چرا اساتید دانشگاه با کار کردن دانشجوها مخالفن؟

به به عجب سوالی!

دست دوستمون درد نکنه که این سوال خوب رو پرسیدن . از تمام استاد دانشگاه هایی که نظر منو میخونن خواهش میکنم که نظرشون رو راجع به تجربه من بگن تا بتونم دیدگاهم رو راجع به این موضوع بهینه تر کنم .
این جوابی که دارید میخونید درد دل یه دانشجوی کامپیوتره که ترم 6 کارشناسی از دانشگاه انصراف داده ! چرا ؟ الان عرض میکنم خدمت شما .

من عاشق تحصیل و مطالعه هستم . با یه رتبه خوب دانشگاه قبول شدم و 2 ترم شاگرد اول بودم منتها از ترم 3 که بخاطر استعداد و علاقم تو برنامه نویسی جذب شرکت های کامپیوتری شدم و شروع کردم به خدمت به جامعه ! کمی اوضاع پیچیده تر شد … به مرور فهمیدم با وجود این که کار ما تماماً با کدهای برنامه نویسی و الگوریتم ها سر و کار داره و به صورتی تئوری میشه بخشی از اون رو یاد گرفت ، هیچ چیزیش با دروس دانشگاه هم خونی نداره!

شاید 4% مطالبی که تو دانشگاه یاد گرفتم تو کارم به دردم خورد ! سر فصل های دانشگاه خیلی خیلی قدیمی هستن و برای انجام کارهای فنی مهندسی به هیچ عنوان نمیشد ازشون استفاده کرد . علاوه بر اون شاید هر ترم نزدیک 8 واحد دروس تخصصی مثل فیزیک ، شیمی و ریاضی رو باید یاد میگرفتم که فقط وقتم رو طلف میکرد . وقتی که میتونستم صرف مطالعه منابع به روز و آموزش های زبان اصل سایت lynda بکنم و با اون آموزش ها بهترین سرویس ها رو برای هم وطنای خودم فراهم کنم . درد آور ترین چیز برای من این بود که وقتی با اساتیدم راجع به این موضوع که نمیتونم نقطه مشترکی بین کارم و دروس دانشگاه پیدا کنم صحبت میکردم اکثرا میگفتن برو درس رو حذف کن!

به نظر من تنها دلیلی که اساتید با کار مخالف هستن اینه که دانشگاه های ما اصلا به خاطر کار کردن و خدمت کردن دانشجو تربیت نمیکنن . متاسفانه دانشگاه های ما تبدیل شدن به یه محیط بسته که تو اون محیط بسته افراد به همدیگه رتبه میدن ( لیسانس ، دکتری ، استاد و …) و در عمل این رتبه ها تو محیط خارج از دانشگاه به هیچ دردی نمیخورن و هیچ گره ای از کار کسی باز نمیکنه . جالبه بدونید بعضی از اساتید دانشگاه به اسم مدرک دکتراشون پروژه قبول میکنن و در نهایت پروژه ها رو تو سایت های برون سپاری با یک سوم قیمت قرار میدن نه بخاطر این که وقت ندارن ، بخاطر این که بلد نیستن ! این کار با دلالی چه فرقی میکنه ؟ در کمال احترام بهتره اون مدرک دکترا رو به عنوان کاغذ باطله برای سبزی استفاده کرد وقتی فرد یه خروجی که مردم دارن ازش استفاده میکنن نداره ! ببخشید اگه صریح گفتم.

همین امروز که این مطلب رو دارم براتون مینویسم یکی از هم کلاسی های من که ورودی ما بود منو دعوت کرد رستوران که شیرینی گرفتن لیسانسش با معدل 18 رو به من بده . بخاطر موفقیت دوستم براش خیلی خیلی خوشحالم منتها سوالم واقعا اینه . این مدرک لیسانس معدل 18 کامپیوتر وقتی که دوستم بلد نیست حتی یه اپلیکیشن ساده برای موبایل طراحی کنه یا اصلا طراحی نرم افزار پیشکش . وقتی بلد نیست یه خطای ساده ویندوز رو عیب یابی کنه به چه دردی میخوره ؟!! قراره با این مدرک و علمی که 4 سال جوونیش رو گذاشته پاش و خدا میدونه چقدر بیت المال هزینه شده برای استهلاک ساختمون دانشگاه ، سلف ، پول استادا و هیات علمی و… شاید با همین پولا بشه در سال چند تا کارگاه تولیدی راه اندازی کرد و برای خیلی ها اشتغال ایجاد کرد.

و کلام آخر این که به طور کلی همونطور که تو دنیا هر چیزی یه متضادی داره مثل اسید و باز ، تاریکی و روشنی ، بتمن و جوکر و … دانشگاه رفتن هم یه متضاد برای کار کردنه و این میتونه قوی ترین دلیل باشه برای این که چرا اساتید مخالف هستن با کار.

12 پسندیده

اینکه در رشته ی مهندسی این اتفاق میوفته خیلی تاسف برانگیزه.
ولی

این یکن تندرویه به نظرم. من با دوستام که توی مقطع مهندسی درس علوم پایه میدن همیشه بحث دارم که نباید اصلا سخت گرفت تا این دیدگاه ایجاد نشه.

3 پسندیده

یادم میاد ما درس برنامه نویسی داشتیم. استاد قدیمی‌ترین استاندارد C را درس می‌داد و ار آنجا که دانشکده فیزیک دانشگاه تهران کامپیوتری نداشت!!! ما کد را روی کاغذ می‌نوشتیم. یکی از دوستان می‌گفت هنوز هم همین روند جریان داره. البته بعضی از استادها پاسکال هم درس می‌دادند.

دلیلش اینه که استاد ارزشی برای طلف شدن عمر دانشجو قایل نیست. این مسئله در دانشگاه‌های بزرگ خیلی پر رنگ‌تره.

در دانشگاه تهران استادهایی داشتیم که اگر سر کلاس سوالی ازشون می‌پرسیدی (مرتبط با درس) و اون‌ها جوابش رو بلد نبودند، باهات درگیر می‌شدن.

داخل محیط دانشگاه هم به هیچ دردی نمی‌خورن. اگه یک سوال هالیدی رو به یک دانشجوی کارشناسی و یک دانشجوی دکترا بدی کاملا محتمله که دانشجوی کارشناسی سریع‌تر و درست‌تر حل‌اش کنه.

می‌دونی قسمت دردناک قضیه برای من کجاست؟ تو از دبیرستان به دانشگاه میری و انتظار داری یک محیط پویا و آزاد ببینی اما تمام آزادی عمل‌های تو رو همون روز اول ازت می‌گیرن. یه سری درس بهت میدن که مجبوری پاس کنی. هر کی خلاف جریان شنا کنه بدون شک غرق میشه. کمترا از ۱۰ درصد واحد‌ها اختیاری هستند که می‌تونی بین گزینه‌های محدود انتخاب کنی. بارها از استادها پرسیدم که چرا فلان درس که موضوعش جدیدتره ارایه نمیشه؟ در جواب خیلی راحت می‌گفتن که چون تو چارت وزارت علوم نیست.

