تا به حال تو زندگی همه ما اتفاقا غیرمنتظره زیادی افتاده که ما رو مجبور کرده تا مدیریت بحران کنیم. برای بررسی بحران یا اتفاق غیر مترقبه ما همیشه اون رو طبقه بندی میکنیم. اینکه ایا این اتفاق جدید برایی ما یک تهدید محسوب میشه یا فرصت و بعد بنا به این دسته بندی سعی میکنیم اونو حل بکنیم. برای روشن شدن قضیه چند تا مثال میزنن:
پدیده خروج از نخبگان برای ادامه تحصیل به خارج از کشور
تو دیدگاه تهدید-بین ماها سعی میکنیم که هر جور شده این تهدید رو از بین ببریم. پس سعی میکنیم راه های خروج از کشور رو برای نخبگان سخت تر کنیم.
در دیدگاه فرصت-بین، از این موقعیت برای توسعه و انتقال تجربیات کشورهای پیشرفته دیده میشه و روی این موضوع فکر میشه که چیکار کنیم که منفعت این موضوع برای ما بیشتر باشه یا اصلا منفعتش چیه.
تو مورد بعدی دوست دارم بی آبی رو مثال بزنم.
تو دیدگاه تهدید-بین کشور ما داره خشک میشه و کلا آب نیست و نمیشه هیچ کاری کرد و بهتره جلوی این تهدید رو بگیریم.
در دیدگاه فرصت-بین، میشه این سوال رو پرسید که چطور میشه راهکارهایی بهبود و بهره وری رو توی همچنین سرزمینی توسعه داد تا از این بیآبی سود برد. چون شما یه آزمایشگاه خیلی مجهز دارید که میتونید توش کاملا آزمایش کنید.
از این قبیل موارد خیلی خیلی زیاد هست که چون اکثرا به دید تهدید نگاهشون میکنیم، فرصتها رو از دست میدیم. مثال نفت، دهه شصتی ها و حتی شبکههای مجازی. به نظر من این موضوع تو نگاه تک تک اشخاص جامعه جاری هست. از مادری که از ترس خطرات کوچه برای بچه اش پلی استیشن میخره تاااا … .
حالا این دیدگاه رو بذارید کنار دیدگاه کشورهایی مثل چین یا آلمان یا امریکا؛ وقتی که تو خیلی از شرایط به اصطلاح از اب کره گرفتن.
به نظر من دیدگاه غالب مردم ایران در برخورد با مسائل جدید دیدگاه تهدید-بینه که باعث شده ماها از خیلی از فرصتها باز بمونیم. ولی این دیدگاه از کجا سرچشمه گرفته و چطور میشه اصلاحش کرد رو نمی دونم.
دیدگاه تهدیدبین همیشه مقابل دیدگاه فرصتبین نیست. برای مثال مشاهده پدیده آلودگی هوا به عنوان یک تهدید میتواند نقطه شروع تحول در صنعت باشد. سوالی که برای من وجود دارد این است که مگر میشود بدون جدی گرفتن تهدیدها به فکر فرصتها بود؟ اگر سوختهای فسیلی نامحدود بودند و هوا را هم آلوده نمیکردند چه نیازی به تحول در خودروسازی وجود داشت؟
فکر میکنم منظور تو از تهدیدبین، نوع نگاهی است که سعی دارد صورت مسئله را حذف کند.
از طرفی دیدن همه چیز به عنوان فرصت خطرناک است، به خصوص اگر با ناآگاهی همراه باشد. برای مثال، تولید برق از زبالههای زیستی یکی از این فرصتها است که اگر به جنبههای منفیاش نگاه نشود خودش تبدیل به یک تهدید میشود چرا که چنین فرصتی خیال افراد را از تولید زباله بیشتر راحت میکند. به عنوان یک مثال دیگر، شیرین کردن آب دریاها یک فرصت است که اگر با تمام نکات منفیاش دیده نشود، میتواند به یک تهدید بزرگ تبدیل شود.
