هرکدوم از سبکای کاری مختلف، کارآفرینی، فریلنسری، کارمندی(رسمی-قراردادی،تمام وقت-پاره وقت) و کار آزاد(تمام وقت-پاره وقت) مزایا و معایبی دارن. بسته به اینکه اجازه میدیم چه محدودیتایی در زندگیمون وجود داشته باشند و اینکه چه خصوصیات شخصیتی داریم و البته با توجه به بازار کار انتخاب ما میتونه متغیر باشه.
معمولاً هم اینطوریه که به مرور زمان، چند کار مختلف در حوزه های مختلف رو انتخاب میکنیم تا به شرایط پایداری از لحاظ شغلی برسیم. که این میتونه خیلی کم یا خیلی زیاد طول بکشه. راجع به ارجحیت هرکدوم از اینها هم نظرات مختلفی وجود داره. که خیلیاشون قابل تامل و بقیه هم صرفاً تقلیدی از دست سایرین است.
تجربه سایر افراد در زمینههای مختلف، به عنوان منبعی موثق و قابل اتکا همیشه جذاب و ارزشمند بوده. مخصوصاً اگه تجارب مختلفی از طرف اشخاص متفاوت ثبت و مستند شده باشه. پس دعوتتون میکنم راجع به جزییات کاری که به عنوان شغل انجامش میدین یا سابقاً مشغول بهش بودین و ازش تجارب مختلفی بدست آوردین، تعریف کنید.
در کدوم یکی از این موارد سابقهی فعالیت دارین؟
تجربهی کاریتون تو هرکدوم چجوری بوده؟(جزییاتی که باعث رضایت یا عدم رضایت شما بودن)
آیا خواستهتون رو فراهم کرده؟(خواستتون در ابتدا از شغلتون چی بوده؟ در نهایت چطور شده؟)
با توجه به مسیری که تا الان طی کردین، هر کدوم از شغلایی که داشتین چه مهارتهایی از شما رو ارتقا دادن؟(هر قابلیت نرم یا سختی که فکر میکنین ارتقا پیدا کرده)
اگه سوالی مونده که من نپرسیدم خودتون شروع کننده اش باشین
به نظرم این انتخاب دقیقا در اتباط هست با شخصیت و مهم تر از اون جایگاه و تجربیات اون آدم .
دوستی رو میشناختم که آرزوش این بود بتونه کارمند بانک بشه و امنیت کاری داشته باشه در صورتی که کارمند بانک شدن یکی از کابوس های منه چون واقعا نمیتونم 8 ساعت در روز رو یه کار تکراری انجام بدم .
یا فرضا من کارفرمایی دارم که مهندس عمران خیلی موفقی بوده که الان مدت 2 سال هست داره ماهی حداقل 10 میلیون تومن از جیب هزینه میکنه و تمام وقت و انرژیش رو میزاره تا بتونه فروشگاه های زنجیره ای اینترنتیش رو راه اندازی کنه و رونق بده و به گفته خودش حتی اگه در نهایت این فروشگاه ها فقط بتونن خرج خودشون رو در بیارن کاملا راضی هست . چون این هدف جدید به زندگیش معنا داده در صورتی که من اصلا نمیتونم این روحیه رو درک کنم .
اگه بخوام تجربه شخصیم رو بگم فاز 1 کارمندی : من حدود 4 ماه کارآموز بودم توی حرفه خودم و بعدش حدود 2 سال کارمندی کردم برای یه شرکت خصوصی کارمند بودن خوبی های خودش رو داره . با همکارات صمیمی میشی ، محیط کار خونه دومت میشه ، این که میبینی باعث رشد یه مجموعه میشی باعث میشه که حس مفید بودن کنی و از اون مهم تر کلی تجربه جدید کسب میکنی اگه سازمانی که توش کار میکنی سازمان پویایی باشه .
فاز 2 فریلنسری : به نظرم هر کسی که تخصصی داره و به واسطه تخصصش کارمندی میکنه در نهایت به سمت فری لنسر شدن سوق داده میشه چون هم از نظر ریالی خیلی به صرفه تر هست هم از نظر آزادی زمانی و جغرافیایی که داری . منتها طبق تجربه من فریلنسر بودن اصولا از کارمند بودن چالشی تر هست . وقتی فریلنسر هستی تمام مسئولیت ها به عهده خودته . مسئولیت پیدا کردن پروژه . قرارداد نوشتن ، گرفتن پول از مشتری ، راضی نگه داشتن مشتری و … حتی اگه تمام این چالش ها رو بزاریم کنار این که بتونی انضباط شخصی داشته باشی و برای انجام کارت تنبلی نکنی بدون این که مدیری ازت گزارش بخواد خیلی خیلی چالش بزرگیه .
فاز 3 مزه مزه کردن کارآفرینی : هر فریلنس بعد از چند سال کار به نقطه ای میرسه که میفهمه سقف درآمدی داره . فرضا یه برنامه نویس عالی به صورت فری لنسری اگه واقعا کارش تاپ باشه نهایتا میتونه ماهیانه 10 الی 15 تومن کار کنه .
از طرفی یه فریلنسر با تجربه کنار تیم ها و مدیر های مختلفی بوده و بعد از چند سال کار skill set مناسبی برای درست کردن کسب و کار خودش پیدا میکنه و مجموع این ها میتونه باعث بشه که یه فریلنسر به سمت کارآفرینی سوق داده بشه و من خیلی خوشحالم که الان تو این نقطه هستم و از ته دل دوست دارم که بیزینسم رو شروع کنم . چون به نظرم فری لنسری در نهایت یه استگاه مناسب تو راه کارآفرین شدنه .