت گیرد و ما نخواستیم که مدعای آن شخص حاصل شود ؛ شما باید بر آن شخص در سلام سبقت کنی . پس در این باب مرا نفعی نمی باشد و ضرری هم واقع نمی شود .

موش در جواب گفت : این معنی بر شما ظاهر است که تکلیف به قدر استطاعت است و زیاده بر آن مالایطاق خواهد بود.

گربه گفت : بلی راست می گویی.

باز موش از سر مکر و حیله گفت: ای بزرگوار به نمک دیرینه قسم که بسیار حرفها را به خاطر می رسد ؛ اما جرأت بیان آن را ندارم؛ چرا که در این وقت که نظرم به جمال مردانهٌ شما افتاد قطع قوای جمیع اعضای من شد؛ چنان که بینایی چشم و شنوایی گوش و گویایی زبان و قدرت رفتار به کلی از من قطع شد؛ پس هرگاه استطاعت بر گفتن و شنیدن نباشد و شما امر کنید البته مالایطاق خواهد بود.

پس گربه گفت: ای موش ! به دلیل آیه : انماالمومنون اخوه ؛ خواستم از راه برادری با تو سلوک مسلوک دارم.

موش گفت : مکرر عرض کردم که شوکت و عظمت بزرگان باعث ترس و هول زیردستان است ؛ چون شهریار سوال نماید و بنده متوهم؛ چگونه می توانم جواب بگویم؟

گربه گفت: دغدغه به خاطر راه مده و آن چه به خاطرت میرسد بگو.

موش گفت : ای خداوند ! آیهً انماالمومنون اخوه صحیح است؛ اما کسی این آیه را قهراٌ و جبراٌ نشنیده ؛ برادری بر دو قسم است : یکی برادری حقیقی و یکی برادری طریقی؛ هرگاه مرا یارایی و توانایی آن نباشد که با احدی از خود قوی تر برابری کنم…

ادامه دارد
دنباله موضوعچگونه کودکانمان را با فرهنگ فارسی آشنا کنیم؟

1 پسندیده

فرموده شما دو بخشه که ممکنه متضاد باشه بچه ها دنبال علاقه مندی خودشون میرن نه ترجیحات اولیا وظیفه پدر و مادر و مربی ایجاد انگیزه و علاقه هست

اگر تا جایی که لازمه آموزش داده میشد وضعیت این نبود!!!

ملاک تره خورد کردن نیست کسی که با پشتوانه حقیقی فرهنگی آشنا باشه هر حرفی را نمیزنه؛ هر حرفی را باور نمیکنه؛ خویشتن داره ؛ مسئولیت پذیره ؛ نیاز به پلیس و دستگاه قضا و درد سرهای اجتماعی کمتر پیدا میکنه ؛ مناعت طبع و کرامت نفس پیدا میکنه و…در کل زندگی اجتماعی و روانی بهتری در آینده خواهد داشت