به نظر جای بحث های داغ و چالش های فکری که حول محور معامله گری باشه تو پادپرس حسابی خالی هست . برای همین کلید واژه بورس رو ایجاد کردم و امیدوارم بحث های مفیدی شکل بگیره رو این کلید واژه
میشه گفت معامله گری سهام یکی از تکامل یافته ترین شکل های خرید و فروش هست که طول هزاران سال تکامل پیدا کرده و به شکل امروزی به صورت یه علم در اختیار ما قرار گرفته .
منتها اگر سود سالیانه اوراق بهادار رو در نظر نگیریم ذات این کار کماکان همونی هست که 300 سال پیش بوده . شما با مقداری پول چیزی رو میخرید صبر میکنید گرون بشه و در نهایت میفروشید و سود کسب میکنید !
پس یه جورایی میشه نتیجه گرفت این کار ذاتا یه دلالی مدرن هست . منتها سوال اصلی اینجاست که :
آیا این دلالی مدرن یه شغل کاذب مثل دلالی های کوچه بازاری هست ؟
آیا پولی که از معامله گری به دست میاد واقعا اخلاقیه و در نتیجه ارزش آفرینی بوده ؟
به عقیده من دلالی هیچ فایدهای نداره بلکه عامل تخریب بازار است. دلالی که در کشور ما وجود داره نمونه واضحش هست. (که با واسطهگری متفاوته. واسطهگری همان کانالهای توزیع بازار هستند و برای بسیاری از محصولات و خدمات وجودشان ضروری است به همین دلیل در اکثر مطلق کشورها چنین فعالیتهایی رسمیت دارند و میشه مجوز آنها رو تهیه کرد و در برخی کشورها بدون مجوز امکان فعالیت در چنین حیطهای وجود نداره)
اما بورس ارزش آفرین است چون این معاملهگری منطبق بر اصول مبادله است ولی به شکل مدرن. بورس بازاری است که مبادله بین سرمایهگذار و شرکت رو ساده کرده. فرد در قبال پرداخت وجه به یک شرکت ، در مالکیت و سود و زیان آن شریک میشه. پس بورس امروزی نوعی تسهیل کننده این بازار مبادلات است و کار رو برای سرمایهگذار و شرکت خیلی آسان کرده و امروزه به صورت آنی میشه این مبادله رو انجام داد و صحت قانونی این مبادله هم تضمین شده است.
یک مدل بورس دیگه هم داریم که به خرید و فروش ارز میپردازند. این بازار ارزی تنها یک پله از دلالی بالاتر است. اگه دلالی هیچ فایدهای نداره این بازارهای مالی حداقل یک فایده دارند و اینکه بین ارزها در نقاط مختلف دنیا تعادل ایجاد میکنند. به این شکل که اختلاف ساعت یک شکاف بین بازارها ایجاد میکنه مثلا اول بازار ارزی توکیو فعال میشه بعد لندن و بعد نیویورک و به همین دلیل وقتی بازار توکیو تعطیل میشه بازار نیویورک هنوز فعاله. دلالهای ارزی با خرید گسترده ین و پوند و دلار در این زمانهای مخصوص و فروش در بازار بعدی علاوه بر اینکه سود هنگفتی به جیب میزنن ، درصد نرخ برابری ین و پوند و دلار در این 3 بازار رو متعادل نگه میدارن تا اختلافی بین این سه بازار پیش نیاد.
ممنون حسام عزیز بابت شروع چنین بحثهایی راجع به «بورس». واقعا جاش خالیه، مخصوصا در اوضاع این روزها که افراد کمتر روی بانک برای سرمایهگذاری حساب باز میکنن و دنبال روش موثرتری برای ارزشآفرینی از پساندازهاشون هستن.
درباره سوالی که مطرح شد:
اگه به قصد نوسان گیری وارد بورس شیم؛ یعنی امروز با یه قیمت بخریم و فرداش در +۸ سود بفروشیم، این مدل معامله گری به ضرر بازارهای بورسی هست و تا جایی که میدونم خیلی توصیه نمیشه (احتمالا منظور از دلالی اینه).
ولی وقتی حساب شده و با هدف سرمایه گذاری میان مدت یا بلندمدت وارد بازار بورس میشیم یه چی از این جنسه: من قسمتی از سهام یه شرکت رو میخرم، شرکت با سرمایه ای که من بهش تزریق کردم ارزش افرینی میکنه (پس من هم در این ارزش افرینی شریک بودم). من سهمم رو که حالا رشد کرده، به نفر بعدی میفروشم تا از اینجا به بعد ایشون در ارزش افرینی های بعدی شرکت سهیم باشه.
مشخصاً ورود مردم از طریق راههای درست به بورس میتونه برای تولید کشور مفید باشه، به شرطی که راههای انتشار سهام و تأمین مالی شرکتها وجود داشته باشه. اما نباید «رشد اسمی قیمت سهام را با رشد حقیقی اقتصاد اشتباه بگیریم و تصور کنیم که بهاصطلاح کیک اقتصاد بزرگ شده است» حامد قدوسی اینجا به خوبی استدلال میکنه که بورس حاصل جمع صفرهاست. این قاعده رو کسی که معامله میکنه پذیرفته.
بستگی داره به قوانین و مدیریت اقتصادی. خود بورس اساسا یک بازار به معنی کامل اقتصادیه: یعنی معمولا با کمترین قید ممکن، قیمت سهام برحسب تقاضا و عرضه مشخص میشه. نکته خاصی در این بازار نیست که بخواد به طور مستقیم به اقتصاد بیرونی کمک کنه. نکته اینه که چطور با فرآیندهای موثر، عرضه و تقاضا، به رشد اقتصادی شرکت مرتبط باشه و نه مفاهیم دلالی.