وقتی به دوستان انصرافی‌ و اخراجی‌ام نگاه می‌کنم، الان زندگی موفقی دارند. یکی‌شان نویسنده کتاب‌های تاریخی به زبان انگلیسی است و یکی‌شان به عنوان مترجم زبان روسی در یک شرکت کار می‌کند. بقیه دوستانم هم که دانش‌آموخته فیزیک هستند شغل‌های کاملا غیر مرتبط با فیزیک دارند.

این جمله کاملا درست نیست. کارهای پاره وقتی هستند که در کنار تحصیل میشه انجام داد. درآمدش کمه اما آدم زنده می‌مونه. مثلا همین برنامه‌نویسی.

یک مسئله دیگه اینه که من تو ایران استاد خوب زیاد دیدم اما در تهران کمتر. بعضی‌ها فرض‌شون اینه که چون استادهای تهران و شریف و … اینجوری هستند دیگه چه انتظاری میشه از استادهای شهرهای کوچک داشت؟ این تصور کاملا نادرسته.

5 پسندیده

به نظر من یکی از دلایل اصلی‌ای که اساتید اکثراً با کار کردن دانشجوها مخالفن یا حتّی درکش نمی‌کنن اینه که این آدم‌ها به درس و دانشگاه به عنوان “وسیله” نگاه نمی‌کنن.
مثلاً برای من که با این امید وارد دانشگاه شدم تا با مطالبی که یاد می‌گیرم، بتونم کار کنم و نهایتاً زندگی چند نفر رو راحت‌تر کنم، دانشگاه صرفاً یه مسیر یا وسیله بود تا به هدفم برسم.
امّا این موضوع اصلاً برای یه استاد دانشگاه صدق نمی‌کنه. چرا؟ چون اون دانشگاه و درس تمام زندگی‌شه. همون‌جا یاد گرفته و همون‌جا هم داره یاد می‌ده. یعنی جایی که علمش رو کسب کرده و جایی که داره ازش پول در میاره، یکیه. حتّی ممکنه هیچ‌وقت از اون محیط خارج نشده باشه و هیچ‌وقتم نشه.
فکر کنم این توجیه روان‌شناسی بتونه یه جواب به سوالی که پرسیدی، باشه.

4 پسندیده

تا اینجای بحث من به این نتیجه رسیدم که یه استاد خوب مایله که دانشجویه خوبی داشته باشه که همه ی وقتش رو صرف تحقیق و علم کنه. ولی معمولاً تو کشورمون با سن و سالی که دانشجوهای مقاطع تکمیلی دارن باید خرجشون رو از یه جایی تامین کنن.
اگه برداشت و نتیجه گیریم اشتباه و یا ناقصه ممنون میشم با نقدتون اصلاح و یا تکمیلش کنین.
حالا دو تا سوال برام مطرح شده:
1- چه معیارایی برای تعیین یه دانشجویه خوب که شایستگی استفاده از کمک خرج داره، سراغ دارین؟
2- چه معیارایی برای تعیین یه استاد خوب که شایستگی لازم برای تدریس به همچین دانشجویی باشه سراغ دارین؟

به نظرم پول باید دست استاد باشه و نه دانشگاه یا وزارت علوم چرا که استاد بهتر از هر کسی می‌دونه که چه دانشجویی شایسته هست و چه دانشجویی نیست. معیارها هم بسته به رشته متفاوته. تجربه‌های کاری، زمینه تحصیلی، معدل، مصاحبه با دانشجو و خیلی چیزای دیگه به استاد این امکان رو میده که دانشجوی شایسته رو پیدا کنه و کمک هزینه تحصیلی بهش بده. دانشگاه هم در ازای پولی که به استادها میده ازشون باید توقع خروجی مثبت داشته باشه.

این که پول دست استاد باشه مزایای زیادی داره. اول این که نیاز نیست یک نهاد جداگانه برای کشف دانشجویان مستعد داشته باشیم. دوم این که دانشجو از استاد حساب می‌بره چرا که در صورت کم‌کاری حقوقش قطع میشه. سوم این که استاد برای پیشبرد کارش با استعداد‌ترین دانشجوها رو انتخاب می‌کنه و بهشون حقوق میده.

3 پسندیده

به نظرم 3 تا سوال با هم قاطی شده و این خوب نیست
1- چرا کار کردن دانشجو در دوره تحصیل خوب نیست؟
2- چرا به دانشجو پول نمی دن تا خرج دوره تحصیلش رو بگذرونه؟
3- چرا باید درس هایی که به ظاهر به درد نمی خورن رو بخونیم؟

من نظرم رو در مورد هر سوال می دم، فقط بدونید ترکیبش و خیلی توجیهات اینجا مثل اینه که بگی مگه قانون راهنمایی خوب و بی نقصه که من بخوام رعایتش کنم؟

1- برای کار علمی یک عرفان، خلوص و زهدی لازمه! وقتی آلودش می کنی لذتی هم ازش نمی بری. باید به تعویق انداختن لذت رو یاد بگیریم، نمی تونی وقتی داری تمرین دو می کنی تا عرقت در اومد بشینی آب بخوری. باید درد ذهنیش رو بکشی تا رشد کنی! مثلا وقتی یک مقاله رو می خوای کار کنی هزاران راه رو بررسی می کنی وسطش نمی تونی بری یه کار دیگه کنی.
اصطلاحا وقتی مزه پول درآوردن بره زیر زبون آدم دیگه نمی تونه درس بخونه. راه شاهانه ای به مهارت وجود نداره

2- دارن می دن! اگر دانشجوی خوبی باشید، دانشگاه دولتی خوابگاه و حتی مایحتاج و وام هایی نسبتا به اندازه می ده. من گرفتم و باهاش متاهلی هم زندگی کردم.
حتی همون کشورهای پیشرفته هم برای افراد معدودی این پول رو می دن.

3- دو سوال:
الف. فرض کن دبیرستان بودی، می تونستی بری کارگری کنی و هیچ کدوم درسای دبیرستان هم به درد کارگری نمی خورد. اگر برگردی کارگری رو انتخاب می کنی یا درس می خونی (برنامه نویسی و خیلی از این شغل ها با اون دید کارگریه توی رده بالاتر)
ب. فرض کن می خوای یک ساختمون بسازی، اگر با چند تا الوار و میخ خونه بسازی چه نیازی به اسکلت و مهندسی و اینا داری؟ (داستان سه بچه خوک و گرگ رو بخونید)

خیلی از مفاهیم دانشگاه مثل دو و تمرینات استقامتی هر ورزشی می مونن! مثلا شما قبل از هر تمرین تنیس یا جودو کلی می دوی… آیا دویدن کاربرد داره؟ نه.
خیلی از موضوعات، به شما نحوه برخورد با مسیله سخت رو یاد می ده. برنامه نویسی کوک بوکی که بچه گانه است. عمقی درش نیست.
بخشی از مفهوم دانشگاه روی روابط اجتماعی و تیم تشکیل دادنه. شناخت آدم ها، آشنایی با فرهنگ ها…
یادگیری صبر، استقامت، ایجاد شهود از مفاهیم نظری که وجود خارجی ندارن یک امتیاز اساسیه
اینکه کار شب امتحانی انجام ندی و تعویق کار نشی درس مهمیه که اگر اهلش باشی آروم آروم یاد می گیری

کلی ضعف وجود داره توی سیستم، اما اینکه ما ضعفامون رو به ضعف بخش دیگه نسبت بدیم قشنگ نیست. من توی طراحی خیلی از سرفصل ها بودم. خیلی هاشون بر اساس سرفصل های دانشگاه های مطرح نوشته شدن.

