آیا حق تحمیل رویاهای‌مان را به فرزندان‌مان داریم؟

مثلا انتخاب مدرسه، کلاس‌ها و گاهی حتی رشته ی تحصیلی و ورزشی گاهی با پدر و مادرها است.
چقدر تصمیماتی که ما برای موفقیت بچه هامون میگیریم درسته؟
اصلا کار درست چیه؟ ما تصمیم بگیریم یا بچه‌ها؟

4 پسندیده

دلایل زیادی برای بچه دار نشدن وجود دارد که در پرسش آیا فرزندآوری و بچه‌دار شدن اخلاقی است؟ به آن پرداختیم. اما به نظرم اگر بخواهیم پیش از بچه‌دار شدن تنها یک سوال از خودمان بپرسیم که مشخص کند که آیا شایسته پدر و مادر شدن هستیم یا نه، آن سوال این است:

«آیا هدف ما از بچه‌دار شدن، تحمیل رویاهای‌ دست نیافته‌مان به کودکان‌مان است؟»

در صورتی که پاسخ‌مان به این پرسش مثبت باشد، بهتر است فردی را به چنین دنیای اسفناکی اضافه نکنیم. بسیاری پدر و مادرها را دیده‌ام که جلوی کودک سه ساله پیانو می گذارند و کودک را مجبور به نواختن می‌کنند چون خودشان دلشان می‌خواسته نوازنده خوبی باشند اما این گونه نشده است و می‌خواهند این ویژگی را در کودک‌شان ببینند.

از چه زمانی باید به کودک امکان انتخاب کردن بدهیم؟

همیشه می‌توانیم به کودک حق انتخاب بدهیم و فکر می‌کنم کودکانی که این حق را داشته‌اند زندگی زیباتری دارند. البته انتخاب‌ها باید با سن کودک همخوانی داشته باشد. مثلا کودک شش ساله نمی‌تواند مدرسه‌ای برای خودش پیدا کند و والدین باید برای‌ش انتخاب کنند، اما تا حدی می‌تواند فعالیت غیر درسی‌اش را خودش انتخاب کند. یا مثلا، نوجوانی که پانزده سال دارد می‌تواند حداقل رشته تحصیلی‌اش را خودش انتخاب کند. چیزی که متاسفانه در اطرافم نمی‌بینم.

متاسفانه چیزی که در ایران شاهد آن هستم این است که با افراد بیست-سی ساله هم مانند کودک شش ساله رفتار می‌شود. بنابراین بعضی والدین به خودشان اجازه می‌دهند که در تمام مراحل زندگی به جای فرزندشان تصمیم بگیرند. این رفتارها بدون شک آسیب جدی به استقلال شخصیتی افراد وارد می‌کند.

3 پسندیده

درسته که همیشه به اینکه بچه های موفقی داشته باشیم فکر کردیم اما حتی قبل از به دنیا اومدنش
اما فکر نمیکنم از قبل برنامه ای برای تحمیل کردن رویاهامون داشتیم و انگار با بزرگ شدن بچه هامون رویاهای ما هم براشون بزرگتر میشه

1 پسندیده

چه دغدغه ی قشنگی! :blush:


نظر شخصیم

به نظرم پدر و مادرها، حق دارن در بعضی شرایط برای بچه‌هاشون تصمیم بگیرن. منتها چه بهتر که تا حد امکان تصمیم‌گیری و منطقی فکر کردن رو به بچه‌شون یاد بدن و به ایشون اجازه بدن خودش مسیر زندگیش رو انتخاب کنه، و بیشتر در نقش یه حامی و مربی در کنار بچه‌شون باشن؛ تا تصمیم‌گیر اصلی و همیشگی.

