مسائل زیادی در زندگی روزمره اتفاق میافته که نیاز به آموزش قبلی داره، این آموزشها میتونه از کانالهای مختلفی داده بشه، امّا کمبودش بیشتر از همه در مدارس حس میشه، بهنظرتون نظام آموزش و پرورش ما نیاز به تغییر و تحول داره؟ چه چیزهایی باید از دروس کم و چه دروسی باید اضافه بشه؟
من جای خالی درسهایی مانند مبانی اقتصاد را در دبیرستان حس میکنم. به نظرم میتوان در دبیرستان چند درس اختیاری مانند مبانی جامعهشناسی و فلسفه هم اضافه کرد که فقط علاقهمندان در این درسها شرکت کنند.
در کل فکر میکنم آزادی عمل دانشآموزان باید به تدریج از دوره دبیرستان افزایش یابد. این که دانشآموز دبیرستانی باید درسهای از پیش تعیین شدهای را بگذراند خیلی زجر آور است. حداقل اگر میشد دو یا سه درس را به اختیار انتخاب کرد زندگی زیباتر میشد.
صد درصد نیاز به تحول داره
در ابتدایی باید درس تاریخ رو حذف کرد ،بنظر من محتوای دروس ابتدایی باید متناسب نیاز کودکان و روحیات آنها باشه و تاریخ و مباحثی چون مادها،پارس ها و … هیچ ارتباطی با کودکی نداره
کتابی مبنی بر آموزش مهارت های اجتماعی و اخلاقی رو در دوران ابتدایی درنظر گرفت.در حال حاضر ساعت خاصی برای آموزش این مباحث در نظر گرفته نشده ،اما انتظار جامعه از معلمین اینه که این مهارت ها رو در خلال آموزش دروس،منتقل کنند
با توجه به کارکردی که امروز در جامعه میبینیم قطعا نیاز به تحول داره. آموزش در ایران هنوز بر این اساس هست که زندگی معمولی در جامعه تلویحا باید به طور کامل دور ریخته بشه و ما نیاز به پیشرفت داریم، گذشته ما خیلی بهتر از بقیه بوده … . امروز شاید در مرحله اول نیاز هست که بدونیم چه چیزهائی در واقعیت قابل تغییر هست و چه چیزهائی بهتره حفظ بشه، جایگاه واقعی ما چه جوریه و براساس واقعیت (نه گذشته) چه قدر میتونیم پیشرفت کنیم. نکته مهم اینه که اگر بیش از حد رویاپردازی کنیم (مثل همین وضعیت امروز)، وقتی فرد وارد جامعه میشه، تمام آموزشها رو بیفایده میبینه. اگر بیش از حد هم واقعگرا باشیم، تفکر تغییر رو در اون از بین میبریم. هرچند اگر که به خودمون نگاه کنیم میبینیم که خیلی بعیده به نظر میاد با این سطح اجتماعی، نگرش مثبتی از واقعیتهای زندگیمون بیرون بیاد!
من ی مقدار گیج شدم . میشه طور دیگ ای بیان کنید و یا مطلب رو خلاصه کنید؟
فکر کنم در مورد تاکید بر گذشته در مدارسمون مشکلی نداشته باشید. مسئله اینه که از این تاکید باید کاسته بشه و بیشتر به این بپردازیم که چی هستیم، چی میتونیم بشیم، و چی میخوایم باشیم. برای “من نوعی” در جامعه امروز، چه خصلتهای فردی و اجتماعی میتونیم بنویسیم، کدوم یکی رو میخوایم حفظ کنیم در نسل آینده، و کدومشون رو میخوایم تغییر بدیم. این تغییر دادن به چه دلیل هست (خواسته ما)، ولی در عمل به چی میرسیم (توانائی اجتماعی ما). میتونیم همینجا هم این کار رو انجام بدیم، و ببینیم اگر که
این کتاب در واقعیت چی میخواد باشه! مهارتهای اخلاقی و اجتماعی قراره به میزان زیادی از واقعیت جامعه باشه و کمی هم ایده آل گرائی. سرفصل این کتاب در جامعه امروز چه چیزهائی هست؟
ممنونم
مثلا من می تونم به مهارت صلح جویی، تحمل مخالف، و مهارت حل مساله اشاره کنم
تقریبا همه ما این رو به تئوری یاد میگیریم ولی وقتی وارد جامعه میشیم با به کارگیری این مهارتها نه فقط حقوق خودمون رو از دست میدیم بلکه حتی کمینه های حیاتی رو هم نمیتونیم به دست بیاریم. مهارتها باید منطبق بر جامعه باشه اگر قرار به زیستن کمک کنه، هرچند از نظر ایدئولوژی مهارتهای بدی به حساب بیاد! نمیخوام بگم انطباق باید کامل باشه ولی “عدم انطباق کامل” باعث مشکلاتی میشه که خیلی از آدمها از نظر روانی امروز باهاش درگیرن.