چند تا نکته فرعی:
سینتکس یا نحو در برنامه نویسی مهم نیست! شما اگر بیسیک، پاسکال یا فرترن رو هم خوب یاد بگیرید فرقی نداره، بقیه زبان ها راحت قابل یادگیری هستن، اما در تدریس باید حداقل جزییات مطرح بشه، برای همین الان خیلی دانشگاه ها رفتن سمت پایتون. هیچ ربطی به کارکرد نداره

مگر اینکه قرار باشه اسکریپت، شی گرایی، وب یا تابعی یاد بگیرید اون موقع حتی بازهم پاستون یا جاوا کافیه اما می شه تغییراتی داد

سطح فکر. خیلی در تحصیل مهمه، یک وقت رویای شما پیدا کردن یک کار مثلا برنامه نویسیه، من توصیه میکنم اصلا دانشگاه نرید، از دیپلم میشه برنامه نویسی کرد. اما اگر رویاهای بزرگ تر داری اون وقت جریانش فرق می کنه!

به غلط استاد دانشگاه رو مدرس می دونن. از نظر من دانشجو خودش باید علم رو بجوه! و استاد Coach کنه نه Teach. مثلا ممکنه یک نفر مثل الکس فرگوسن یک صدم رونالدو فوتبال بازی کردن بلد نباشه، اما می تونه بهترین مربیش بوده باشه. بنابراین اگر حتی از مربی بیشتر بلدید هنر نیست، سعی کنید توی اون فصل به حرف مربیتون گوش کنید و سر دویدن کل کل نکنید.

4 پسندیده

ممنون از صحبت های شما . کاملا موافق هستم با نظرتون .
به عنوان یکی از مخالفین شدید دانشگاه های ایران من به شخصه با دانشجو بودن (نه دانشگاه رفتن !) و ذات یادگیری و کار علمی هیچ مشکلی ندارم . به قول یه بزرگی بدون اشتیاق به یادگیری و کار علمی همه ی ما فقط یه مشت پستاندار هستیم که چیزی رو به یاد نمیاره مگر وعده قبلی که خورده و نگران چیزی نیست مگر وعده ای که باید بخوره ! و کاملا با شما هم عقیده هستم و راستش الان که از دانشگاه خارج شدم خیلی بیشتر از وقتی که تو دانشگاه بودم معیار های یه دانشجو رو دارم !

تمام نگرانی و دلخوری من از اینه که دانشگاه های ما واقعا از اینی که شما توصیف کردین خیلی فاصله دارن . سیستم دانشگاهی ما بیشتر الان شبیه یه بازی مسخره و پر هزینه برای نمره گرفتن و واحد پاس کردن شده . حتی تو دانشگاه های بزرگ کشور هم روال به همین صورته ، غیر از اینه ؟

کاملا با این حرف شما موافق هستم که خیلی از درس ها که اصلا ربطی به صنعت و یا حتی همون رشته ندارن ذهن ما و قدرت حل مساله رو قوی میکنن ، فرضاً درس مبانی ریاضی تو رشته کامپیوتر که خودم واقعا عاشق این درس بودم بخاطر چالش های اثباتی که داشت. از طرفی هر چیزی یه حدی داره آخه ! از 130 واحد حدود 70 واحد فقط این دروس هستن که یه سری جاها واقعا فقط میشه بهشون گفت به درد نخور !!! به نظر من ارتباط علم و صنعت هم به اندازه این دروس اهمیت داره و همواره باید تشویقی برای دانشجو ها وجود داشته باشه تا این که خودشون رو به روز کنن و تو دل صنعت باشن برای ایده پردازی و داشتن ذهن خلاق . چیزی که متاسفانه هیچ جایگاهی تو دانشگاه های ما نداره و بد تر از اون هر کسی که سعی داره تو رشته خودش وارد بازار بشه و کار کنه و اون کار رو با روحیه دانشجویی بهبود بده بهش برچسب " نداشتن خلوص و زهد برای علم آموزی " رو میزنن .

با این جمله مخالف هستم ! اتفاقا به نظر اگر کسی دنبال یه کار ساده یه زندگی ساده و یه رویا و هدف ساده هست دانشگاه براش بهترین گزینه میتونه باشه . چون مدرک دانشگاهی داشتن فقط توی دنیای افراد ساده یه مزیت به حساب میاد ! بیشتر افراد بزرگ و تاثیر گذار توی صنعت مدرک دانشگاهی نداشتن . با یه سرچ ساده این موضوع رو میتونید مستند ببینید .

سهیل جان عجب موضوع خوبی خیلی خیلی عالیه ولی به نظرم نیاز داره که یه نوآ باشه چون خیلی گسترده هست.

خیلی جا ها با دوستانی که نظر دادن موافق و بعضی جاها مخالفم.

یکم چون روحیه ی منتقد دارم دوستان رو نقد می کنم امید دارم کسی خرده نگیره.

والا این به دلیل تحمیل جامعه هست راستش در حال حاضر مدیا یا رسانه خودمون افتاده دست افرادی که ایدشون این هست که ثروت و به رخ کشیدن داشته های مادی بهتر از علم _ آگاهی و هنر هست و این ایده در حال فراگیر شدن هست. یه ایراد دیگه هم نگاه کاسب مسلکان به علم هست.این دو مورد باید حل بشه و من راه حلش رو میدونم ولی نمیگم!!! چون یکم خام هست.

نمیدونم دانشجوی خوب یعنی چی ولی اعدادی که وام میدن در دانشگاه ما در حد گریه هست حتی نمیشه کرایه رفت و آمد رو داد.

دوره تحصیل برابر با اوج دوران جوانی هست و اوج روزایی که تکرار نمیشن روزایی که پیغمبران هم حتی ازش لذت بردن و در کنارش پاک هم زیستن پس فکر کنم با این تیکه از حرفت اگه منظورتون مطلق باشه به شدت مخالفم!!!

راستش بقیه ی حرفها رو فاکتور میگیرم (سانسور میکنم) که بیشتر کسی رو ناراحت نکنم.

از اونجا که میدونم حرف هام ناراحت کننده هستن قبلن و قلبن پوزش می خوام.

