کیفیت داستان کوتاهم چقدره؟

   "پیوند تاریکی"

در دنیایی که تاریکی و وحشت از هر طرف احاطه کرده بود، شهر “آرکان” با همه چالش‌ها و تهدیدها روبرو بود. این شهر به سرعت به سرزمینی از بلاها و نابودی تبدیل می‌شد؛ بیماری‌های مرگبار، فقر و تهدیدهای تاریک همگی به سکونتگاه مردم آرکان حمله می‌کردند.

“آلن”، جوانی با قلب شجاع و عزم تصمیم‌گیری، در این شهر به دنیا آمده بود. در کودکی، او توانایی دیدن ارواح را کشف کرد، اما تفاوت او با دیگران در توانایی کنترل ارواح بود. آلن توانسته بود ارواح را اسیر کند و به انجام اعمال تاریک و شرارت بکشاند.

آرکان، در مرکز وحشت و ترس، تحت تسلط نیرویی تاریک به نام “مالوراک” قرار داشت. او با قدرت‌های شیطانی‌اش ارواح را مجبور به انجام اعمال شرور می‌کرد و این شهر را در قبضه وحشت خود نگه می‌داشت.

آلن تصمیم به مبارزه با مالوراک گرفت. با اراده‌ای قوی، به آرکان بازگشت و ارواح را از زنجیره‌های نیروی تاریک مالوراک آزاد کرد. اما در این مسیر، زمانی که به نزدیکی مالوراک رسید، یک انرژی تاریک از بدن مالوراک به زخمی که در نبرد به خودش زده بود منتقل شد.

او در ابتدا تحت تأثیر این انرژی بهبود پیدا کرد، اما به مرور زمان، متوجه شد که این انرژی شیطانی جسم او را فرا گرفته و آرام آرام رفتارها و افکار او را به سمت تاریکی جلب می‌کند. او به تدریج احساس می‌کند که درون خود نیرویی خبیث جاری شده و تحت تأثیر اراده‌های شیطانی قرار می‌گیرد.

در تلاش‌هایش برای مقاومت در برابر این تغییر، آلن به یک اصطلاح تازه از شرارت می‌پیوندد. انرژی تاریک آرام آرام جسم او را تسخیر کرده و او را به یک وسیله‌ای برای انتشار تاریکی و شرارت تبدیل می‌کند. مردم شهر به خاطر آلن ترس و وحشتی را تجربه می‌کنند که زندگی شان را به تباهی می کشاند.

3 پسندیده

شاید باورت نشه…
ولی به عنوان همکار که بهش نگاه می کنم این داستان باید ادامه دار بشه
میتونم تصویر گریشو برات انجام بدم
خوب بود
جمله هات صحیح به کار رفت لطفا بعد علائم نگارشی حرف ربط به کار نبر اینجوری صحیح تر می شه
از نظر من بعد با اراده ای قوی نیاز به ویرگول نداریم. زندگی شان درسته اما وقتی در آوا خونده بشه زندگی اشان زیباتر می شه… متنت شل و سفتی داره… یا خیلی رسمی می شه یا خیلی کلمات صمیمی…خودت هماهنگش کن و جایگزین بکن. .قلم زیبایی داری…


قلمت پایدار دوست من :slightly_smiling_face:

3 پسندیده

خب راستش داستانم رو از قبل کمی تغییر داده بودم اگه ممکنه این رو هم مطالعه کنید،ممنون.