من اتفاقا فکر میکنم که ما در دیدن تهدیدها مشکل داریم چرا که اگر تهدیدها را میدیدیم طرحهایی مانند انتقال آب خزر به سمنان، طرح افزایش رشد جمعیت و یا احداث پل بر روی دریاچه ارومیه هرگز از ذهنمان عبور نمیکرد.
به نظرم واژه ترس نقطه شروع بهتری برای این بحث است. شاید خیلی از چیزهایی که تو به نگاه تهدیدبین وصلشان میکنی ریشه در ترسهایمان داشته باشند. ترس از بیآبی، ترس از ندیدن هوای تمیز، ترس خروج نخبگان و …
علاوه بر ترس یک چیز دیگر هم هست که خیلی در خودمان دیدم و آن نگاه پایین به بالا است. کمبود اعتماد به نفس که شاید ریشههای تاریخی داشته باشد و نسل به نسل به ما منتقل شده باشد. یک خاطره از یک دوست کشاورز منظورم را روشنتر میکند.
تازگیها با یک کشاورز موفق صحبت میکردم. ایشان پیشتر انتشارات داشتهاند اما به خاطر بازار بد چاپ تقریبا ورشکست شدهاند. به همین خاطر به کشاورزی روی آوردهاند. با هم درباره شروع کار صحبت میکردیم و این که چه قدر در ابتدای کار موج منفی از جامعه اطراف به ایشان میرسیده است. میگفتند که روزهای اول همه با این کار مخالف بودند چون فکر میکردند که اخرش به شکست میانجامد. اما این آشنای ما میگفت که با خیال راحت وارد این عرصه شده است و پیش از ورود با استادان کشاورزی مشورت کرده است.
وقتی از چیزی میترسیم بیشتر فریادش میزنیم و کمتر به فکر چاره میافتیم. متاسفانه جامعه ترسش از شکست را به دیگران هم منتقل میکند. کمبود اعتماد به نفساش را هم همینطور.
چیزی که من از این پست شما متوجه شدم، می تونم تو یه عبارت بگم و اونم جنگ روانی هست. یا داخلی یا خارجی. خوب نقش رسانه های بزرگ دیگه شوخی نیست و همه اینو می دونیم. شیطنت های رسانه ای می تونه خیلی چیزا رو بالا پایین کنه فقط با بازی با روان و افکار عمومی.
و من به این هم باور دارم که توی هر مسئله ای، می شه فکر کرد و با سنجیدن دقیق اوضاع، احتمالا راه حل ها رو پیدا کرد. حالا در مقیاس فردی، اگر فکر، آرام و مطمئن و دارای “باور به توانستن” نباشه، ممکنه به اشتباه، صحنه رو ببازه یا تصمیم های خوبی نگیره. این باور سالم، یک اصل اساسیه که هر انسانی بهش نیاز حیاتی داره. و افراطی و ناسالمش هم می شه اعتماد به نفس کاذب و توهم و خودشیفتگی و اینا. این باور به توانستن هم مثل بقیه مسائل روان آدم ها، مسلما تحت تاثیر محیط هست! و با جنگ های روانی می تونه جابجا و بالا پایین بشه.
من کارشناس جامعه شناسی نیستم، ولی فکر می کنم می شه از مقیاس فردی اینو به مقیاس اجتماعی هم برد که احتمالا نیاز به تعریف های جدیدی داره.
خیلی دوست دارم دیدگاه خودت رو هم بشنوم و اینکه به نظرم شما و @Ali_Shakeri حرف هاتون مکمل همدیگه هست و خیلی جالب میشه اگه همین موضوع رو با هم به بحث بذارین و در پایان هر کدوم یک درمان پیشنهاد کنه.
@Ali_Shakeri شاید من توضیحاتم رو دقیق ندادم. ببینید فرض کنید که تو زمان t_0 یه اتفاقی افتاده و من الان مقابل عمل انجام شده قرار گرفتم. خوب نگاه تهدیدبین به من میگه این اتفاق کلا همه ش ضرره و هیچ منفعتی رو نمیشه توش متصور شد. پس سعی میکنه که یه راه حلی بده که کل اون پدیده و اثراتش رو از بین بره. ولی از طرف دیگه نگاه فرصتبین اونو به دیدگاه یه فرصت می بینه، پس سعی میکنه که با حذف نکات منفیش از اون اتفاق منافع خودشو ببره.