2 پسندیده

حرفتون اگه منطقی و به شکل بحث هست، بگید. فکر نکنم اینجا کسی علاقه ای به رواج خودسانسوری داشته باشه. به عنوان کسی که قدیم دانشجو بوده و الان استاد علاقه دارم نظر نسل جدیدتر رو بدونم تا با دغدغه هاشون آشنا بشم چون قطعا با دوران ما تفاوتهای اساسی داره.
اتفاقا جدا از تلاش برای کاسبی من به دانشجوهام اجازه میدم تا حد معقولی به اقتضائات سن و سالشون برسن و زیاد توی کار علمی غرق نشن. ولی مسئله کسب و کار تا حدی متفاوته. حرفم اینه که به نظرم درس خوندن وحی منرل نیست. وقتی میتونی زندگی نرمال داشته باشی و کسب و کار داشته باشی، چرا یه نفر باید بیاد رشد و دکترا بخونه که هم به کارش ضربه بزنه هم به تحقیقات.

6 پسندیده

حرف من از نگاه کاسبکارانه به علم داشتن چیزی که باب خانواده های متوسط ایرانی شده هستش من واقعیت هیچ هنر و حرفه ای بلد نیستم و این به شدت برام آزار دهنده هستش و آنچه به من تحمیل شده این هست که درس بخون تا زمانی که خواستی کار کنی کار بهتری بدست بیاری حقوق بالاتر و… یه جور نگاهی که به دین هم هست، من نماز می خونم تا خدا ببرتم بهشت یا به یه نفر کمک میکنم تا نمره بالاتری استادم بهم بده… الان به علم به خصوص علوم بین رشته ای خیلی علاقمند شدم یا بهتره بگم هستم ولی همیشه پس ذهنم یه سوال آزارم میده " اگر به دنبال یک هنر یا حرفه رفته بودم نمیتونستم موفق تر باشم؟" راستش این بود حرف من از نگاه کاسبکارانه به علم یعنی رفتن به دنبال علم نه برای نفس علم برای اینکه از علم برای گذران زندگی استفاده کنم.

من دانشگاه آزاد درس خوندم و از اونجا که فارغ التحصیل مدارس سمپاد بودم به یکباره حمایت های پدرم رو از دست دادم و ایشون تقریبا از نظ مالی من رو به حال خودم گذاشتن. پس مجبور شدم کار کنم اول کار تدریس انجام دادم ولی بعد به خاطر عقایدم این کار رو رها کردم و کار های دیگه ای کردم مثل کار در طلا فروشی و طلا سازی الان که دانشجوی ارشد هستم درسته که شهریه نباید پرداخت کنم ولی مناسب نیست که با سنی که الان دارم از پدرم پول تو جیبی بگیرم.

یه مسیله دیگه که مطرح شد استاد مدرس نیست. بله درسته ولی زمانی که به دانش آموز روش تحقیق یاد داده بشه نه اینکه بدون اینکه بال زدن بلد باشه از بلندی پرت کنیم. دقیقا کاری که داره انجام میشه.

4 پسندیده

به نظرم اومد این سه تا سوال نبوده که باهم قاطی شده بلکه برعکس جوابایی که از سوال واحد در اومده، به وجود آورنده این سه تا سوال بوده. در ثانی نمیشه از پیوستگی سوالا به همدیگه بیخیال شد حتی شاید واسه بقیه، مثل منِ نوعی، اینا یه معنی بدن! پس جدا کردن این سه تا (البته به غیر از سومیش :roll_eyes: ) از هم نکته بینی خاصی رو میطلبه.

فکر کنم یه ایراده اصلی ما همینه. تمایز دادن بحث مالی و مادیات از بقیه زندگی. شاید اگه تعریف درستی ازش نشه به کلی بد دونسته میشه. اتفاقی که تو خیلی از کارامون داره میوفته و نتیجه مناسبی ازش نمیگیریم. مثلاً تو بحث هنر و ادبیات هم اینو خیلی داریم. تفاوتش هم اونجا که نویسنده هامون (چه تازه کارا و چه کاردرستاش) هنوز به یه ساختاری که بتونن در کنار کارشون درآمد هم داشته باشن نرسیدن. آخریش هم شنیدم که مقایسه میکنن با سیستم نویسنده ها در آمریکا و اینکه همشون کارگزار دارن واسه این کار.
در اینکه برای کار علمی باید سختی کشید حرفی نیست ولی به نظرم نباید مسائل رو قاطی کرد. برای کار علمی باید زهد و خلوص خاص خودش رو کشید. شاید سختی کار یه دانشمند مثل ماری کوری باعث بشه اسمش واسه همیشه تو تاریخ بمونه ولی سختی کار یه دانشجو صرفاً این باشه که جستجو کنه برا علم بیشتر متناسب با خودش.

این حرف رو اولین بار یکی از استادای دوره لیسانسمون بهم زد. اکثراً هم واسه دانشجوهای پسر وقت نداشت معمولاً هم تو سازمان مرکزی دانشگاه از خودش پروژه در میکرد برا مسدود کردن راه های منتهی به محل های حساس دانشگاه. مشکل اینجاست که این حرف خیلی کلیه و هر کسی هم میتونه اون رو بگه. فایدش چیه؟
به نظرم این جمله بیشتر نتیجه این رونده که خود اساتید هم نمیدونن چه چیزی ازشون انتظار میره. با اینکه استاد میتونه مربی آدم باشه خیلی موافقم فقط مشکلش اونجاست که یه مربی مثل فرگوسن بازیکنی که میخواد رو میگیره و براش وقت میذاره ولی یه استاد هر سال با تعداد زیادی دانشجوی دوره های پایه و تکمیلی مواجهه و خودش هم نمیدونه چه کار کنه.
این جمله منو یاد معلمایی میندازه که میگفتن “حتی اگه یه نفر از میون شما رو هم آدم کنم، بَسمه!”
بیایم یه لحظه واقعی تر نگاه کنیم به وضعیتمون: از دانش آموز بودن تو یه سیستم آموزشی پر مشکل یه دفعه ای و بعد از یه کنکور تبدیل شدیم به دانشجو. هیچ کدوممون فرقشو نمیدونستیم و نیاز به کمک داشتیم. بهترین کمک رو میشد از دانشجوهای مقاطع بالاتر یا سال قبلیا گرفت ولی همچین جریانی شکل مناسبی به خودش نگرفته. کسی نیست که برای یه نوجوون 18 ساله تشریح کنه که چه خبره و ازش چه انتظاری میره. کم کم به سمت راحتترین روشای ممکن سوق داده میشیم. ولی با این همه هنوز منتظریم یکی توصیف دقیقتری از شرایط برامون داشته باشه. هنوز سعی داریم دانشجوی بهتری بشیم، ولی خوب نمیدونیم چجوری؟ با درس خوندن بیشتر؟ با نمره های بالاتر؟
اگه یکم شانس بیاریم یه استاد که مشخصات یه مربی خوب رو داره پیدا میشه و ازش پیروی میکنیم. ولی اکثراً نمیدونیم واسه کشف کردن باید جستجو کنیم. شرایط جامعه به کنار که یه اهرم فشاره واسه هول دادنمون به سمت راههای آسونتر یا به قولی مدرک گرایی. تازه بعد از 8 سال تحصیلات آکادمیک دوزاریمون میوفته که فقط خودمونیم و خودمون. چه کار میکنیم؟ کلاً مسیرمون رو عوض میکنیم و همه چی از صفر شروع میشه. بحثایی مثل علاقه و استعداد و … هم مزید بر این میشن که بخوای مسیرتو عوض کنی. خوب تهش چی میشه؟ به نظرم به اینجایی که الان هستیم میرسیم. یه تصویر که لزوماً سیاه سیاه نیست و جا واسه بهتر شدن داره ولی از بس خاکستریه همه داریم دور خودمون میچرخیم. بهترین دانشجوها در بهترین شرایط میرن سراغ تدریس در دانشگاه با اینکه لزوماً مربیای خوبی نیستن و به سختی میتونن چیزی رو انتقال بدن. یه دایره باطل.

