با توجه به اینکه همیشه زبان و فکر کردن با هم گره خوردن، تصور اینکه یه آدم بدون حرف زدن با خودش، بتونه فکر کنه سخته.
آیا این آدمها که زبان رو مثل بقیه درک نمیکنن، سطح تفکرشون یا حل مسئلهشون پایینتره؟
با توجه به اینکه همیشه زبان و فکر کردن با هم گره خوردن، تصور اینکه یه آدم بدون حرف زدن با خودش، بتونه فکر کنه سخته.
آیا این آدمها که زبان رو مثل بقیه درک نمیکنن، سطح تفکرشون یا حل مسئلهشون پایینتره؟
نمیشه گفت سطح پایینتری دارن، شاید بشه گفت متفاوت، مثلاً اینجا یک ناشنوای مادرزاد از دقتاش در جزئیات تجربههای تصویریاش در دوران کودکی - قبل از سخندرمانی - میگه.
آدمای غیر کر و لال، ما!، موقع فکر کردن از کلمه استفاده میکنیم یا مفهوم و تصویر؟
یعنی من الان میخوام به یه سیب فکر کنم، به کلمه سیب فکر میکنم یا مفهوم و قیافه سیب (تجسم میوه ش)؟
حدس میزنم (حداقل برا خودم این طوریه) موقع فکر کردن اول تصاویر و مفاهیم شکل میگیرن تو ذهن آدم و بعد بسته به توان پردازش ذهن، این تصاویر به کلمههایی تبدیل میشن.
برا این حدسم نتونستم مرجع خوبی پیدا کنم، ولی توجیهم اینه که مثلا خیلی وقتا میشه که تو بحث و گفتگو کلمه کم میاریم (میدونیم چی میخوایم، ولی نمیتونیم در قالب کلمه بیانش کنیم)، این وقتا اون مواقعی هست که فکر جلوتر از زبان داره پیش میره.
این درسته و طبیعی هم هست چون زبان اکتسابی هست ولی یادگیری پایه از طریق ادراک، زمینه کاری ذهن هست. ذهن انسان اساسا با تصویر کار میکنه، چون بالاترین سطح ادراکی که از خارج داریم، از طریق بینائی هست. از این لحاظ قدرت کسی که بینائی داره ولی ادراک شنوائی نداره، بسیار بیشتر از کسی هست که بینائی نداره ولی شنوائی داره. البته، فکر کردن در سطح بالا به abstract شدن مفاهیم از طریق علائم خیلی وابسته هست. اگر این مرحله هم از طریق بینائی حل بشه، احتمال قدرت فکر کردن بیشتری از فرد عادی خواهد داشت، چون تمرکز بیشتری روی مسائل میتونه اعمال کنه. میشه به نمونه کسی مثل هاوکینگ نگاه کرد که البته کمی با این مثال متفاوت هست.
با تجسم تصاویر تا حدی موافقم، ولی در مورد فکر کردن به مسایل انتزاعی چطور، چقد ممکنه بتونه یه ادم تو ذهنش تصاویرو بسازه تا فکر کنه، مثلن داری در مورد مفهوم قدرت و انسان شناسی فکر میکنی.
بحثم یه جورایی مربوط میشه به اینکه آیا گسترش و پیشرفت زبان باعث بهبود کارکرد ذهن شده؟
ناشنواها ممکنه زبان شنواها (زبان گفتار) رو به خوبی درک نکنن اما زبان اشاره ناشنوایان رو خوب درک می کنن
زبان اشاره دستور زبان خیلی متفاوتی نسبت به زبان گفتار داره
افعال زمان ندارن و در صورت اهمیت زمان مستقیما ذکر میشه
جنسیت هم در کلمات نیست حتی در زبان اشاره کشورهایی که در زبان گفتارشون جنسیت هست (اگه مهم باشه مستقیما نشون داده میشه)
حروف اضافه مثل از و به و … هم معمولا بیان نمیشن
فعلهای مثل است و هست هم معمولا بیان نمیشن
مثلا «از ملاقات شما خوشوقتم» فقط با سه علامت «خوب/خوشحال ملاقات تو» بیان میشه
به نظرم زبان اشاره مفاهیم رو خیلی کارآمدتر از زبان گفتار بیان میکنه
به دلیل همین تفاوت شدید دستور زبان، نوشتار ناشنواها برای شنواها ابتدایی به نظر میاد اما سطح تفکرشون به هیچ وجه پایین نیست و اونها با زبان اشاره همایشهای علمی هم برگزار میکنن
اتفاقا به نظرم چون این افراد مجبور هستن با محدودیتهاشون خودشون رو با اطرافشون هماهنگ کنن به همین خاطر بیشتر مجبورن از مغزشون استفاده کنن.
اتفاقا ما تو شرکتمون یه آدم کر و لال داریم که چندین برابر یه آدم عادی صحبت و ارتباط برقرار و دعوا می کنه و به نکات ریزی حواسش هست که ما آدمای عادی حواسمون نیست.
انسان قدرت اندیشیدن و تفکر را دارد طوریکه این اندیشیدن و تفکر از طریف محسوسات است، یعنی انسان از ادراکات حسی به ادراکات عقلی میرسد ازمحسوسات به معقولا سیر میکند و این سیر را اندیشه گویند، درست است که انسان کر و لال از یک حس یعنی حس شنوایی محروم است ولی متباقی حواس را داردند مانند حس شامه، لامسه، باصره، ذایقه از طریق این محسوسات به معقولات راه پیدا میکند، در حقیقت نطق نطق ظاهری نیست نطق همان اندیشه و تفکر است که از دریچه حواس میسر است، ولی حیوانات در صورت داشتن حواس قدرت تفکر در حد انسانی را ندارند.
به نظر من اگر انسان از داشتن حواس محروم باشد هرگز اندیشیده نمیتواند چون حواس ما است که مارا به اندیشه راهی است، از نظر من اگر انسانی دیده نتواند، شنیده نتواند، مزه نتواند، لمسش کار نکند، بوییده نتواند، تفکر و اندیشه هم نمیتواند، اگر انسانی با چنین مشخصاتی تصور کنیم اندیشه کردن در او متصور نیست.