بذارید با چند تا مثال این دوتا موضوع رو روشن تر کنم: فرض کنید ما تو عصر پسا سنگی هستیم. یه موجودی هست که خیلی سریع میدوه و هر از چندگاهیم محصولات ناچیز کشاورزی ما رو میخوره. ما هم هر چی که تلاش کنیم نمی تونیم بگیریمش، چون خیلی سریع میدوه. الان نگاه تهدید بین میاد میگه بذارید کلا تمام این موجودات رو با گذاشتن تله و سایر موارد از بین ببریم؛ اینطوری مزرعه هامون سالم میمونه و نگاه فرصتبین سعی میکنه که این موجود رو بهتره بشناسه تا ببینه میشه ازش استفاده کرد یا نه. خوب ثمره نگاه تهدید بین میشد انقراض احتمالی اسب و نگاه فرصت بین میشه استفاده از اسب برای زندگی روزمره با این تفاوت که هنوزم اسب یه بخشی از محصولات مزرعه رو میخوره ولی در قبالش یه ما سواری میده.
حالا من میخوام این قضیه رو بسطش به شرایط این روزهای مردم.
مورد اول شبکه هایی مجازی: نگاه تهدید بین میخواد که تمام شبکه های اجتماعی فیلتر بشه و یا گفتگویی تصویری با تلفن همراه از سرویسهای اپراتورها حذف بشه. نگاه فرصت بین در کنار پذیرفتن بخش اندکی از مفاسد موجود در شبکه مجازی سعی میکنه که منفعتشو ببره و در نتیجه از اون برای فعالیت ان جی او ها و کلی مورد دیگه استفاده میکنه.
مورد بعدی بازی کردن فرزندان تو کوچه و خیابون: نگاه مادر تهدیدبین همش به دزدها و فضای نا امن کوچه و خیابونه، بنابراین به هیچ عنوان به فرزندش اجازه تو کوچه بازی کردن رو نمیده. نگاه مادر فرصت بین کوچه رو فضایی برای اجتماعی شدن بیشتر بچه ها میدونه و به این فکر میکنه که چطور میشه از این فضا بیشتر استفاده کرد.
از این مثالهای بیشمار در کنارمون هستش و البته تفاوت اشکار این موضوع وقتی که تو کشورهای اروپایی هستید، برای ادمها مشخص میشه. مثلا محدودیت سرعت تو بزرگراه های المان که برای ایران یه تهدید بالقوه است.
برای جمع بندی باید بگم که این جمله «مردم ما جنبه شو ندارند»، بزرگترین سد راه نگاه فرصتبین هستش که باعث شده ماها خیلی از فرصت ها باز بمونیم. نمی دونم دلیلش شاید به خاطر تنبلی ماها باشه یا شایدم منشا تاریخی داشته باشه.
چیزی که هست من اگه باشم سعی میکنم یه بازنگری اساسی تو تربیت فرزندانم بکنم. و مثلا اگه تو دوران تحصیلیش یه درسی رو افتاد بهش یاد بدم که چطور اونو به چشم یه فرصت ببینم و با معایبش کنار بیاد.
شاید نگاه همین مادر اینه که از کدوم فرصت میتونم از کوچه گرد شدن فرزندم جلوگیری کنم؟ آها، میتونم از فرصت «غنی بودن این کوچه از در و دزد» بهره ببرم. و در نتیجه این مادر هم یه جورایی داره فرصت بینی میکنه!
در کل فکر میکنم انتخاب اینکه یه چیز، فرصت باشه یا تهدید؛ به اولویت های فرد بستگی داره. اگه اولویت من مثلا به عنوان رییس یه دولت، استفاده از پتانسیل کشاورزی هست، خب پس بی آبی برای من یه تهدید هست و یا به نوعی بی آبی فرصتی هست که درش میتونم توجه بیشتری به کشاورزها و اصلاح روشهاشون بخرم.