ابتداییترین قانون بورس، شفافیت مالی هست که خریدار بدونه داره چه سهمی رو با چه عملکردی، معامله میکنه. اگر این شفافیت به شکل واقعی وجود داشته باشه، اون موقع نوسانات میانمدت قیمت یک سهم، همبستگی بالایی با عملکرد شرکت و ارزش اون خواهد داشت. این مهمترین حلقهای هست که میتونه بورس رو به اقتصاد بیرونی متصل کنه و منجر به فیدبک قوی بشه: اگر شرکتی ضعیف عمل کنه، ارزش سهم اون باید اساسا کاهش پیدا کنه و در نتیجه شرکت مجبور به تغییراتی موثر برای تصحیح عملکرد بشه. ارزش یک شرکت، دارای اهمیت بالایی هست و جدا از میزان درآمد حاصل از فروش سهام، حفط و ارتقای این ارزش، میتونه بزرگترین فیدبک بورس به اقتصاد باشه.
در ایران این حلقه، گسسته شده. به دو دلیل عمده: شفافیت عملکرد وجود نداره. شرکتها حسابرسی مستقلی ندارن که مشخص بشه آیا در فاز سوددهی هستن یا ضرر. نکته دوم، تبلیغ به شکل هرمی برای بازار بورس هست که افراد رو ناآگاهانه وارد بورس میکنه و روال بازار جدا از هر فرآیند اقتصادی در بیرون، مثبت میکنه. این باعث شده که عملا شرکتها مطمئن باشن بدون هیچ عملکرد مثبتی، ارزش اسمی اونها روز به روز بالاتر خواهد رفت.
درسته که ثروت جدیدی خلق نمیشه ولی این دیدگاه خیلی رادیکاله: بورس ورودی و خروجی داره. بخشی از رقابت در هر لحظه روی تقسیم ثروت موجود هست ولی بخشی از رقابت روی جذب ثروت از بازارهای دیگه هم هست. میشه با مدلها معمول در اقتصاد (فیزیک اقتصاد) نشون داد که اگر این دینامیک ورودی وجود نداشته باشه، اساسا بازار در میانمدت از بین خواهد رفت و اتفاقا تمام نکته در جذب و خروج ثروت از کل بازار هست که باعث تحول در بازار میشه. اقتصاددانهای کلاسیک معمولا اثرات غیرتعادلی در اقتصاد رو کاملا صرفنظر میکنن، صرفا اقتصاد در حالت تعادل براشون معنا داره (مثلا خیلی کم میتونین نظریه موثری برای ابرتورم یا اتفاقات غیرتعادلی مشابه پیدا کنین)
ببینید مجموع صفر وقتی درسته که شما بازار رو ایزوله در نظر بگیرید: میزان سود و زیان تمام افرادی که وارد میشن، برابر با صفر خواهد یود. این ذهنیت کلاسیک برای بازاری هست که توجهی به خلق ارزش نداره. ورودی به بورس میتونه به سه شکل اتفاق بیوفته:
ورود مشتری: افراد جدیدی جذب بازار بشن و ثروت کل بازار رو افزایش بدن. هنوز این مسیر، مجموع صفر رو حفظ خواهد کرد. ولی تحرکی به بازار میده و امکان تحول مثبت رو ایجاد میکنه.
ورود فروشنده (شرکت): این یعنی میزان ارزش کل بدون افزایش افراد رقابتکننده افزایش پیدا کرده. در نتیجه کیک بازار بزرگتر شده و امکان سهم بالاتر برای همه وجود داره. این روشی هست که امروز دولت ایران برای رشد بورس در پیش گرفته. این روش ذاتا بد نیست، مشکلش اینه که برای بلندمدت قابل اتکا نیست: شما بینهایت شرکت ندارین که وارد بازار کنین و البته همه شرکتها نمیتونن توجه کافی رو جلب کنن. شلیکهای این قسمت بسیار محدود هستن و باید به درستی استفاده بشن.
بهبود چشمانداز سهام و شرکت: بخشی از قیمت سهام در اثر معامله در بازاره، بخشی نه چندان کم، ناشی از چشمانداز اقتصادی شرکتها در فضای اقتصادیه. با بهتر شدن چشمانداز، ارزش سهام به شکل ذاتی بالاتر میره و عملا سهام از حالت یک وسیله معاملهی صرف تبدیل به کالای سرمایهای میشه. این مهمترین المان بورس برای رشد مداوم و غلبه بر نفرین مجموعِ صفر هست. همین المان، حلقه بین بورس و اقتصاد رو کامل برقرار میکنه و فیدبک مناسب بین این دو بخش رو ایجاد میکنه.
ذهنیت مجموع صفر بسیار قدیمی و کلاسیکه. کسی دیگه در اقتصاد و بازار براساس اون برنامهریزی نمیکنه. البته هنوز یادمون باشه ما با شانس و احتمال کار میکنیم ولی این احتمال یک توزیع با میانگین صفر نیست، بلکه میانگین دارای دینامیکی هست که برحسب شرایطی که در بالا گفتم و شرایط سیاسی و اقتصادی دیگه، تغییر میکنه (توی مدلهای تصادفی بورس، اصطلاحا جمله پیشران drift معمولا از همین چیزها میاد.)