تجربه م به عنوان یه فرزند در طول زمان

من تو خونواده‌ای بزرگ شدم که تحصیل و یادگیری حرف اول رو میزد، برای همین تصمیمات تحصیلی رو مادر و پدرم برامون میگرفتن. تجربه و حسم رو در زمان به عنوان یه فرزند در اختیارتون میذارم! :grin:

بچه‌تر که بودم (دوران نوجوانی و بعدش جوانی) از خیلی از تصمیمات پدر و مادرم زورم میگرفت! و درکشون نمیکردم. درک نمیکردم چرا برای مامان و بابای من سخته که من مثلا با بچه های هم سن و سالم به اردوها و پیک نیک ها نرم! همیشه ی خدا دوستام التماس میکردن که یه جوری راضی شون کنم و من هم نمیتونستم. درک نمیکردم چرا برای ایشون سخته که من تو تیم ورزشی مدرسه حضور داشته باشم! مگه چی میشد؟! کی میگه من به خاطر کمی ورزش بیشتر از درسم میفتم؟! درک نمیکردم چرا با اینکه خیلی با موسیقی حال میکردم و از خط و نقاشی بدم میومد، من رو کلاس نقاشی ثبت نام کردن[1]؟! درک نمیکردم ایشون چرا به رشته های دانشگاهی با آینده ی کار دفتری، نسبت به رشته‌های فنی و عملی بیشتر بها میدن. و کلا چیزهای زیادی بود که فلسفه ش رو اون موقع متوجه نمی‌شدم.

این متوجه نشدن‌ها در طول زمان جمع شد و یه روزی رسید دیدم من با خودم و خانواده ی خودم در صلح نیستم، در عین حال که خیلی دوستشون دارم و براشون احترام زیادی قائلم، جاهای زیادی هست که از دستشون شاکی هستم و احساس میکنم زمان زیادی رو در حال پیش رفتن در مسیر دلخواه اونا بودم!

و بعد که این جنگ های درونی رو تو خودم دیدم شروع کردم با ایشون حرف زدن! گاهی در قالب شکایت و گله گی و گاهی هم درد دل ساده. و سعی کردم بهشون گوش بدم و فلسفه ی انتخاباشون رو تا حد توانم درک کنم.

پ.ن. و البته تو سن بزرگسالی،‌ بعد از اینکه به اندازه کافی باهاشون صحبت کردم و تو موقعیت‌های تصمیم‌گیری مشابهی قرار گرفتم، درکشون کردم.


اگه با فرزندتون مثل یه بالغ رفتار کنین، برا خودتون هم جذابتره!

به نظرم حتی اگه برای بچه‌تون تصمیم می‌گیرین، نکته ی خیلی مهم اینه که با بچه تون راجع به دلیل انتخاب‌هاتون به شکل صادقانه‌ای حرف بزنین! و فلسفه ی انتخاباتون رو بهش بگین. نگران این نباشین که بچه س و درک نمیکنه، اتفاقا بچه‌ها خیلی درکشون بالاست.

این طوری علاوه بر اینکه دارین بهش دورنگری و تصمیم‌گیری رو یاد میدین، کمکش میکنین زودتر با خودش به صلح برسه[2] :wink: .

مثلا بهش بگین که دلیل اینکه نمیذارین با دوستاش از طرف مدرسه بره اردو، اینه که میدونین اولیای مدرسه مسئولیت‌پذیر نیستن و ممکنه با انتخاب اتوبوس خراب و یا چیزهای مشابه، بچه های مردم رو به فنا بدن. و بهشون بگین با اینکه میدونین با اجازه ندادن بچه تون ممکنه با خودش بگه «اه! این مامان-بابای ترسوی من!» و یه جورایی آدم بده بشین؛ باز هم سلامت بچه تون براتون در اولویته. بهشون بگین که خودتون فرصت های مشابه براش فراهم میکنین، چون اگه نگین ممکنه بچه حواسش نباشه و اشتباه برداشت کنه.


  1. ایشون در حد توانشون حتی برای موسیقی من هم سرمایه گذاری کردن. منتها ترجیح میدادن من در معرض طیف وسیعی از مهارت ها باشم تا اینکه در تک و توک مهارت مورد علاقه م خیلی عمیق شم. ↩︎

  2. بخوایم-نخوایم صلح با خود، به سختی بتونه بدون صلح با خانواده به وجود بیاد! ↩︎

4 پسندیده