ببینید باز هم شما دارید کوچه رو تهدید می پندارید. به این صورت که هر بچه ایی که بره تو کوچه میشه کوچه گرد. ولیی بیاییم به کوچه به عنوان یه فضایی خوب که بچه ها با امکانات کم میتونن گرد هم بیان و بازی کنن نگاه کنیم. این کوچه معایبی مثل امکان دزد یا کوچه گرد شدن رو داره ولیی از طرفی میتونه برایی بچه من یه گروه اجتماعی فراهم کنه و یا حتی شاید بتونه بچه من رو از فضای مجازی زدگی حال حاضر کودکان جدا کنه و به فضایی حقیقی دوباره پیوند بزنه.
ثمره این نگاه فرصت بین این میشه که مثلا مادرهاا از شهرداری بازخواست کنن تا یه اعضایی مقدار مشخصی جمعیت براشون پارک ایجاد کنه و یا امکانات ورزشی در اختیار یچه ها قرار بده و یا براشون فضاهایی فرهنگییی که باعث شه بچه با اون گروه اجتماعیش تو کوچه تو اون فضا رشد شخصیتی سالم پیدا کنه.ولیی نگاه تهدید بین با ساده ترین روشش درب خونه رو با بازیهایی مجازیی می بنده و اجازه خروج به بچه رو نمیده
کوچه گرد منظورم کسی هست که در کوچه هاس. و به عنوان اون مادر فرضی، نگاهم اصلا روی کوچه نیست، روی بچه س. میخوام کاری کنم که بچه همیشه پیش خودم بمونه! چی کار میکنم؟ از فرصت وجود دزد در کوچه بهره میبرم.
برای اینکه این اتفاقی که گفتید بیفته، یعنی من به عنوان یه مادرِ نوعی، دنبال ساخته شدن فضایی در کوچه ها باشم برای رشد اجتماعی فرزندم؛ فکر میکنم صورت مسئله فرصت یا تهدید نیست.
بلکه آگاهی منِ مادر از ارزش این مدل پرورش هست، و در ضمن اعتمادم به اینکه میتونم بهبودی در فضای اطرافم از این جنس ایجاد کنم.
اگه فضای کوچه مون پر از دزد و ولگرد باشه، احتمالا چنین اعتمادی به بهبود ندارم! چون نیازهای اولیه زندگیم شامل حس امنیت هنوز تامین نشده.
اگه از تنهایی و از کارافتادگی در دوران پیری بترسم، تلاش میکنم بچه م رو یه جور بار بیارم که تمام مدت وابسته بهم باشه و پیشم بمونه (بچه جانشین حقوق بازنشستگی، بیمه عمر و دوستان احتمالی در آينده م هست).
پ.ن. یه جورایی باز هم برگشت به مسئله اولویت و در ضمن کمی هم افق زمانی.
@lolmol شما و @bgolshaee دارین روی نکاتی مانور میدین که اختلاف دارین این در حالیه که هر دو حرف یکسانی می زنید.
@lolmol همونطور که شما گفتین میشه گفت بی آبی بده، بد بختیه و… این دید غرغروهاست (دیدگاه تهدید بین) میشه مثل یه سری کشور ها اومد گفت اوکی آب کم خیلی هم کمه ولی این محصولات مشخص رو میشه با همین مقدار آب کاشت و برای زنده بودنشون هم باید این کار هارو کرد (دیدگاه فرصت بین) و اون کشور میشه نمونه واقعی کشاورزی و میتونه توی بیابون پرتغال بکاره و هم زمان سفره های آب زیرزمینیش بالاتر بیاد و از بیابوناش خاک بلند نشه و…
من فکر کنم این بخش رو هر دو روش موافقین.
من تا حدی فکر می کنم نگاه تهدید بین دارم (غرغرو) ولی ایران کلی فرصت هست که میشه ازش استفاده کرد.
@lolmol فکر کنم این موضوع با توجه به ماهیت پادپرس گزینه خوبی برای تبدیل شدن به یک نوآ باشه.
اینجوری میشه مطالب زیادی رو حول یه موضوع که می تونه از نظر فردی باعث ارتقا بشه یک جا جمع کرد و نکته ای که هست پادپرسیا یه جورایی بهترین جماعت برای جواب دادن به همچین سوال هایی هستن.