این مثالتون این سوال رو میاره تو ذهنم: «چرا اساتید ما نه معلمن و نه مربی؟»
( میدونم که میدونید منظورم همه اساتید نیستن. براشون احترام قائلم تا جایی که ببینم زحمتی که میکشن هدفمنده و برای بوجود آوردن یه چیز بهتر. سر کلاس همچین استادی با اینکه فرای همه ی باورام و نیازهام، نمره برام مهم نبود و میدونستم راه برا نمره گرفتن زیاده، حضور داشتم تا حداقل استفاده ی ممکن رو از وجودشون ببرم، ولی هیچوقت نه اونا خواستن از من دانشجوی بهتری بسازن و نه من تونستم خودم رو با شرایط وقف بدم)
واسه منی که پدر مادرم معلمن میدونم که واسه تدریس در مدارس به معلما، فارغ از خوب یا بد بودنش، آموزش داده میشه. واسه اینکه تو یه زمینه خاص هم مربی بشی اول لازمه که دوره های خاصی رو با موفقیت طی کنی. ولی واسه تدریس تو دانشگاه چی؟

2 پسندیده

من هم از وضعیت کاملا راضی نبودم و نیستم. اما جواب سوال رو نباید با واقعیات تلخ پوشوند.

شاید خیلی از صحبت های زیر این پست در جوابی به سوالات:
آیا سیستم آموزشی ما درسته؟ آیا دانشجویان باید در دوره تحصیل پی لذت گرایی باشن یا تحصیل؟
بگنجن. که ربطی به سوال اصلی نداره.

ببینید الان با پروپاگاندا و تبلیغات مصرف گرایی لذت و آرامش رو در پول می دونن، اما پول اونقدرها هم مهم نیست. من کمتر دانشجویی رو دیدم (حتی المپیادی های آنچنانی) که تفریح نکرده باشن. اکثر فیلما رو ندیده باشه، کلی مسافرت نرفته باشه. قبول دارم جزایر هاوایی و پاریس و … نرفتن ولی اونقدرها هم نسبت به وضع خانواده عقب نبودن.

اما این که در دوره ای که شما باید برید درس بخونید، کار کنید و پول در بیارید کمی آشفتگی به وجود میاد. لذتتون از هر دوی تحصیل و پول کم می شه و تبدیل می شید به یک آدم ناراضی غر غرو که توی هیچ کدوم جاش نیست.
اگر با تحصیل مخالفید و پول با ارزش تره رهاش کنید. مثل کسی که از همسرش ناراضیه و به جای صحبت یا جدایی، بهش خیانت می کنه، یا هر روز پیش همه غر می زنه که زنم فلان.

خودتون جواب دادید، برای معلم ها که وظیفشون تدریس هستش نه مربی گری دوره لازمه. ببینید یک استاد باید به سبک خودش مربی گری کنه، هر چند به نظر اشتباه و تلخ. . خیلی از روش های تدریس مدرن و عالی از همینجا ناشی شد. خود من ترجیح می دم در روش تدریس خودم ماهر بشم تا نمره نظرسنجی خوب بگیرم و بچه ها به به و چه چه کنن.

دوستانی که صحبت از دروس کاربردی می کنید و می گید دانشگاه دروس عملی کم داره، هر کار بزرگی به سطح فکر بالا نیاز داره. اتفاقا شما رشته صاحبان بزرگترین صنایع ایران رو نگاه کنید، اکثرشون علوم پایه ان! از تپسی، همکاران سیستم و کاله گرفته، تا توسن و …
کسی که با تفکر “کوک بوک” بزرگ می شه، نهایتش یه چرخ دنده می شه توی یه سیستم. توی همین 3 سال پیش خیلی از چارچوب های نرم افزاری مطرح نابود شدن و خیلی ها پیدا و پر کاربرد. حالا شما بگید کی راحت تر کنار میاد؟
کسی که توی دانشگاه سی# یاد گرفته (برنامه روز یک زمانی بود). یا کسی که با مفاهیم عمیق پارادایم ها، معماری ها و روش ها آشناست؟

شما یک گردش در دنیا بکنید، کلاس بهترین دانشگاه های دنیا رو در یوتیوب ببینید. اونقدرا هم ایده آل و حتی خوب نیستن. من خیلی کلاس های استنفورد و mit رو دیدم،خیلیاشون افتضاحن، البته خیلی خوب هم دارن.

تمام حرف من اینه، اشتباهات خودمون رو با نقص سیستم توجیه نکنیم. چند تا کار رو نمی شه با هم انجام داد، مگر اینکه در یکیش سرشار از مهارت باشید. درس و کار هم همینطوریه.
دانشگاه رفتن برای مدرک مثل ازدواج برای پر شدن شناسنامه است! من اگر می گم افزایش سطح فکر از طریق دانشگاه، منظورم مدرک نیست، یدونه توانایی به تعویق انداختن لذت اگر یاد گرفته بشه هم عالیه.

3 پسندیده

@meyma اینجوری من از صحبت های شما فهمیدم شما بحثتون اصلا راجع به خوب یا بدی دانشگاه نیست . بیشتر از این شکایت میکنید که چرا بعضی ها ناکارمدی خودشون رو به گردن دانشگاه میندازن .

صد در صد حرف شما رو قبول دارم خود دانشجو ها هم اکثرا دانشجو های خوبی نیستن . ولی حس میکنم شما به عنوان یه نفر که فعال دانشگاهی هستید یه جورایی دارید همه چی رو گردن دانشجو میندازید و کلا دارید نقصی که تو سیستم وجود داره رو توجیح میکنید !!!

دوست عزیز چندین سال هزینه کردن از جوونی ، عمر ، بیت المال ، جیب و انژی هم برای ایجاد یه چهارچوب ذهنی مثل "تعویق انداختن لذت " مثل این میمونه که هر روز با یه چکش به یه آهن گداخته ضربه بزنی صرفا برای این که بازوهات قوی بشه ! در صورتی که میتونی همین کارو هدفمند تر انجام بدی تا علاوه بر قوی شدن بازوهات بتونی یه چیزی هم خلق کنی .

