ابزار یا روش مناسب برای مستندسازی تجربه هامون چه خاصیت هایی داشته باشه بهتره؟

طوری که بتونیم این تجربه ها رو به نسل بعدی منتقل کنیم و اونها بتونن ازش کمک بگیرن؛ یعنی بدون اینکه نیازی باشه دوباره چرخ رو اختراع کنن به توسعه ی چرخ بپردازن.

دنباله‌ی موضوع فرهنگ نوشتاری و ثبت مستندات علمی، فرهنگی، و فکری.

3 پسندیده

اگر که درست فهمیده باشم، شاید مهمترین خصوصیتش اینه که برای همه قابل استفاده باشه. مثال: قدیمترین ابزار انتقال تجربه که طبیعی هم بوده، زبان و حرف زدنه. اگر ماندگاری رو هم بخوایم در نظر بگیریم کار سختتر میشه. نوشتن نیاز به این داره که جامعه آموزش ببینن که بخونن. فرهنگ مراجعه به نوشتار برای کسب تجربه هم اهمیت خودش رو داره.
هر ابزاری که استفاده بشه برای انتقال تجربیات وقتی استفاده نشه فایده خاصی نداره. به نظرم امروز باید به این فکر کنیم چه روشی میتونه تمام خصوصیات خوب رو داشته بشه: استفاده ازش ساده بشه، ماندگار باشه و فراگیر!

3 پسندیده

قدیما ادمها زمان بیشتری برای کنار هم بودن و یاد گرفتن از هم به شکل دیدن یا حرف زدن داشتن+ قدیما منابعی که میشد ازشون یاد گرفت محدود بودن و همین بیان شفاهی یا عملی تجربه ها اصلیترین منبع بود.

2 پسندیده

#نمونه الهام بخش
این ثبت مستندات، الان که فکر میکنم، توی کارهای علمی - تحقیقاتی به خوبی اتفاق میفته:

  • افراد کارهاشون رو در مقالات و یا کتاب ثبت میکنن، البته نه به خاطر سادگی مقاله نوشتن، بیشتر به خاطر جایزه ی درونی-بیرونی که از نوشتن مقاله نصیب نویسنده میشه.

  • افراد برای شروع یه کار تحقیقاتی جدید، اول مقالات و مستندات موجود رو میخونن و خیلی وقت ها یک کار علمی، در واقع ادامه ی کارهای علمی پیشین هست. و شاید یه دلیل اینکه علم این قدر از عمل جلو زده همینه (شاید). پس خوندن هم در کار علمی پیش میاد، چون اگه نخونی خیلی وقتا عقبی (باز هم محرک بیرونی).

:thinking:

2 پسندیده

روش مستندسازی لازمه طوری باشه که هم برای کسی که میخواد تجربه ش رو ثبت کنه راحت باشه، و هم برای کسی که میخواد بعد از این اسناد کمک بگیره.

نوشته روش خوبی برای ثبت داده نیست، مگه اینکه از قواعد مشخصی پیروی کنه که هم نویسنده و هم خواننده بهش آگاه باشن، تا مطالب به خوبی منتقل شه.

و البته وقتی قاعده میاد روی کاری، انجامش سخت تر میشه!

گفتار و یا ویدیو فهمش راحت تره. هر چند شاید ذخیره سازیش به سادگی نوشته نباشه.

الان سایت اینستراکتبلز در مستندسازی خیلی خوب استفاده میشه، مخصوصا در موارد فنی و برای مهندس ها مرجع شناخته شده ای هست.

4 پسندیده

ولی از داده های صوتی و تصویری راحت نمیشه برای ترکیب تجربیات استفاده کرد. برای انتقال بلندمدت نوشتن بهتره. البته راه حل میتونه ابزاری باشه که از داده های صوتی نوشته تولید کنه (مثل همون مبدلی که توی ورد هست.)

