اگه در رابطه و برخورد با کسی بفهمین به شما علاقه منده ولی شما همچین احساسی نسبت بهش ندارید چی کار می کنید؟
کنار کسی که دوستون داره ولی دوستش ندارید می مونید؟
توی این وضعیت متناقض چه تصمیمی میگیرین؟
احساس ترحم نسبت به فرد می کنید یا بهش فرصت میدین خودشو ثابت کنه و یا خیلی عقلانی تصمیم می گیرید؟
آیا توی همچین وضعیتی بودین و تجربه واقعی ازش دارین؟
نه ، این دوست داشتن برام با احترام همراهه و دوست داشتن بی واسطه نیست و مثل یجور نقش بازی کردن میمونه پس از اولش وارد این بازی نمیشم
بله به نظر من انسان در مقابل همه کائنات مسئولیت داره در مقابل کسی که آماده گی پذیرش نظرم رو داشته باشه بیشتر
یعنی چون خودتون رو مسئول می دونید کنار فرد باقی می مونید حتی اگه برای خودتون سخت باشه؟
بهش میگم هیچ احساسی نسبت بهش ندارم
فکر می کنم اگر اون فرد بدونه که من نسبت بهش حسی ندارم دیگر مصر بر ادامه ی رابطه نباشه
بله. اما اون موقع ارتباط رو برای مدتی حفظ کردم که بعد پشیمون شدم.
بقول بابا طاهر: چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی/ که یک سر مهربونی هر دو سر بی
اگه مجنون دل شوریده ای داشت / دل لیلی از او شوریده تر بی
دلبستگی بی علت بوجود نمیاد.علتش هر چی باشه یه سر قضیه به من مربوط میشه پس مسئولم
اگر منظور شما رابطه دوست پسر و دختر هست، بهتره از همین دوست داشتن شروع بشه و عقلانی باشه که اونم مستلزم صرف زمان و تجربه با هم بودن است.
میگویند عاشقی با دوست داشتن تفاوت های زیادی دارد. دوست داشتن یه حسی است که با رفتار منطقی و بدون هیچ توقعی نسبت به کسی داری و عقلانی هم هست و خیلی خوبه که مردم دوست داشتن رو یاد بگیرند. به نظرم در ارتباط جنس مخالف که برای تشکیل زندگی مشترک صورت می گیرد، دوست داشتن نسبت به عاشقی عقلایی تر است. بعضی از صاحب نظران میگویند ازدواج هایی که از عاشق شدن به وقوع میپیوندند،معمولاً سه تا پنج سال بیشتر دوام نمی آورند. در حال حاضر که مشکلات متعدد هم به سراغ جوانان آمده است و عقیده دارم اگر دوست داشتن واقعی است بهتره روی پروژه کار بشود، مگر مواردی(مثل نقص عضو و…) که باید بهش توجه کرد و اصول کلی رو هم همینطور.
نه منظورم کلی است
مثلا همجنسی که از شخصیت شما خوشش میاد و براش دلنشینید
وقتی یه هم جنس یا حتی غیر همجنس از روی دوستی و خرسندی از شخصیت ابراز علاقه میکنه،دلیلی نداره کنارش بمونیم و مهمتر اینکه دلیلی نداره دوستش نداشته باشیم.
من سعی میکنم جوری رفتار کنم که دوست دارم با خودم رفتار بشه. خودم به هیچ وجه مشتاق نیستم کسی رو دوست داشته باشم و اون علی رغم میل خودش با من باشه و در رابطه بمونه. در واقع اینکار رو یک اتلاف وقت و انرژی و مهمتر از همه یک دلشکستگی بزرگ میدونم.
اگه طرف مقابل براساس احساس ترحم خودشو وارد رابطه کنه که بینهایت بهم برمیخوره و مطمئناً احساس ضعف و دلشکستگی میکنم. اگر بنا به دادن فرصت باشه بنظرم با کمترین زمان ممکن یعنی یه رابطه دوستانه معمولی همه چیز مشخص میشه.
بارها تو این موقعیت بودم و نموندم؛ در عین حال هوای طرف مقابل و احساساتش رو هم داشتم. همون طور که سهیل مطرح کرد:
خودم وقتی کسی رو دوست دارم ترجیح میدم احساساتم جریحه دار نشه و در ضمن دشواری تغییر احساس نسبت به یه نفر رو هم درک میکنم، چون تجربه ش رو داشتم.
پس خیلی معقول به طرف مقابلم بیان کردم که
احساسش رو درک میکنم و فکر میکنم الان بهتره منطقی پیش بریم و نه احساسی. از نظر منطقی محبت و احساس شما نسبت به من یه محبت و احساس بیش از حد انتظاررم هست و من رو آزار میده. مطمئنم که شما قصد آزار من رو نداری و ممنون میشم یه رابطه ی منطقی انسان با انسان رو در پیش بگیریم (به جای رابطه ی دو دوست صمیمی که زمان و انرژی بیشتری برای هم صرف میکنن).
تجربه نداشتم ولی از نظر من اگر چنین اتفاقی برایم می افتاد من کنارش میماندم نه با خاطری حس ترحم بلکه به خاطر آینده خودم همه میدانیم که اگر کسی دوست مان داشته باشد در همه حال همیشه متوجه مان است که هیج آسیب یا خلل نبینیم و کمبود احساس نکنیم همیشه به فکر مان است و انسان موجود توافق پذیر است بلاخره با او توافق و عادت خواهیم کرد چی بسا زندگی های زیادی است که از روی عادت و توافق است نه از روی عشق و علاقه.
اگه چشمم دنبال کس دیگه ای نباشه بهش یه فرصت میدم تا احساساتمو قلقلک بده اگر دیدم هیچجوره جذبش نمیشم رهاش میکنم
به نظرم کاملا بستگی به شرایط و نوع رابطه با اون فرد داره طبیعتا اگه هم جنس خودمون باشه موندن کنارش راحت تره به شرط اینکه اون آدم رو تا حدودی قبول داشته باشیم چون وجودش قرار نیست مانع حضورآدم هایی دیگه توی زندگیمون باشه ولی در مورد جنس مقابل دو حالت داره:
۱-کسی توی زندگیم نیست و به فرد خاصی علاقه ای ندارم توی این شرایط هم به اون و هم به خودم فرصت میدم برای شناخت و پیدا کردن تفاهم ها و شاید همین ها منجر بشه به کنار هم بودن و با هم موندن…
۲-خودم به کسی علاقه دارم که در این صورت با توجه به شناختی که از شخصیت خودم دارم علی رغم تمام احترامی که برای احساس طرف مقابلم قائلم میرم به سمت کسی که دوسش دارم چون به شخصه فکر میکنم عاشق بودن و عاشقی کردن یه هنره و معشوق بودن فقط یه اتفاق و ترجیح میدم در قصه ی زندگیم یه هنرمند باشم تا یه آدم منفعل…
قطعاااا نميمونم
به نظرم خيلي مسخره هست كه كنار كسي باشي كه بهش حسي نداري، و اون بيچاره دوستت داره
به نظرم بتيد اون رو از خودت بروني، كاري كني كه دوستت نداشته باشه يا بفهمه تو حسي نداري
تا اونم بتونه به يه فرد مناسب تر فكر كنه و درگير شما نباشه
میگفت اگه میخوای بدونی کسی که بهت ابراز علاقه کرده واقعا دوستت داره یا نه ببین دلت چی میگه اگه توام نسبت بهش محبت داری اون طرفم واقعا دوستت داره (دوستت دارم هاش نفاق نیست)
برداشتی از کلام امیرالمومنین علی