عقل و شعور چی تفاوت های دارند بحث جالبی است میشود کمی درین مورد گفتگو کنیم؟
من فکر می کنم یکی مقدم هست بر دیگری.
-
یعنی یکی توانایی تحلیل و استدلال داره و انجام میده و در این راه تجربه کسب می کنه.
-
دیگری بر اثر اون تجربیات و استدلالات که منجر به نتیجه و آگاهی شده در سطح بالاتری هست و وسعت دید میده به فرد.
حالا اینکه به کدوم مورد از دو تعریفی که گفتیم کدوم لفظ رو نسبت بدم، با خودم به نتیجه نرسیدم. البته اینایی هم که گفتم حاصل تفکرات خودم بود نه مطالعه…
جواب خوبی است ممنون، کمی اضافه میکنم عقل را به کمال راهی است، یعنی عقل به کمال میرسد و لی شعور ابتدائی ترین فهم و درکی است که بنا بر فطرت و غریزه موجود است، مثلاً طفل وقتی چشم به جهان میگشاید دنبال مکیده پستان مادرش است و این را فطرتاً میداند که باید از شیر مادربه وسیله مکیدن پستان تغذیه شود شعور در انسان را میتوان همان عقل ابتدائی خطاب کرد که با گذشت زمان رو به کمال است و لی شعور حیوانات را راهی به کمال نیست اگر بود حیوانات نیز در تغیر طبیعت و جهان میکوشیدند و مانند انسان ها چیز های را به نفع خود میساختند، که این قسم نیست سال ها زمان میگذرد حیوانات همان زندگی غریزی که دارند تغیری نکرده ولی این انسان است که همه چیز را به نفع خود میسازد و استفاده میکند حتی در تغیر طبیعت نیز ید طولایی دارد، هر موجودی با طبیعت خویش زندگی میکند ولی انسان با اندیشه اش زندگی میکند به همین دلیل هم است که هر چیزی را بنا بر اندیشه اش تغیر میدهد.
شعور همان عقل برحسب مورده
شعور از ریشه شعر ( حس) به معنی احساسات و دریافت بی واسطه و واکنش از روی طبیعتمونه و احساسات درجات داره یه احساسی سطحی و آنی هست و یه احساسی (شعور) مثل عشق اثرات قوی تر و عمیق تری داره
ولی عقل به معنی افسار زدن و از روی تجربه عمل کردن و سنجیده عمل کردنه اگر چه عقل رو عموما حسابگر تداعی میکنیم ولی عقل هم درجاتی داره همونطور که مولوی میگه ؛
این تفاوت عقلها را نیک دان
در مراتب از زمین تا آسمان
هست عقلی همچو قرص آفتاب
هست عقلی کمتر از زهره و شهاب
هست عقلی چون چراغی سرخوشی
هست عقلی چون ستارهٔ آتشی
زانک ابر از پیش آن چون وا جهد
نور یزدانبین خردها بر دهد
عقل جزوی عقل را بدنام کرد
کام دنیا مرد را بیکام کرد
آن ز صیدی حسن صیادی بدید
وین ز صیادی غم صیدی کشید
آن ز خدمت ناز مخدومی بیافت
وآن ز مخدومی ز راه عز بتافت
آن ز فرعونی اسیر آب شد
وز اسیری سبط صد سهراب شد
لعب معکوسست و فرزینبند سخت
حیله کم کن کار اقبالست و بخت
بر حیال و حیله کم تن تار را
که غنی ره کم دهد مکار را
مکر کن در راه نیکو خدمتی
تا نبوت یابی اندر امتی
مکر کن تا وا رهی از مکر خود
مکر کن تا فرد گردی از جسد
مکر کن تا کمترین بنده شوی
در کمی رفتی خداونده شوی
روبهی و خدمت ای گرگ کهن
هیچ بر قصد خداوندی مکن
لیک چون پروانه در آتش بتاز
کیسهای زان بر مدوز و پاک باز
زور را بگذار و زاری را بگیر
رحم سوی زاری آید ای فقیر
زاری مضطر تشنه معنویست
زاری سرد دروغ آن غویست
گریهٔ اخوان یوسف حیلتست
که درونشان پر ز رشک و علتست
بسیار از شعری که مرقوم فرمودین لذت بردم متشکرم
حضرت مولانا در این ابیات ناب میزان بهره مندی و همینطور جهت بکار گیری عقل را به ما یاد آوری میفرماید
اکثر ما در زندگی روزمره بطور مداوم از این عطیه الهی بهره نمی بریم مثلا با اینکه عقل میگوید سیگار برایمان مضر است ولی میکشیم یا میدانیم که آلودگی محیط زیست کاری به دور از عقل است ولی آلوده میکنیم. ربطی به طبقه اجتماعی و میزان سواد هم ندارد.از دکتر و مهندس بگیر تا شاعر ومعلم و استاد دانشگاه و…
این اعمال به دور از عقل شاید در ظاهر کوچک و پیش پا افتاده باشه ولی از نظر حضرت مولانا بر روی دل ما پرده ای میکشد که نتوانیم به اسرار راه پیدا کنیم
زنگ تو بر توت ای دیگ سیاه / کرد سیمای درونت را تباه
بر دلت زنگار بر زنگارها / جمع شد تا کور شد زاسرارها
البته متن کامل اشعار بالا را اینجامیتوانید مطالعه فرمایید
ممنون از دوستان بحث جالبی هست. به نظر من، مفهوم عقل از جنس منطق هست و شعور از جنس فرا منطق.
عقل تو یه چارچوب تعریف میشه، اما شعور ورای چارچوب رو می بینه،
غریزه نمای وحشی و جنگنده ی شعور است که با تکرارش شروع به ساختن منطق می کنه، پس فرای منطق هست و قید هیچ منطقی رو بر نمیتابه.
من فکر می کنم، وسعت کمال عقل، با منطق و چارچوب های اون تعریف/محدود می شود. ولی شعور هیچ محدودیتی نخواهد داشت که وسعتی برایش تعریف شود.
تمام وجودهای ممکن از سنگ و باکتری و … تا انسان و … همه در حال تجربه ای هستند از جنس ساختن آگاهی و پیروی از اون.
انسان با قدرت عقل خودش خواستار اینه که به تمام سوالات بیاندیشه و جوابی برای اونها پیدا کنه ولی چیزی که ما قدرت دیدن اون رو نداریم اینه که ما و تمام چارچوب های منطقی امون وابسته به زمان و مکانی است که در حال تجربه اون هستیم. شعور فرای زمان و مکان خواهد بود و جوهره ای است که در تمامی وجودها خواهد بود و همه ی وجودها در حال پیروی از اون هستن.
مصداق بارز این گفته هم می تونه قدرت غریزه باشه که مستقل از زمان و مکان عمل می کنه.
مولانا به صورت زیبایی عقل رو در این ابیات توصیف کرده است، ممنون بابت اشتراکشون@ARMAM:
این بیت جالب و عمیق بود و به نظر من مولانا به تناقض بین عقل جزیی (عقل) و عقل(شعور ) اشاره می کنه. البته این فقط برداشت من هست.
شعور اصل و ذادگاه انسانیه که روحش از خداست - شعور فطرت انسان هست و فطرت همه ی انسان ها به خوبی و … میل دارد و انسان با این شعور میتواند به کمال برسد.
اما در مورد عقل باید بگم که عقل برای انسان است و وسیله ای برای کمک به اون در دنیا در حالی که بعد از مرگ تنها روح(ضمیر وجودیت انسان)باقی میماند و این همان شعور واقعیه