آفرین چقدر صحبت های شما قشنگ هستن !! اتفاقا دقیقا دانشگاه تفکر به قول شما "کوک بوک " رو داره جا میندازه . به عنوان یه دولاپر من تا وقتی که دانشگاه بودم هیچ چیزی از دیزاین پترن ها ، اصول تیم ورک توی مهندس ، معماری ها و خیلی چیزای پایه دیگه نمیدونستم با وجود این که بعضی از این موارد واحد درسی ما بودن ! دانشگاه فقط میگه این موارد رو باید خوب از بر کنی و بری روی برگه بنویسی و نمره بگیری بعدشم خلاص دیگه به دردت نمیخورن !

دوست من سی شارپ برنامه نیست که یه زمانی به روز باشه و بعدش از مد بیوفته و فرضا اندروید بیاد رو کار ! سی شارپ زبان برنامه نویسیه و خیلی جاها به عنوان زبون اسکریپت نویسی انجین بازی ، زبون برنامه نویسی توسعه اندروید و آی او اس و صد البته یه زبون سمت سرور قوی داره استفاده میشه و تقریبا هر ماه داره براش آپدیت ها و کامپوننت های جدید میاد ! حتی اگر یه نفر به قول شما بخواد خیلی تقوا به خرج بده و صرفا کار علمی بکنه میتونه سی شارپ اوپن سورس رو به عنوان یه دانشمند علوم کامپیوتر توسعه بده .

خلاصه کلام این که هر کسی تو این دنیا نردبونش رو به یه دیواری تکیه داده و داره از پله هاش بالا میره . منتها به نظر من دانشگاه یه دیوار خیلی خیلی غیر قابل اعتماد هستش برای تکیه دادن نردبون پیشرفت ! همون توانایی به تعویق انداختن لذت و صد ها چیز مشابه که شما گفتید رو به نظر من با مطالعه و تمرین درست هم میشه هوشمندانه تر به دستش آورد و صد البته مسخره ترین سیستم برای به دست آوردن اینا دانشگاه هستش به نظر من .

2 پسندیده

یک چیزی پشت این گزاره هست که می‌خوام در موردش صحبت کنم. اختیار و انتخاب، این واژه‌های قشنگ.

تجربه یک

پسری هست که در ۱۹ سالگی پدرش را از دست میده. متاسفانه پدر بیمه نبوده و بنابراین چیزی برای خانواده باقی نمی‌مونه. حقوق ماهیانه‌ای هم وجود نداره. بنابراین پسر برای تامین هزینه مادر و خواهر کوچکش تن به بردگی میده. روزی ۱۴ ساعت کار با حقوق پایه بدون تعطیلی.

تجربه دو

دختری هشت ساله در زاهدان. پدر کشاورزش خیلی پیر شده و به دلیل خشکسالی شغل‌اش را از دست داده. بیمه‌ای هم وجود نداره. چون پدرش افغانستانی بوده نتوانسته شناسنامه ایرانی بگیره. بنابراین نه یارانه دریافت می‌کنه و نه حتی حق تحصیل داره.

تجربه سه

دختری ۱۵ ساله در یکی از روستاهای کرمانشاه. به اجبار پدر معتادش تحصیل را رها می‌کنه و با مردی چهل ساله ازدواج می‌کنه. بعد از چند روز از ازدواجش با بنزین خودش رو می‌سوزونه.

همیشه همه چیز دست ما نیست. حتی من فکر می‌کنم هیچ چیز دست ما نیست. بعضی‌ها تو زندگی‌شون یک انتخاب بیشتر نداشتند. بنابراین اگر در زندگی به جایی رسیده‌ایم، حواسمان باشد که شاید به خاطر تلاش و پشتکار و هوش خودمان نبوده است. ما صرفا انتخاب‌های بیشتری داشته‌ایم.

5 پسندیده

من فکر کنم کمی مسایل قاطی شد جواب سوال اینکه سیستم آموزشی ما درست هست یا خیر از نگاه من منفی هست چراکه با نگاه به کشور های توسعه یافته به خصوص کشور هایی که روند توسعه رو به صورت جهشی طی کردن می بینیم که یکی از پایه های توسعه در این کشور ها آموزش و پرورش قوی هست برای مثال فنلاند. پس ما دیگه شرایطمون معلومه. سوال بعد که دانشجو پی لذت باشه یا درس هم به نظرم جوابش میشه جفتش و یه نکته اینکه باید از درس خوندنش لذت ببره. پس برای لذت بردن از درس خوندن نباید یه سری درگیری ذهنی احمقانه و بی ربط داشته باشه مثل پول. پس باید از نظر مالی یه حداقلی داشته باشه که این حدقل به هیچ وجه 200 هزار تومان در ماه یا بدتر در ترم نیست (وام دانشجویی) پس دانشجوی بد اقبالی که حمایت مالی چندانی از طرف خانواده نداره به نظر باید از یه جایی در آمد داشته باشه از کجا؟ دانشگاه، مراکز خیریه، استاد و… یا اینکه بچه با غیرتی باشه و خودش کار کنه.

من حرفم اینه که ما در یک جامعه زندگی می کنیم که یک سری ارزش داخلش تعریف شده خوب یا بد
و همه (حتی اون هایی که ادعا دارن هیچ اهمیتی به این ارزش ها نمیدن) بهش تا حدود متفاوتی پایبند هستن. @meyma جناب استاد از روزی که وارد دانشگاه آزاد شدم (5 سال پیش) مجبور بودم هزینه بدم برای همین مشاغل زیادی رو تجربه کردم و در تمام 4 سال تحصیلم با دو تا مشکل مواجه بودم 1-ترس از بیکاری 2- ترس از اینکه هر کدوم از اساتید به جز 1 یا 2 تا که خودشون هم سخت درس خونده بودن وقتی متوجه می شدن که کار می کنم یا می نداختنم یا که نمره در حدی پایین میدادن که با انداختن فرق نداشت با همه این مشکلات 4 ساله لیسانس گرفتم و با روند ارزشی کشورم الآن در “دانشگاه علم و صنعت ایران روزانه” در حال تحصیل هستم. حالا چرا اسم دانشگاه رو توی “” گذاشتم چون توی ارزشی ترین دانشگاه فنی ایران شرایط برای من بدتر شده چون هزینه رفت و آمدم 10 برابر شده حداقل و به جای هزینه دانشگاه باید هزینه پروژه های رنگارنگ اساتید رو بدم.

حالا استاد عزیز من چجوری باید ارزش های جامعه رو حفظ کنم که مهمترین ارزش دنیا یعنی کرامت انسانی من در حال لگدمال شدن هست اونم در حالی که توی بسیاری از درس ها کمک حال دوستانی هستم که نمرشون از من بالاتر میشه در پایان ترم. چرا؟ چون من کار می کنم و اساتید مخالف هستن. این شرایط عینا برای دوستانی که کار میکنن مشابه من هست.

