فرهنگها ایجاد کننده بازارها هستند و تامین کنندگان هر بازار اصلیترین ذینفعان اون.
مثالی میزنم در این باره: آنچه که در ایران بسیار قوی بوده و همچنان بسیار قوی نقش آفرینی میکنه فرهنگ دید و بازدید هست. آنچه در کشورهای اروپایی بسیار قوی شده (جریان مدرنیسم) به این دید و بازدیدها تا حدود زیادی به چشم یک اتلاف زمانی نگاه میکنه و روش مناسب رو ارتباط از طریق وسایل تکنولوژیک میدونه.
آنچه در ایران وجود داره باعث میشه بازار مصرف کنندگان بیشتری (بصورت بالقوه) برای موارد خوراکی، تزئینات منزل، اسباب سرگرمی های کودکان و بزرگسالان بصورت دسته جمعی، احترام به افراد و مورد احترام قرار گرفتن افرادی که احترام دیگران رو حفظ میکنند و بسیاری مسائل دیگه میشه.
در مقابل آنچه در فرهنگ مدرنیسم نقش آفرینی میکنه باعث میشه تا دسترسی به اینترنت برای داشتن ارتباط با افراد به یک اصل غیر قابل چشم پولی تبدیل بشه، لازمه تلفن های همراه دوربین جلو باشه و … .
هر دوی اینها در جایگاه خودشون میتونن خوب باشن. اما موضوع اینجاست آنچه در قالب مدرنیسم امروز در ذهن مردم وجود داره تا حدود زیادی به “زندگی ابزاری” نزدیک شده. البته انسان از بدو پیدایش به ابزارها وابسته بوده ولی در فرهنگ های مختلف این ابزار ها بهینه سازی میشن تا برای اون طرز زندگی مناسب باشند.
- شمشیر و سپر و تیر و کمان همشون برای یک هدف ساخته میشن ولی شمشیرهایی که در ایران ساخته میشد با شمشیرهای غرب، جهان عرب، شرق و … متفاوت بود و همینطور در مورد دیگر ابزارها ، این دلیلش بهینه سازی ابزار برای مردم ایران بوده.
فرهنگ ها و خرده فرهنگ های دنیا تا زمانی که وجود دارند باعث ظهور بازارهای جدیدی هستند که جریان اصلی مدرنیسم نمیتونه از اونها بهره برداری خاصی داشته باشه.
- وقتی فرهنگ دید و بازدید در ایران قوی هست یعنی برنج زعفرانی جایگاه خودش رو داره و این بازاری هست که کشوری مثل انگلیس یا فرانسه نمیتونه برداشت خاصی از اون داشته باشه در حالی که یک بازار بسیار ارزشمند محسوب میشه.
در نهایت با هدف امکان بهره برداری کامل در تمام بازار های موجود جریانی که در اینجا از اون بنام مدرنیسم یاد شده راهی جز همراه کردن “کل” با خودش نداره.
این موضوع مضررات فراوانی داره.
یک قسمت از tedtalk رو میدیدم که در مورد زبان های و کاربر و مزایای وجود زبان های مختلف صحبت میکرد. امکان رسیدن به راه حل و یا کشف مسیر های بهینه صرفا بدلیل استفاده از زبانی که بر اساس معیار هایی متناسب با فرهنگ جامعه تنظیم شده برای افراد جامعه فراهم میشه.
همین موضوع در خصوص بسیاری مسائل دیگه هم به چشم میخوره، شاید کشور ما نتونه استفاده چندانی از تولید حلقه و انگشتر بکنه اما از نقاشی حنا این امکان وجود داره. حالا جریان مدرنیسم اینجا ورود پیدا میکنه و ارزش بالاتری رو برای حلقه ها ایجاد میکنه ، شما اگر یک حلقه فلان طرح دستت بندازی خیلی مدرن تر، بروز تر و … بنظر میرسی تا زمانی که یک نقاشی حنای ترنج روی دستت باشه. شما اگر خالکوبی بکنی فردی بسیار جذابتر بنظر میرسی تا یک نقاشی حنا!
اصلا حنا چیه! تتو و این خوبیا رو داره، پاک نمیشه، فلانه بهمانه!
نکته: قصد این نیست که این جریان رو دروغگو جلوه بدم، موضوع اینجاست که بدون توجه به ساختاری اجتماعی و فرهنگی صرفا با پررنگ تر کردم آنچه خودشون اونهارو به چشم مزایا میبینن سعی در همراه کردن این " کل " با خودشون دارند.
جایگاه سازی باعث میشه تا مردمی که شناختی نسبت به فرهنگ مدرن ندارن و زندگی در فرهنگ قدیمی براشون تبدیل به یک عادت بدون هرگونه هیجان شده به سمت جریان جدید کشیده بشن.
در نهایت این جریان باعث میشه تا عمده بازار های جهانی یکسان سازی بشه و این یکسان سازی در جهتی انجام میشه که پرچمداران این جریان در اون نقش اصلی ، تعیین کننده و مانور اصلی رو در اختیار دارند.
این چرخه باعث میشه تا قدرت این جریان روز به روز افزایش پیدا کنه (افزایش دارایی ها، افزایش پیروان، افزایش وابستگی، در آخر هم چون خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!) تا جایی که مقابله با این جریان بسیار سخت میشه. از طرف دیگه این قدرت در اختیار این جریان قرار میگیره تا دیگر جریان هارو تا حدود زیادی مسخره و غیر کاربردی معرفی کنه و در مقام مقایسه قرار بده.
حالا چرا نتیجه حاصل از این مقایسات به نفع این جریان خاص تموم میشه؟ چون فرصت بهینه سازی و تغییر به فرهنگ های دیگه داده نشده، ابزار ها و عادات در اون فضا مناسب سازی نشده و در چنین وضعیتی مشخص هست که نتیجه این بررسی ها به نفع کدوم جریان خواهد بود!
اینها نظر شخصی از نگاه یکی مثل من بود. از مثال ها استفاده کردم چون توضیح کامل آنچه در ذهن داشتم حجم نوشته زیادی میطلبید و از حوصله من خارج بود.