یه چالشی آماده کردم برای بداهه گویی!

نفر اول که این پست رو میبینه یه جمله میگه و با حرف آخر اون نفر بعدی که کامنت آخر رو میبینه حرف اول جمله بعدی رو بصورت داستان ادامه میده حالا اگر خواست میتونه به داستان ریتم طنز ،رمانتیک و… هم اضافه کنه.

4 پسندیده

یکی بود یکی نبود
غیر از خدا هیچ‌کس نبود :joy:

3 پسندیده

در یک جنگل زیبا روباهی به نرمی راه میرفت

4 پسندیده

تا اینکه پایش به چیز نرمی گیر کرد و تالاپی خورد زمین.

5 پسندیده

نه اشتباه نمیکرد! آن یک پنیر بود که از دهان کلاغ بر روی درخت افتاده بود.

5 پسندیده

دهان باز کرد تا پنیر نرم و تازه را یه لقمه‌ی چپش کند…

5 پسندیده

در کنار او اما موشی هم پشت درخت کمین کرده بود و او زودتر آنرا برداشت .

5 پسندیده

ترس موش از این بود که دیگری پنیر را از او بقاپد…

5 پسندیده

در همین حین بزی سالخورده در چمن های اطراف آن پنیر را در نظر گرفت…

5 پسندیده

«تا حالا پنیر و چمن رو با هم خوردی؟!» فندق، همان پیربز قصه ی ما، از موش پرسید و بدون آنکه منتظر جواب بماند، سرش را فرو برد به داخل چمن‌های تازه سبز شده‌ی مزرعه.

5 پسندیده

همین که موش این را شنید، زد زیر خنده. با تعجب گفت: «من خوراکی‌های زیادی خوردم که با هم خوشمزه می‌شن، ولی تا حالا پنیر رو با چمن نخوردم.»

(این که یه بند بود :sweat_smile: یعنی بقیه هم باید این اندازه بنویسن؟)

5 پسندیده

خب در حد دو سه جمله که بتونه معنی جمله رو کامل کنه به نظرم مشکلی نداره ولی خب انتخاب بدست کاربر باشه هر طور دوست داشت . من که انعطاف دارم در این قضیه.
“من که فکر نمیکنم به خوبی مزه پنیر با فندق باشه” این را سنجاب پوست گردویی گفت و جست و خیز کنان از آنجا به بالای درخت رفت.

5 پسندیده

بز پیر که تند و تیز پنیرو قاپیده بود، حس و حال خوبی داشت هم یاد چابکی جوونیاش افتاده بود هم یه فرصت پیدا کرده بود برای معاشرت و بازی با جوونا، خوشحال بود که هول نشده و پنیرو نخورده؛
"هووم، این همه دل و یه تیکه پنیر! "

2 پسندیده