کاملا موافقم ولی چاره رو شما بگید.

ولی اگر دانشجویی که حمایت مالی نداره اگر کار نکنه از کجا ساعت 8 صبح در محل کلاس ها حاضر بشه؟ از کجا هزینه تست SEM ،TEM و… رو بده که هر کدوم خداقل 75 هزار تومان هزینه داره؟ (این مورد آخر رو خیلی از اساتید قبول میکنن که در نهایت با دانشجو حساب کنن)

متاسفانه استخدام اساتید به هیچ وجه دست دانشجو نیست وگرنه اساتیدی انتخاب می شدن که از استاندارد های تدریس به نحوی که حداکثر دانشجو ها جذب بشن مثل این عکس::point_down::point_down::point_down::point_down::point_down::point_down: برخوردار باشن

1277129_787

ما قرار نیست غلط املایی بگیریم وگرنه خوب شما هم توجیه رو توجیح نوشتید.

اگر دانشگاه رفتن رو حروم کردن می‌دونید خوب نرید! مسئله خیلی ساده است. اتفاقا من می‌گم اگر اون استادا نمی‌گذاشتن شما کار کنید، زودتر کار بیرون رو یاد می‌گرفتید (به قول خودتون) این طور نیست؟ زودتر تکلیفتون مشخص می‌شد که شما انرژی و جوونی و پول اضافه ندارید خرج دانشگاه کنید و می‌رفتید دنبال کارتون.

من هرگز از سیستم آموزشی دفاع نکردم، من هم به خاطر مشکلات، بعد از ۶ سال، تدریس توی بهترین دانشگاه‌ها رو رد کردم، چون اعتقادم بود من مناسب این کار نیستم. سختی و مشکلاتی که اطرافیان به وجود آوردن رو هم به جون خریدم.

اتفاقا این رو دانشجوها خیلی می‌خواستن، من ۶ سال توی دانشگاه‌های تهران مثل صنعتی شریف درس دادم، حتی اونجا هم استادی رو دوست دارن که جزوه بگه. اگر شما مفهوم بگید، به هزار تا چیز متهم می‌شید.

من خودم هم خیلی شرایط سختی رو رد کردم. بالا داشتم پایین هم داشتم. خود من توی المپیاد کامپیوتر کشوری شرکت نکردم چون درگیر ورشکستگی پدر بودم و جای ثابت نداشتم. کلا ۷ روز تونستم برای کنکور بخونم اون هم توی پارک و با کلی مشکل، سیستم آموزشی هم به کسی که ادبیات و عربی جواب نده دانشگاه خوب ارائه نمی‌کنه.

قرار هم نیست خودم رو با دیگران مقایسه کنم، صدها بیوگرافی خوندم، تعداد آدم‌‌های بزرگی که از اول وضعشون خوب بوده نزدیک به صفره! قرار هم نیست از همه آدم‌هایی که وضعشون بده، آدم‌‌های استثنایی بیرون بیاد. همون جور که من برای بهبود شرایط فرزندانم (در آینده دو اگر صاحب فرزند شدم) تلاش می‌کنم، انتظار دارم پاداشش رو در رفاه فرزندم ببینم، اون پدر و مادری هم که سختی و دانش کمتری رو به کار گرفتن کمتر به فرزندشون رفاه می‌رسونن. خیلی از جبرها مانند جبر جغرافیایی، دانش، امکانات و از این دست وجود داره که خوب یه جورایی همه آدما به نوعی درگیرشن، یکی زیاد یکی کم. باید توی اون لحظه فکر کنیم با توجه به موقعیت الان بهترین کار چیه.

نکته اینجاست که مهم نیست شما چقدر وضعت خوبه، چقدر وضعت بده، باید روی حل مسئله در موقعیت خودت تلاش کنی، نه اینکه به زمین و زمان غر بزنی. اگر می‌خواهید یک کمپین راه بندازید برای هشدار به مسئولین که بگید برابری آموزشی وجود نداره من هستم، اما اینکه مرتب بشینیم دور هم غر بزنیم، فقط خودمون رو توجیه کردیم.

وقتی با ۱۰۰ تا مسئله مواجه هستی که خیلی‌هاش از دست تو خارجه، باید سعی کنی مسئله رو با امکانات خودت حل کنی نه با غر زدن و ناله.

اما در مورد

اگر شما قراره استاد شفیعی کدکنی رو در نظر بگیرید به عنوان استاد خوب، خوب من هم می‌گم اگر من تصمیم می‌گرفتم در کار و پذیرش دانشجو، فقط مریم میرزاخانی‌ها رو می‌گرفتم، دانشگاه غیر شریف، آزاد و … رو پذیرش نمی‌کردم. بهشون کار هم نمی‌دادم! خودتون دارید می‌گید چیزی یادتون ندادن.

شما دارید در مورد آموزش پرورش فنلاند صحبت می‌کنید. لطفا برید از دوستانی که در کشورهای توسعه یافته زندگی می‌کنند بپرسید توی چند تاشون دانشگاه رایگان داریم؟ توی کدومشون می‌شه عشق و حال زندگی رو کرد وهمزمان درس هم خوند (بدون پول پس‌انداز پدر و مادر یا خودت)
انگلیس؟ آمریکا؟ استرالیا
حالا چند تا کشور شبه سوسیالیستی یک قوانینی گذاشتن (کل حرف‌هام در مورد دانشگاه هستش) ببینید از نظر رشد علمی، آکادمیک و اقتصادی کجان؟ اون فنلاندی که همه ازش دم می‌زنن رشد اقتصادیش تقریبا ۰ هست! یعنی اگر در کشورمون دنباله‌رو اونها باشیم تقریبا کشور آخر دنیا خواهیم بود (اون‌ها نقطه شروع خوبی داشتن و الان دارن نون اون نقطه شروع رو می‌خورن).
هر خانواده متوسط در در آمریکا و انگلیس و استرالیا باید از بچگی برای دانشگاه بچش پول پس‌انداز کنه مگر اینکه خود دانشجو بره سر کار. حالا ممکنه از چند تا آدمای تاپ که اپلای کردن شنیده باشید کمک‌هزینه گرفتن از اون ور. اون‌ها استثنا هستند وگرنه شهریه یک دانشگاه با رنک خوب 40 هزار در ساله یعنی بالاتر از درآمد خالص متوسط یک خانوار در اون کشور.

از همتون می‌پذیرم،‌ ما به اندازه اون‌ها توسعه‌یافته نیستیم، اوضاع جهان (مخصوصا برای جهان‌سومی‌ها) مساعد نیست. اختلاف طبقاتی بیداد می‌کنه، وضع دانشگاه‌های ما اصلا خوب نیست. استادای ما سواد کافی ندارن. وضعیت فرهنگی نامساعده. دانشجوها استادا رو فریب می‌دن و استادا از دانشجوها بیگاری می‌کشن…

صحبت اصلی من پاسخ به سوال پرسیده شده در این پست بودو نه چیز دیگه: چرا اساتید با کار کردن دانشجوها مخالفن؟

2 پسندیده

بنده غلط املایی مد نظرم نبود بیشتر نقدم به این جمله شما بود که سی شارپ یه زمانی خوب بوده و الان دیگه نیست . با این حال ممنون که غلط املایی بنده رو گرفتید . اعتراف میکنم که املام ضعیف بوده و هست .