پیوند تاریکی

در دنیایی که تاریکی و وحشت از هر طرف احاطه اش کرده بود، شهر “آرکان” با همه چالش‌ها و تهدیدها روبرو بود. این شهر به سرعت به سرزمینی از بلاها و نابودی تبدیل می‌شد؛ بیماری‌های مرگبار، فقر و تهدیدهای تاریک همگی به سک۴ونتگاه مردم آرکان حمله می‌کردند.“آلن”، جوانی با قلب شجاع و عزم تصمیم‌گیری، در این شهر به دنیا آمده بود. در کودکی، او توانایی دیدن ارواح را کشف کرد، اما تفاوت او با دیگران در توانایی کنترل ارواح بود. آلن توانسته بود ارواح را اسیر کند و به انجام اعمال تاریک و شرارت بکشاند.آرکان، در مرکز وحشت و ترس، تحت تسلط نیرویی تاریک به نام “مالوراک” قرار داشت. او با قدرت‌های شیطانی‌اش ارواح را مجبور به انجام اعمال شرور می‌کرد و این شهر را در قبضه وحشت خود نگه می‌داشت.آلن تصمیم به مبارزه با مالوراک گرفت. با اراده‌ای قوی، به آرکان بازگشت و ارواح را از زنجیره‌های نیروی تاریک مالوراک آزاد کرد. اما در این مسیر، زمانی که به نزدیکی مالوراک رسید، یک انرژی تاریک از بدن مالوراک به زخمی که در نبرد به خودش زده بود منتقل شد.او در ابتدا تحت تأثیر این انرژی بهبود پیدا کرد، اما به مرور زمان، متوجه شد که این انرژی شیطانی جسم او را فرا گرفته و آرام آرام رفتارها و افکار او را به سمت تاریکی جلب می‌کند. او به تدریج احساس می‌کند که درون خود نیرویی خبیث جاری شده و تحت تأثیر اراده‌های شیطانی قرار می‌گیرد.در تلاش‌هایش برای مقاومت در برابر این تغییر، آلن به یک اصطلاح تازه از شرارت می‌پیوندد. انرژی تاریک آرام آرام جسم او را تسخیر کرده و او را به یک وسیله‌ای برای انتشار تاریکی و شرارت تبدیل می‌کند. مردم شهر به خاطر آلن ترس و وحشتی را تجربه می‌کنن که گویا او مظهر تباهی است، اما آلن تنها نبود. او دستان دوستانی به نام‌های “آیوو” و “لیانا” را همراه داشت. آیوو با قدرت‌های نوری‌اش و لیانا با دانش جادویی خود، به همراه آلن تصمیم به مبارزه با تاریکی می‌گیرند. آن‌ها تیمی تشکیل داده‌اند که به عنوان “پیوند تاریکی” شناخته می‌شوند.در طول ماجراجویی‌هایشان، “پیوند تاریکی” با دشمنان تاریکی مبارزه می‌کنند و تلاش می‌کنند تا شهر آرکان را از زیر سلطنت تاریکی نجات دهند. اما آیا آن‌ها می‌توانند با تغییر شخصیت آلن و تاثیرات انرژی تاریک مقابله کنند؟ آیا “پیوند تاریکی” می‌توانند جلوی نیروهای شرور مالوراک را بگیرند و شهر را به روزگاری از نور و امید بازگردانند؟پیوند تاریکی در برابر تاریکی‌ها مبارزه می‌کنند، اما آیا تاریکی درون خودشان نیز راهی به سمت آن‌ها پیدا کرده است؟ گذشته و آینده با هم تناقض دارند و تاریکی و نور همیشه در تعادل نیستند.آیا شهر آرکان در پیشروی نور یا تسلیم تاریکی خواهد بود؟ این داستان از مبارزه میان نور و تاریکی، دوستی و تغییر شخصیت‌ها، و تلاش برای نجات یک جامعه‌ی در حال نابودی را روایت می‌کند.در پایان، آیا “پیوند تاریکی” می‌توانند پیروز شوند و شهر را به سرزمینی از امید و عدالت تبدیل کنند؟ یا تاریکی در نهایت بر نور غلبه خواهد کرد و ظلم و وحشت را در سرزمین آرکان برپا خواهد کرد؟تمام مسیر پیش روی “پیوند تاریکی” پیچیده و پر از چالش‌هاست، اما آیا آن‌ها پایانی متفاوت به این داستان خواهند داد؟

2 پسندیده

خوب من در واقع اولین بارمه که دارم داستان هایی که تو ذهنم دارم رو یه جایی می نویسم و قبل از این هم فقط با نظراتم راجع به کتاب ها تونسته بودم با نویسنده ها ارتباط بگیرم :sweat_smile: پیام شما به من انگیزه داد تا این مسیر رو ادامه بدم ولی من کسی رو ندارم که تو این مسیر راهنماییم کنه یا حتی چیزی که خودتون بهش اشاره کردین، طراحی، برای این کار باید افرادی رو بشناسم تا ازشون کمک بگیرم.
می توانم تو این ضمینه ازتون کمی راهنمایی بگیرم؟

1 پسندیده

بله…اگه بخواید میتونید داخل چت خصوصی پیام بدید.

نمیدونم مشکل از کجاس ولی پیامی که نوشتم بهتون ارسال نشد اینم یه اسکرین شات از خطا ای که داد:

با @x_teddy_bear_x موافقم که به عنوان یک داستان کوتاه به این موضوع نگاه نکنی. داستان کوتاه معمولا در یک صحنه‌ی کوچک روایت میشه. مثل یک مهمانی. یک برخورد و آشنایی و… جزی از جهانی ساخته میشه تا روایتِ داستان کوتاه باشه.
اما این نوشته به تنهایی یک جهان کامل خلق میکنه و در نتیجه نمیتونه در قالب داستان کوتاه قرار بگیره. چرا که باید برای مخاطب بهتر و بیشتر توضیح داده بشه چرا شهر آرکان به این وضعیت افتاده. سیاهی مالوراک چیه. و با سرگذشت و زندگی آلن، آیوو و لیانا بیشتر آشنا بشه و… باید در حدی که خواننده نیاز داره این جهان تعریف بشه.
پس این نوشته رو به عنوان یک داستان بلند در نظر بگیری و ادامه بدی.
چون لازمه کارکترها معرفی بشن، با جزئیات ظاهری و شخصیتی‌شون آشنا بشیم و شهر آرکان رو در ذهن تصور کنیم. پس با شاخ و برگ بسیار و ذکر جزئیات دقیق این داستان رو ادامه بده.
یک اصل خیلی مهمه، اینکه دست از نوشتن برنداری. ایده‌هات رو در ذهنت نگه ندار، روی کاغذ بیار.

2 پسندیده

با شخصیت ها باید بین داستان اشنا شد…
کتابی ک اول از همه همه چیز رو میگه تموم شده حساب میشه.


1 پسندیده