یکی از مسئله های سازمان های دولتی، نحوه ی تغییر پست های مدیریتی اون هاس. معمولا با هر تغییر و تحولی در دولت، پست های داخل سازمان های دولتی هم تغییر میکنن. و این باعث میشه یه مدیر حتی ددلاین برنامه ریزی هاش رو ندونه.
آیا میشه با افق دید کوتاه مدت هم یه سازمان رو به خوبی مدیریت کرد؟
و یا در چنین شرایط ناپایداری بهترین استراتژی های مدیریتی چی هست؟
خب هر سازمانی یه اهدافی داره و بر اون اساس یه شرح وظایفی براش تعریف شده.
آیا این وضعیت به این مربوط نیست که:
گروه ها و مدیرانی که روی کار میان، در زمینه اهداف اشتراک نظر ندارن و سلیقه ای عمل می کنن. اهداف جزیی و قدم به قدم تعریف نمی شن و کلی گویی میشه.
شاید بهتر باشه ابتدا گروهی که مورد تایید گرایش های مختلف هست و از عقلا هستن یه سری اهداف رو تعریف کنه و هر گروه و تیمی که روی کار میاد نتونه برخورد سلیقه ای کنه و روند قبلی رو متوقف کنه و فقط بتونه روند رو برای بهتر و سریع تر رسیدن تغییر بده.
مشورت با تیم ها و کارمندان قدیمی و اطلاع بیشتر از روند قبلی.
به شخصه معتقدم اگر مسولان “متخصص” “متعهد” و “بی طرف” باشند لازم نیست با روی کار آمدن هر فردی کل تیم تغییر کنه. چون افراد به درستی سر کارشون هستند و در اون زمینه خبره اند اما متاسفانه باز هم به نظر بنده در سازمانهای ما بیشتر از این که افراد به توانایی ها و تخصص افراد توجه کنند درگیر منافع خود و این که چه کسی برای حفظ این منافع بهتره هستند.
حتی توی مدارس اگر مدیر وسط سال تحصیلی عوض شه می تونه یک سا دو تا از معاونینش رو با خودش به مدرسه جدید ببره و اغلب مدیران برای این که زیرآبشون رو نزنن این کار رو میکنن، سازمان ها و ارگانهای بزرگتره جای خود دارند!
پ.ن: پاراگراف آخر رو به شخصه چندین بار تجربه کردم و یکبار درگیرش بودم.
مهمترین عیب کوتاهمدت بودن عمر سمتهای مدیریتی اینکه یک مدیر نمیتواند برنامههای میانمدت و یا بلندمدت رو پیگیری و اجرا کنه در نتیجه اهداف کلان و بلندمدت سازمان قربانی اهداف سریع ، سهل الوصول و کوتاهمدت میشه ؛ اهدافی که ممکنه در بلندمدت هزینه سنگینی به مجموعه سازمان تحمیل کنه. مثلا استخدام گسترده افراد بدون توجه به مشکلات مالی و غیرمالی آن در بازه 10-15سال آینده و …
یا اینکه کوتاه بودن عمر مسئولیت باعث میشه مدیران به سمت حل مشکلات نروند و معمولا از استراتژیهای «اجتناب آرام» و «تغییر آرام» استفاده میکنند یعنی به جای حل مسئله در گام اول سعی میکنند هیچ کاری نکنند تا مشکل حادی پیش نیاد! (که این انباشت مشکلات در نهایت باعث بروز بحران میشه) و یا اینکه به دنبال سادهترین راهحل میروند تا فقط اندکی اوضاع را تغییر دهند تا مدت مسئولیتشان به سلامت به پایان برسد. در نتیجه مشکلات به صورت جدی و دقیق حل و فصل نمیشوند و مدیران از تغییر دوری میکنند.
راهحلهایی هم داره مثل تدوین استراتژیهای بلندمدت و پایبند بودن مدیران به آن ، یا انتخاب مدیران متعهد و … که چندان نمیتوان به این راهحلها دل خوش کرد و این مشکلات کوتاه مدت بودن عمر مدیریت رو به جای حل کردن ، باید کنترل کرد چون حل نمیشوند.