من فکر میکنم میشه اول از همه ایدئولوژیها خالی شد و بعد به این مسئله نگاه کرد که ازدواج قراره چه چیزهائی رو تامین و چه چیزهائی رو منع کنه. این باعث میشه لزوم یا عدم لزوم، جدا از تقلید از گذشته، یا مملکتی با فرهنگ متفاوت، را بررسی کرد.
اگر کسی حس میکنه به طور موردی اضافه کنه میتونه نظر بده، ولی ادعای غالب و حس عقلانی در اینه که مهمترین جنبه های ازدواج، جنبه مسائل جنسی و تثبیت خانواده برای رشد کودکان نسل آیندهست.
-
در جامعهای که مسئله جنسی فقط از این طریق ممکنه و روابط غیررسمی بویژه برای خانمها تبعات سنگینی داره، حرف زدن در مورد منع ازدواج خیلی معقول نیست. این مورد برای جائی مثل ایران برقراره.
-
تعهد برای حمایت از کودک، عامل بسیار مهمیه که باز هم میتونه تفاوت ایجاد کنه. اینکه تمام جنبههای حمایتی از بچه برعهده خانوادهست، الزام میکنه تعهدی قانونی وجود داشته باشه که این مسئله رو به والدین اجبار کنه. برای جامعه ما که قطعا این مسئله وجود داره، ولی برای مثال حتی جائی مثل آمریکا که مسئله جنسی آزاده، این مسئله باعث الزام ازدواج میشه.
-
سیستمی که در اروپا وجود داره به این دو مسئله به عنوان مسائل اجتماعی نگاه میکنه، و همین باعث میشه که الزام ازدواج آنجا پائینتر باشه.
میشه به این لیست ادامه داد و در مورد مسائل مختلف، بدون پیش فرض نگاه کرد.
قضاوت در مورد درست یا غلط بودن این رفتارها بیمعنیه. ولی اینکه رفتاری از فرهنگی متفاوت، بدون زمینه فرهنگی درست وارد بشه، مثل ساخت خانههای نامناسب روی گسل زلزلهست. در حساسترین مسائل اجتماعی نمود این سردرگمیهای اجتماعی خودش رو نشون میده. بهتره در این موارد، به این نگاه کنیم که رفتار در این مورد با زیرساخت فرهنگی اجتماع همخوانی داره یا نه.