شما چه مهارت هایی رو لازمه ی زندگی در جامعه ی امروز می دانید؟
سخت نیست پیدا کردن خصوصیات آدمهای موفق و ناموفق در جامعه. نکته اینه که با باورهامون اونقد فاصله داره شجاعت پذیرش رو نداریم. بخوام صریح در مورد مهارتهای جامعه امروز حرف بزنم، بحث بیشتر منحرف میشه ولی فکر میکنم به عنوان مثال دقیقا برعکس مهارتهائی که اشاره کردید برای زندگی در جامعه الان لازمه.
آیا ما باید اصول را تغییر دهیم یا جامعه را؟ کدامیک را در واقع میشه تغییر داد؟
با توجه به مسائل بالا من فکر میکنم پایبندی به اصول را باید آموزش داد.اما چطور چنین چیزی ممکنه!؟
به عنوان یک ناظر، نه یک مدیر یا مسئول بخوام قضاوت کنم و صریح باشم، نکات نسبتا غم انگیز رو میشه دید. مسئله اینه که چرا با وجود این همه تضاد با “اصول کمینه” اجتماعی این وضعیت ادامه داره و جامعه تلاشی برای تغییر نمیکنه؟ این به یه نکته مهم و تکراری برمیگرده به “نفرین نفت” یا در حالت کلی تر “نفرین منابع طبیعی ارزشمند”.
اگر بخوام با مثال طبیعی بیان کنم به سیستم طبیعی بدن نگاه کنید. اگر در جائی از بدن مشکلی وجود داشته باشه، از طریق سیستم “درد” متوجه میشیم و برای رفع اون اقدام میکنیم. بویژه اگر سیستم زندگیمون مشکل رو ایجاد کرده، اون رو اصلاح میکنیم. حالا فرض کنید در اثر چیزی مثل مصرف مسکنهای قوی یا بیماریهای خاص این احساس درد از بین بره، روشی برای درک مشکل وجود نداره. هرچند به نظر همه چیز طبیعی میاد ولی از درون همه چیز داره فرو میپاشه.
از منظر تئوری میتونید پایبندی به اصول رو آموزش بدید ولی این تجربه سالهای گذشته در این مملکت هست. من تصور نمیکنم تا اصل ماجرا به نحوی حل نشه، آموزش بتونه کاری از پیش ببره.
ما میتونستیم خیلی وقت پیش این مسئله رو وارد نکنیم (مدل نروژ) و امکان بهتری داشته باشیم ولی الان به نظر نمیاد تغییر این جامعه ممکن باشه! صرفا به عنوان یه نظر گفتم و خودم هم دوس دارم که اشتباه کرده باشم!
به قول رئیس مجلس اگه سازمان سنجش منحل بشه خیلی از مشکلات اموزش و پژوهش حل میشه.
محیط مدرسه رو از دوران ابتدایی تبدیل کرده اند به میدان مسابقه و این اصلا درست نیست.
به نظر من باید خودشناسی و درک حقیقت رو آموزش بدن نمیدونم به بچه ابتدایی این مقوله های فلسفی و خودشناسی و… زوده یا نه ولی قطعا در ساختن جامعه بهتر موثره .
به طرز خیلی ساده و بدون تکلف میشه یه کتاب ساخت و به اونها آموزش داد
نظرتون راجب زندگی نامه ی معصومین علیه سلام چیه ؟یادم نیست اسم کتابش چی بود دقیقا هدیه های اسمانی پیام های اسمانی ی همچین چیزی بود فک کنم