خیلی خیلی خوشحالم که تو این مورد کاملا هم عقیده هستیم . دقیقا به همین دلیل من دانشگاه رو ول کردم با وجود این که درسم و رتبه کنکورم بد نبود . حتی تو دانشگاه من 2 ترم خودم کلاسای برنامه نویسی برای انجمن تدریس میکردم .
نقد من بیشتر سر این موضوعه که اساتید عزیز وقتی خودشون میدونن دانشگاه رفتن اصلا به درد تولید ثروت و خدمت کردن به جامعه نمیخوره و بیشتر برای آدم های نخبه ای که قصد دارن در راه علم جهاد کنن و تقوا داشته باشن تو علم آموزی و در نهایت با دستاورد های خودشون تو علوم پایه دانش بشر رو ارتقا بدن خوب اینو همون روز اول به دانشجو بگن که تکلیفش با خودش معلون باشه !!!

این جمله شخصیت بزرگ شما رو نشون میده . درود بر شما و کاملا هم عقیده هستم باهاتون .

1 پسندیده

عرض من در جواب به سوال خاص شما بود در کورد سیستم آموزشی

در واقع من هم همین رو میگم

احتمالن توی نوشته های من هم از این دست اشکالات بسی بسیار هست.

من ادعایی توی علم خودم ندارم ولی توی همون دانشگاه ها خیلی ها قوی تر از بعضی دانشجو های شریف بیرون اومدن یا حداقل برای جامعه مفید ر بودن.

@meyma من اگه میگم باید روی انتخاب استاد نظر دانشجو در نظر گرفته بشه برا این نیس که کسی رو ناراحت کنم ولی شما توی 100 تا کلاس توی 100 دانشگاه از بچه ها (به خصوص پسر ها) نظر خواهی کنید ببینید چند تاشون میگن استاد باید با دانشجو جوری برخورد کنه که دانشجو زده بشه چندتاشون میگن باید دانشجو رو جذب کنه. بعدم بپرسین برا چی نیاز دارن کار کنن. من موافق این هستم که کارنکنم به این شرط که هزینه ها تحصیل رو بتونم تامین کنم شاید باور کردنی نباشه ولی به من هم خیلی خوش می گذره اگه تامین باشم و دغدغه نداشته باشم.

در مورد استاد هم فرمودید من استاد کدکنی رو مثال زدم الان دکتر شهریاری رو مثال میزنم لطفن برید و از چندتا از دانشجو هاشون که خیلی از اساتید دیگه به نگاه خنگ، شر و … بهشون نگاه میکردن و دکتر شهریاری باهاشون مثل یه پدر معنوی برخورد کردن و تبدیل شدن امروز به پزشک (یکیشون رو میشناسم) و مهندس و بعضن اساتید به نام دنیا ببینید دکتر چه رفتاری باهاشون داشتن(این تیکه شاید به نظر شما بیربط به سوال بود).

من هم فکر می کنم موضوعات خیلی مختلفی اینجا طرح شده که باید جداگانه بهش پرداخت.
1-اینکه سیستم آموزش مشکل داره درسته. این موضوع جهانی هست و در دنیا هم داره به سیستم آموزش عمومی نقدهایی میشه و به نظرم راه هایی هم پیشنهاد میشه.
2-اینکه اساتید بعضا وظایفشون رو به درستی انجام نمی دهند هم موافقم. متاسفانه این تفکر در اساتید وجود داره که چون من خودم برا استادام مقاله نوشتم پس دانشجو بیاد برا من مقاله بنویسه تا باعث پیشرفت من بشه. این بحث هم مفصله بماند.
3- اما در مورد اصل سوال به عنوان یه استاد کاملا با کار دانشجو مخالفم. هم خودم تجربه کار کردن حین تحصیل دارم هم دانشجوهام رو دیدم. به نظرم با یه دست نمیشه دو هندوانه برداشت. اما مشکل اصلی به نظرم از اینجا آغاز میشه که در کشور ما خیلی چیزها بر اساس نیاز نیست. مثلا شما می دونید چرا در فلان رشته دانشگاه 30 تا دانشجو می گیره؟چرا 35 و 40 تا نمی گیره؟ در صورتیکه همه می دونیم دانشجو رو به خصوص در تحصیلات تکمیلی بر مبنای نیاز و پروژه هاشون می گیرن. یه جا هست به اسم ناسا که پروژه ای از دولت گرفته با هدف مشخص مثلا رفتن به کره مریخ و این عنوان به صدها پروژه و صدها شرکت شکسته شده و موضوعات شکسته شده در دانشکاه ها و شرکت های خصوصی پخش شده و حالا شما به عنوان بخشی از اون برنامه درخواست می دید و می شید دانشجوی دکترا (البته این مثال بود). بر عکس اینجا هدف معلوم نیست و وقت آدمها فقط گرفته میشه. اما دو نکته پایانی:
1- به نظرم اگر شمای دانشجو هم بر اساس نیازت نری درس بخونی به مشکلات زیادی گرفتار میشی. مثلا پدرت یه شرکت ساختمان سازی داره می ری عمران می خونی. یا پدرت خرجت رو می ده می ری دنبال علاقه ات. اما اگر نیازت نون شبه خوب نباید بری دانشگاه. یا کار کن چند سال پس انداز کن بعد بیا دانشگاه. یا یه حامی مالی پیدا کن یا اگر تحصیلات تکمیلی هستی پروژه با حمایت مالی پیدا کن. وگرنه یک بام و دو هوا نمیشه.
2- جدای از اینکه ما باید مطالبه گر باشیم و طرح موضوع کنیم باید سعی کنیم وظایف خودمون رو درست انجام بدیم تا امیدوار بشیم شرایط خوب بشه. مثلا من استاد هیچ وقت موضوع از دانشجو نمی گیرم!بر خلاف همکارام هدف گذاری کردم دارم در اون راستا جلو می رم و خلاصه بستری فراهم کردم که درامدزایی داشته باشم وبتونم دانشجوها رو با حمایت مالی جذب کنم. یا الان شرکتی داریم که برای دو تا از دانشجوها بیمه رد میشه. من سعی می کنم وظیفه ام رو انجام بدم. ولی یادتون هم باشه که آمریکا و اروپا خیلی از کسایی که دنبال علم میرن جهان سومی هستن و خودشون شغل های پر درآمد رو می پسندن (مثل حسابداری در قیاس با مهندسی) اونهایی که سراغ علم میان باید یه مقدار دغدغه علم هم داشته باشن نه اینکه به چشم شغل درامد زای آینده. من که حداقل با این چشم داشت وارد این حرفه نشدم.

2 پسندیده