یه دوست دارم به شدت کتاب روانشناسی دوست داره و زیادم میخونه…بهم گفت با روانشناسی روی دیگران نفوذ داره… آیا این واقعیته؟
همه افراد به نحوی تاثیر گذار و تاثیر پذیرند ولی مراتب داره بعضیها میزان تاثیرگذاری بیشتری دارند چون در رفتار خودشون با دیگران سنجیده تر عمل میکنند و یا یه سری ویژگی های شخصیتی خاص دارن. میتونم از @Jalal_Razavi دعوت کنم بیاد توضیح بده چون این موضوع خوراکشه
مرسی از آرمان بابت دعوت
به نظر من بله
روانشناس ها در تلاش هستند تا با ایجاد نفوذ در خودآگاه و ناخودآگاه افراد مسیر صحیح تری رو به افراد نشون بدن
نه اینکه اجبار کنن یا به جای افراد انتخاب کنند!
البته همه فاصله ی بین پیشنهاد و اجبار رو در نفوذ درک نمیکنن و به همین دلیل خیلی اوقات افراد به روانشناسی و روانشناسان بدبین هستند
روانشناسی هم مثل خیلی از علم های دیگه مهارتیه بدست آوردنی و هم خوبی هایی داره و هم بدی هایی
بستگی داره که بخوایم چطور از مهارت ها استفاده کنیم
یک روانشناس بسیار راحت تر از هرکسی میتونه افراد رو به سمت مرگ و خودکشی سوق بده و از طرف دیگه بهتر از همه میتونه افراد رو از لبه مرگ به زندگی برگردونه
ممکنه بعضی ها بگن نه من روانشناس نیستم اما به خوبی میتونم نفوذ داشته باشم
باید بگم که عزیزم شما روانشناس هستی اما به صورت تحلیلی یا تجربی
روانشناسی لزوما از مطالعه کتاب های کلفت و قطور بدست نمیاد و با مشاهده و مطالعه افراد، شخصیت ها و هویت ها هم تا حد زیادی قابل یادگیریه
ممنون جواب خیلی خوبی بود
خوب واقعا چه طور میشه فهمید فردی که روانشناس هست داره اجبار میکنه یا پیشنهاد میده یا سعی در نفوذ کردن داره؟ ممکنه واقعا بر طبق سلیقه ی شخصیش یه کاری بکنه ؟
انتخاب درست خودش یه توانایی خوب محسوب میشه و مثل همه حوزه های دیگه ی انتخاب، در انتخاب مشاور هم باید بسیار دقت کرد
دروغ پنهان نیست
یکمی زبان بدن بلد باشید میتونید نتایج خوبی از هم صحبتی با افراد بدست بیارید و کمی بشناسیدشون و بر اساس شناخت بتونید بهتر تصمیم بگیرید
اوکی خیلی ممنون
اساسا بهتره که مشخص کنیم که روانشناسی به شما اطلاعات میده ولی استفاده از اطلاعات نیاز به مهارتهای مکمل داره که الزاما روانشناسها ندارن. مثال مشخص اینکه روانشناسهای بزرگ الزاما اثرات اجتماعی قویی نداشتن، برای مثال فروید در جاانداختن نظریات خودش به درستی، ناموفق بود. برعکس کسانی که میتونن اطلاعات رو تبدیل به عمل کنن، در این زمینه موفقتر هستن، برای مثال اگر اشتباه نکنم، خواهرزاده فروید با استفاده از نظریات فروید، نظریات روابط عمومی و نحوه مدیریت افکار عمومی رو پایهگذاری کرد که کاربردهای سیاسی و بیزنسی بسیار بالایی داره.
به طور کلی، اگر کسی اطلاعات روانشناسی رو به نحوی به دست بیاره یا با مطالعه یا برحسب تجربه (حتی ممکنه خودش ندونه که داره از روانشناسی استفاده کنه ولی اصول تجربی رو به دست آورده) و هنر و توان استفاده از اونها رو داشته باشه، قابلیت تاثیر بر دیگران رو داره. مثلا اکثر سیاستمدارهای موفق به طور تجربی از اطلاعات روانشناسی استفاده کردن و موفق شدن ولی در کنارش چیزهای دیگهای هم داشتن که این قابلیت رو به اونها داده. در دنیای امروز، با این حجم از دسترسی به اطلاعات، به نظرم خود روانشناسی به عنوان علم دیگه مزیتی به حساب نمیاد، به دست آوردن هنر استفاده از اون مزیت رقابتی بسیار بالاتری حساب میشه.
خوب پس چرا وقتی انقدر راحت میشه به روانشناسی دست پیدا کرد و راه ارتباط موثر رو به دست آورد باز هم سخت میشه یک فرد هنر استفاده از روانشناسی رو پیدا کنه؟
آیا واقعا وقتی شرایط امروز طوری هست که معمولا همه به اینترنت و رسانه دسترسی دارن افراد دنبال روانشناسی و هنر استفاده از اون برن؟
نه دیگه، قسکت هنر استفاده هنوز بسیار سخته. اطلاعات موجود هست ولی هنر استفاده به ترکیبی از استعداد ذاتی، آموزش و تجربه نیاز داره. مثلا یک فرد برونگرای باهوش خیلی پتانسیل بالاتری برای استفاده از این هنر داره تا یک درونگرا. البته فرد درونگرا هنوز میتونه با آموزش پیش بره ولی در شرایط یکسان از نظر آموزش و گیرایی ذهنی، به نظرم فرد برونگرا کاملا موفقتر خواهد بود.
نکته دوم اینه که بسیاری از افراد، اطلاعات رو با هنر استفاده اشتباه میگیرن و اهمیتی برای این قسمت قائل نیستن که برن به دنبال یادگیری. ولی الان به طور ضمنی اهمیت این در سیاست و بیزنس بیشتر جاافتاده و به نسبت قبل در کارهایی مثل مارکتینگ یا انتخابات بسیار بیشتر استفاده میشه.
خیلی ممنون
پس معلومه خیلی کار دارم
بله. این نکته رو هم در نظر بگیرین که سطح اهمیت بالایی داره: اگر یک نفر هدف باشه با یگ جمع ۱۰۰ نفره یا با جمع بسیار بزرگتر، داستان متفاوته. دلیل به این برمیگرده که علاوه بر تلاش شما (به عنوان فرد نوعی منظورمه)، در سطحهای وسیعی، افرادی بسیار بیشتر با تکنیکهای متنوع در حال رقابت برای جذب و نفوذ هستن.
چشم خیلی ممنون