سخنرانیهای تد که مخفف تکنولوژی، سرگرمی و طراحی هست، از اسفند ۱۳۶۲ به عنوان مجموعه رویدادهای تکنولوژی شروع به کار کرد و از سال ۲۰۰۶ سخنرانیها به شکل رایگان با مجوز کریتیو کامنز در سایت TED.com قرار داد.
از سال ۱۹۹۰ به بعد، جامعهٔ رو به رشد “TEDsters” سالانه در رویدادِ TED در مونتهری، کالیفرنیا جمع میشدند، تا در سال ۲۰۰۹ با توجه به افزایش قابل توجه شرکت کنندگان، به لانگ بیچ، کالیفرنیا نقل مکان کرد. در ابتدا سخنرانها از زمینههای تخصصی دیزاین، تکنولوژی و سرگرمی انتخاب میشدند، اما در دههٔ ۹۰، فهرستی مجریان را به دانشمندان، فیلسوفان، نوازندگان، رهبران مذهبی، بشر دوستان و … توسعه داد.
تدتاکها نه تنها الهامبخش هستن، برای یادگیری زبان انگلیسی (listening) و مهارت ارائهی مناسب هم خیلی عالی هستن. مخصوصا که برای هر ارائه، تیم تد کلی با ارائهدهندهها تمرین میکنه و متوسط زمانی که هر ارائهدهنده سخنرانیش رو تمرین میکنه بالای ۵۰ بار هست!
کدوم سخنرانیهای تد بودن که خودتون دیدین و لذت بردین و توصیه میکنین بقیه هم ببینن؟
سخنرانی 100 days of rejection
داستان پسری هست که از “نه شنیدن” ترس داشته اما تصمیم میگیره که به این ترسش غلبه کنه.
وقتی میاد شروع کنه با یه وبسایت آشنا میشه … و یه برنامهی ۱۰۰ روزه رو ترتیب میده برای شنیدن ۱۰۰ تا “نـه” که یه سری اتفاقات جالب توی این مسیر میوفته…
پیشنهاد میکنم این تدتاک ۱۰ دقیقه ای رو درباره اهمیت تنوع زبانها در گسترش ایدهها ببینین:
یکی از دوستانم در ابوظبی به بزرگسالان انگلیسی آموزش می داد. یک روز خوب او تصمیم گرفت آنها را به فضای سبز ببرد و به آنها کمی لغات از طبیعت یاد بدهد. ولی عاقبت او بود که داشت لغات عربی برای گیاهان بومی را یاد می گرفت. همینطور کاربرد آنها: کاربردهای دارویی، آرایشی، خوراکی و نوشیدنی. آن دانشجوها این اطلاعات را از کجا به دست آورده اند؟ مسلماً از پدربزرگها و مادربزرگهایشان و حتی از جدهایشان. لازم نیست به شما یادآوری کنم که چقدر مهم است توانایی ارتباط میان نسلها.
ولی متاسفانه، امروزه، زبانها با یک سرعت بی سابقهای در حال نابودیاند. زبانها با یک سرعت بی سابقهای در حال نابودیاند. هر 14 روز یک زبان می میرد.
بگذارید یک داستان درباره ی دو دانشمند برایتان تعریف کنم، دو دانشمند انگلیسی. آنها داشتند آزمایشی انجام می دادند در بارهی ژنتیک و “پاهای جلو” و “پاهای عقب” حیوانات. ولی آنها به نتایجی که می خواستند نمی رسیدند. آنها واقعاً مانده بودند که چه کار کنند، تا اینکه یک دانشمند آلمانی آمد که متوجه شد آنها برای “پای جلو” و “پای عقب” از دو کلمهی جدا استفاده می کنند، درحالی که ژنتیک فرقی بین پاها نمی گذارد، همینطور زبان آلمانی. بینگو، مشکل حل شد. اگر فکری به ذهنت نمی رسد، گیر می کنی. ولی اگر زبان دیگری می تواند به آن فکر کند، آنوقت، با همکاری، می توانیم بسیار بیشتر یاد بگیریم و به دست بیاوریم.
اشتباه برداشت نکنید؛ ای معلمهای انگلیسی من مخالف آموزش انگلیسی نیستم. من این را که ما یک زبان بین المللی داریم دوست دارم. امروزه بیش از گذشته به آن نیاز داریم. ولی من مخالف استفاده از آن به عنوان یک مانع هستم.
این تاک که من دیدم خیلی جذاب بود برام، اول سیگنالی که مغز به دست میفرسته برای حرکت دادن دست رو میگیرن و همین سیگنال رو از مغز نفر اول میفرستن به دست نفر دوم و دست دومی شروع می کنه به حرکت کردن!!!
قسمت جذاب ترش اون جاییه که وقتی دست نفر اول رو تکون میدن(یک نفر سوم این کار رو میکنه)، بدون این که خودِ شخصِ صاحب دست بهش فکر کرده باشه (پس پیامی از مغزش نیومده) دست دومی تکون نمی خوره.
کلیت ماجرای این تد رو کاری ندارم، شاید زیادی علمیه. ولی به دقیقه ۳ تا ۵ این سخنرانی نگاه کنین. چطور نمایش میده که کشورهای جهان سوم دیگه اون جایی نیستن که درشون تعداد بچه ها زیاد و متوسط طول عمر پایینه! کار ایشون در این نمایش عالی است.
یک سخنرانی عالی با تعابیر زیبا، پیشنهاد میکنم وقتی احساس کردین زیادی در ناحیه امن موندین یک بار ببینین. تشویقتون میکنه که گاهی اولین قطعهی دومینویی باشین که میفته … .