کلیشه به باورهای عموم که همه آن را پذیرفته اند برمیگرده، کلیشههای جنسیتی هم مربوط به باورهای عامه در خصوص رفتارهایی که خاص مردان و یا زنان است؛ عروسک برای دختر، ماشین برای پسر …
یه کلیشهای که بشدت باهاش مخالفم اینه که پسر باید برای ازدواج پیشقدم بشه
چرا دختر نیاد خواستگاری؟
چرا دختر به پسر ابراز علاقه نکنه و ازش خواستگاری نکنه؟
البته نمیدونم اینکه خانوادهی دختر با شیرینی و دسته گل برن خونهی آقا پسر چجوری بنظر میاد
اما حداقل دخترخانوم میتونه ابراز علاقهی اولیه رو انجام بده
جذابه بنظرم
من هنوز مفهوم کلیشه جنسیتی رو درک نکردم. شاید یه مقدار در لایههایی اثر میگذاره که من بهشون آگاهی ندارم. گاهی که دوستان در موردش صحبت میکنند متوجه میشم. ولی بعد از مدتی به عنوان مسائل بدیهی میپذیرمش.
یه چیزی که در موردش حس میکنم، این هست که خیلی از این کلیشهها قابل بیان نیست. چون وقتی بیانش کنی، به خیلیها ممکنه بر بخوره. حتی خیلی از کسانی که همفکر ما هستند. چه آقایان و چه خانمها. به همین خاطر یک فضایی لازمه ایجاد بشه تا این کلیشهها توی اون فضا بتونن گفته بشن بدون اینکه در تضاد به وجود اومده کشته بشن.
نمیدونم صحبتم به کلیشههای جنسیتی ربط پیدا میکند یا نه اما تا حالا دقت کردید غالب بچهها از اینکه با پسوند جنس مخالف صداشون کنی بدشون میاد مثلا اگه به یه پسربچه ۴ ساله اشتباها بگی دختر گلم با خشم میگه من یه پسرم همین طور یه دختر بچه!!! به نظرتون چرا اینطوریه؟؟؟
اما بیشترین کلیشههای جنسیتی که دیدم و خیلی هم ازش بدم میاد اینه:
وای پسرتون عروسک بازی میکنه!!!
وای پسرتون چه روحیه دخترونهای داره!!!
وای دخترتان مثل پسرها از دیوار راست بالا میره!!!
وای دخترتان مثل پسرها از ماشین بازی تفنگ بازی خوشش میاد.
چرا پسرا نباید عروسک دوست داشته باشند ؟
چرا دخترها نباید ورزشهای رزمی دوست بدارند؟
من دقیقا از سن 19 سالگی تمام تفکرات و ذهنیتم نسبت به جنسیت و موارد این چنین از بین رفت. یعنی همه رو به یک چشم نگاه کردم و کلا بی تفاوت شدم نسبت به چنین دیدگاه هایی در جامعه. نگاهم نمیدونم چی شد که انسانی تر شد و فقط ماهیت انسانی افراد در نظرم میومد. و جنسیت افراد رو وقتی که خواستم و میخوام می بینم در غیراین صورت حتی بهش فکرم نمیکنم.