آیا به نظر شما افسانه تروا حقیقت داره؟

تروا، افسانه ای غم انگیز، با روایت هایی بسیار

تروا کجاست؟ آیا افسانه تروا حقیقت دارد؟ آیا ایلیاد هومر بر مبنای ماجرایی تاریخی نوشته شده است یا تنها تراوشات ذهن خلاق نویسنده ای توانمند است؟آیا هیسارلیک همان کشور تروا است؟

تروا، شهری که بر اساس ایلیاد هومر، افسانه یونانی، توسط ارتش یونان فتح شد. داستان جنگ تروا بر اساس یک عاشقانه آمیخته با خیانت نوشته شده است. پریس، شاهزاده تروا، میهمان شاه اسپارت، عاشق همسر پادشاه اسپارت ها می شود. هلن به این جوان دل می بازد و شور عشق، عقل را از سرشان می رباید. خطر را به جان می خرند و با هم به سرزمین تروا فرار می کنند. اکنون بهانه خوبی برای پادشاه اسپارت ها که سال های سال رویای حکومت بر سرزمین تروا را داشت، فراهم می شود. تروا بعلت حصار بلندی که در اطراف داشت و اجازه ورود دشمن را نمی داد، به مدت 10 سال مورد محاصره بود. خدایان باستانی بر اساس افسانه هومر برای حمایت از شخصیت ها در هر دو طرف درگیری دخالت می کنند. اما در نهایت تروا با حقه اسب چوبی سرنگون شد. جنگجوی جوانی به نام اودیسه به کمک دیگر جنگجویان اسب چوبی عظیم الجثه ای را ساختند. حدود 30 تن از لشکرین درون اسب پنهان شدند و دیگر همراهان در میان کشتی ها پناه گرفتند. مردم تروا به گمان آن که اسپارتی ها از جنگ خسته شده اند و اسب چوبی را به عنوان اعلام صلح و دوستی به آنان هدیه کرده اند دروازه شهر را گشودند و اسب چوبی را به درون شهر آوردند، غافل از آن که شبی خونین در انتظار آنان است. شهر توسط جنگجویان اسب چوبی به خاک و خون کشیده شد و همه چیز نابود شد.

سال های طولانی است که بحث های زیادی بر سر واقعی بودن افسانه تروا وجود دارد. ایده واقعی بودن افسانه تروا در هیسارلیک کنونی مربوط به حداقل 2700 سال پیش است، زمانی که بخش های شمال غربی ترکیه مستعمره یونانیان باستان بودند. در قرن 19، این ایده با کاوش های یک باستان شناس آلمانی به شدت قوت گرفت. Heinrich Schliemann تاجر و باستان شناس تازه کار آلمانی حفاری هایی را در هیسارلیک کنونی انجام داد و در طی این کاوش ها به گنجینه هایی دست پیدا کرد که ادعا می کرد مربوط به پریام، پادشاه تروا است.

طبق اسناد به دست آمده تروا، 9 بار تخریب و بازسازی شده است. جنگ بزرگ تروا در دوران هفتم به وقوع پیوسته است. از شهر باستانی تروا اکنون خرابه های اندکی مانده است. اما بعد از فیلم هایی که در خصوص این افسانه ساخته شد، گردشگران بیش از پیش برای بازدید از این شهر افسانه ای مشتاق شدند. اسب چوبی موجود در این شهر باستانی، به یاد داستان تروا ساخته شده است. شهری که هنوز هم معلوم نیست آیا به راستی محل وقوع جنگ افسانه ایلیاد بوده یا خیر.

حالا به نظر شما تروا واقعا وجود داره؟؟؟؟؟؟

11 پسندیده

ممنون از اطلاعات خیلی باحالی که به اشتراک گذاشتین و سوال باحال‌تری که مطرح کردین :heart_eyes:

به نظرم افسانه‌ی تروا مثل شاهنامه س! داستان‌های شاهنامه پیش از اینکه به شعر تبدیل شن، بین مردم سینه به سینه نقل قول میشدن. درصد زیادیش حتما از ذهن ایشون و یا فردوسی ناشی میشده، ولی بعضی اتفاقاش ناشی از وقایع دنیای واقعی بوده.

در واقع هم شاهنامه و هم تروا، اسطوره[1] بوده و نه داستان.


  1. افسانه هایی که توسط مردم ساخته و نقل قول بشه بهش میگن اساطیر/اسطوره. هیچ باستان شناسی نمیگه این افسانه دروغه میگه این اسطوره س و خودش رو از قضاوت راحت میکنه. ↩︎

7 پسندیده

به نظرم خیلی پتانسیل واقعیت داشتن رو داره، البته به شکلی محدودتر. ساختن اسب چوبی، احتمالا ممکن بوده، مهندسی شبیه به کشتی میخواسته. نکته عجیبی در داستان نیست که اون رو تبدیل به افسانه باورنکردنی کنه! شاید نکته تکراری وجود آشیل روئین تن هست که از المانهای جنگهای افسانه‌ای بوده، مثل اسفندیار. همیشه این سئوال هست برام، که چرا این روئین تن بودن قهرمانها کامل نبوده؟

8 پسندیده

همه قهرمان ها تقریبا همه طول داستان کاملا رویین تن هستن، مگر جایی که معمولا یه اتفاق خلاف اخلاق بیفته، یهو سراینده یا گوینده یادش میفته که نباید اینجوری میشد و یه گاف عجیبی برای قهرمان بیچاره قرار میده که تا حالا کسی خبر نداشته،

5 پسندیده

هر افسانه ای از یک حقیقت نشات می گیره.بعید می دونم داستانی به گیرایی تروا و اسب چوبی که یک نماد مهم در فرهنگ غرب هست ساخته و پرداخته ذهن یک نویسنده یا خنیاگر باشه.
ماجرای اسب چوبی پیچیدگی خیلی خاص داره و به نظرم قطعا چنین جنگی در یونان باستان اتفاق افتاده اما قطعا به خاطر خیانت و عشق و اینجور مسائل نیست.

4 پسندیده

زمان جنگ جهاني اول، مردم اروپا گياهي رو به نام هايپريكم واسه ترميم زخم مجروحين استفاده ميكردن كه معتقد بودن كه اين هايپريكم همون معجون روئين تن كردن آشيل افسانه اي بوده
بعدها ثابت شد كه گياه هايپريكوم يا همون هفاريقون ترميم كننده و ضدالتهاب بسيار خوبي هستش كه پايه خيلي از ترميم كننده ها و سوتينگ هاي امروزي شده ولي به نظر من اوني كه مجروح رو نجات ميداده خاصيت ترميم كننده گي هايپريكم نبوده، بلكه برميگشته به امنيت قلبي كه اسم آشيل روئين تن به فرد ميداده
اينجوريه كه به اهميت افسانه ها پي ميبرم و از ته دلم از خالق اين اثر تشكر ميكنم كه حتي اگه داستانش واقعي نبوده، جوري مطرحش كرده كه تونسته قرن ها بعد جون خيلي ها رو نجات بده

8 پسندیده