1 پسندیده

اینکه مسیری که میخواهیم طی بشه یعنی داشتن استراتژی برای رسیدن به مقصود، یعنی نحوه انجام آن، فکر میکنم هنوز اهداف و خواست جامعه از لحاظ ذهنی آماده این موضوع به این با اهمیتی نشده پس باید اذهان جامعه را آگاه و در نتیجه آماده کرد،ثانیا روشش یا وسیله این ثبت باید چطور باشد که مثل بازی فوتبال یا بازی رایانه ایی یا هر چیز دیگه ایی باشد تا افراد به اون گرایش شدید دلی و قلبی و مغزی پیدا کنند، مورد بعدی نحوه استفاده و خروجی این مدله اون باید چطور باشه؟ آیا کسی تجربه ایی در این زمینه داره؟

1 پسندیده

میشه از هوش مصنوعی بهره گرفت. یا یه ابزاری که بشه باهاش ادمها کورتکس مغزشون رو با هم به اشتراک بذارن؟
بعد یه جایی شبیه مخزن باشه که این تجربیات به اونجا منتقل بشه . طبقه بندی بشه و خوبهاش نگه داشته بشه. یه طور کورتکس مادر
شاید با تلفیق چند تا رشته دانشگاهی بشه به این هدف رسید.

4 پسندیده

:heart_eyes: این خیلی تخیلی و خوب بود، یاد هری پاتر و قدح اندیشه افتادم.

2 پسندیده

الان یه کارای میکنن که میتونن از فعالیت مغزی میشه فهنید ادم چی داره میبینه. من فکر خیلی دور از دسترس نیست.

1 پسندیده

می بینه یعنی به چی داره فکر می کنه؟ یا واقعا می بینه ؟ چیزی که با چشم می بینه؟

منبعشم بگید لطفا

1 پسندیده

سعی میکنه مرجع دقیقش رو پیدا کنم و اینجا ارجاع بدم. ولی الان شاخه ی فعال تو این مورد یکی مهندسی معکوس داد ه های مغزی یا کدگشائی (decoding) فعالیتهای مغزیه.

1 پسندیده

اونچه که میگم رو نمیشه روشی برای مستند سازی تجربیات حساب کرد ولی راهی هست که با کیفیت بالا تجربه، دانش، ارزشها و توانمندیها رو از شخصی به شخص دیگر منتقل کرد
کارآموز
من نمیتونم در قالب یک کتاب یا یک نوشته تمام فرصت ها و تحدید های مسیر کاری و غیر کاریم رو تشریح کنم حتی اگر بصورت دفترچه خاطرات این موضوع رو مکتوب کرده باشم بازهم عنصر حس و درک محیط ازش حذف شده.

بنظرم خیلی خوب هست که هر فردی در جایگاهی که هست و فکر میکنه تجربیات با ارزشی داره کمی زمان در نظر بگیره برای پیدا کردن افرادی مشابه خودش و با انگیزه های هم سو با خودش. اونهارو در کنار خودش برای مدتی پرورش بده. این اتفاق اگر به شکلی بیافته که افراد جوانتر در این سطل بیافتند و مدتی با چم و خم های مسیر آشنا بشن میتونه بسیار مفید باشه. در این فرصت میشه از انتقال شفاهی و مکتوب هم برای کمک به رشد فرد استفاده کرد و اون فرد میتونه حس مواجه شدن با فرصت ها و تهدید های متفاوت رو درک کنه و ببینه که چه عواملی باعث میشن تا چه تصمیماتی گرفته بشه و چه تاثیراتی داره.
ولی در کتاب نوشته میشه که من با این مشکل مواجه شدم و برای حلش این راهکار رو استفاده کردم!دقیقا معلوم نیست که چگونه این راهکار پیدا شده و چرا فرد قبل از اجرا حس میکرده این راهکار میتونه به موفقیتش کمک کنه
از طرفی دیدگاه افراد با تعامل نزدیک بسیار راحت تر قابل درک هست و در صورت طی مراحل کارآموزی ، کارآموز یاد میگیره که علاوه بر دیدگاه خودش بتونه مشابه یک نفر دیگه هم فکر کنه و در وضعیت های مختلف بتونه براحتی مسائل رو از چندین زاویه مورد بررسی قرار بده.

در یک جمله : اجازه بدیم دیگران تجربه های مارو تجربه کنند ولی ریسک شکست رو در این تجربه براشون به صفر برسونیم

2 پسندیده