ادراکی وجود دارد که از عقل و حس خارج باشد؟

آیا به ذهن شما ادراکی میگنجد که خارج از عقل و حس باشد و از دریچه دیگر یا ناشناخته ای باشد؟

5 پسندیده

کمی به نظر سئوال خودمتناقضی میاد. از این دیدگاه که ادراک اساسا با حس معنی پیدا میکنه و با عقل سنجیده میشه.

شاید بهتره مفهومی از ادراک مستقل از این دو عامل رو تعریف کنیم، اون موقع بهتر میشه در مورد اصل سئوال حرف زد.

7 پسندیده

عقل نا محدود است و حس محدود و ادراک نمی تواند خارج از عقل باشد ولی میتواند از حس خارج باشد.

5 پسندیده

بلی فقط در حد سوال بود، که آیا درکی غیر از درک عقلی وحسی متصور خواهد بود؟ :blush: چون هر سوالی ممکن است پرسان شود.

3 پسندیده

این لهجه زیبای فارسی دری تان ناشی از اینست که از برادران تاجیک هستید یا از برادران افغان؟

4 پسندیده

تشکر میکنم، من برادر کوچک شما افغانستانی هستم. :heart_eyes:

6 پسندیده

بسیار خوشحال شدم پاینده و برقرار باشید بزرگوار

4 پسندیده

اتفاقا خوبه. دلیل پرسش من این نبود که موضوع اهمیت نداره، بلکه با توضیح و بحث مناسب میخواستم بستر بهتری برای ادامه بحث پیدا کنیم.

اگر که درکی خارج از این دو وجود داشته باشه، به چه صورتی من قرار به اون برسم؟ این سئوال مستقل از نوع درک فرضی قابل پرسیدنه.

3 پسندیده

چند باری صداهایی شنیدم اما نمیدونم به خاطر خود صحبتی بوده که سعی داشتم خودم رو قانع کنم یا اینکه واقعا ندایی در کار بوده.
از طرفی خواب دیدن رو پلی بین چیزهایی که درک نمیکنیم و چیز هایی که درک میکنیم میدونم. گاهی وقت ها خواب هایی میبینیم که مثل روز روشنه و یادمون میمونه و محتوایی رو به ما انتقال میده که در زندگی ما تاثیر میزاره.
حس نمیکنم حاصل فعالیت صرفا مغز باشه. (قاعدتا هست اما منظورم اینه که حاصل فقط مغز ما نیست)

با بالاتر رفتن ضریب هوشی بسیاری از مفاهیم جابه‌جا میشن. درک ها متفاوت میشه قاعدتا و ممکنه دریچه های ذهنی جدیدی باز بشه. اما این باز هم داخل مغز ماست و از روی آگاهیه.

اگر بتونیم از بعد زمان خارج بشیم (تئوری ذهنی خودم میگه که خروج از ابعاد جهان خودمون غیر ممکنه چون اگر زمان نباشه حرکتی نیست اگر مکان نباشه وجود خارجی نداریم) شاید بشه درکی از درک نشده ها پیدا کرد. اما میدونید مثل چی میمونه؟ انگار یه سگ رو از آفریقا ببری آلاسکا. در همین حد برامون غریب و ناشناس خواهد بود :thinking:

4 پسندیده

یکم سوال مشکل داره

طبق نظر یونگ 4 کارکرد در انسان وجود داره
1: تفکر 2:احساس 3:حس بدنی 4:شهود (حس ششم یا ادراک فراحسی)

3 پسندیده

اگر شهود و الهامات رو حس ندونیم اره میشه

3 پسندیده

این یکی از مراحل تکامل آدمه که بعد از گذر از این دنیا تجربش می کنیم.

2 پسندیده

من حس میکنم گذری در کار نباشه :thinking: یا اگر هم باشه ما حس نمیکنیم همونطور که اگر بود گذر از دنیای قبلی به جایی که الان هستیم رو نه حس کردیم نه به خاطر داریم پس بود و نبودش فرقی نداره ممکنه ما اصلا بعد از گذر به خاطر نیاریم که روزی انسان بودیم

البته به نظرم تنها فرصت هویت وجودی ما همین یک بار هست چیزی که از ما به سایر دنیا ها منتقل میشه چیز دیگر و بخش دیگری از ماست

[quote=“Jalal_Razavi, post:13, topic:11425”]
من حس میکنم گذری در کار نباشه :thinking: یا اگر هم باشه ما حس نمیکنیم همونطور که اگر بود گذر از دنیای قبلی به جایی که الان هستیم رو نه حس کردیم نه به خاطر داریم پس بود و نبودش فرقی نداره ممکنه ما اصلا بعد از گذر به خاطر نیاریم که روزی انسان بودیم

اول اینکه اگر من و شما حس نکردیم پس دلیل بر نبودنش نیست.
دوم اینکه پس از گذر شاید جزییات بخاطر نیاد ولی کلیات بخاطر میاد
همونطور که وقتی بدنیا اومدی میدونستی باید چکار کنی تا زنده بمونی.

1 پسندیده

من با آدمایی صحبت کردم که حتی لحظه انتخاب پدر و مادرشو هم بخاطر داشت و سالها این صحنه براش یه دقدقه بود.

با احترام به نظر جناب یونگ حس ششم یک نوع حدسه و با کشف و شهود فرق داره

فقط با تقوا و پرهیز گاری قادر به درکش میشویم .یکبار دیگر در کامنتی در باره حدیثی در کتاب نورالعلوم حضرت خرقانی بعرض رسانده بودم که اگر انسان به آنچه میداند درست است عمل نماید و از کاری که میداند بد است اجتناب کند خداوند علم ندانسته ها را به دل او میاندازد حال یک گفته دیگر از حضرت بایزید بسطامی می نویسم شاید در مورد کشف و شهود موضوع ملموس تر شود .
حضرت بسطامی میفرماید :

یک ذره حلاوت معرفت در دلی به از هزار قصر در فردوس اعلی

3 پسندیده

بد نیست مستقل از اسمی که میزاریم برای این مسئله، به این جواب بدیم که: آیا این یک واقعیت بوده؟ یعنی مثالی وجود داشته برای این مسئله یا نه صرفا یک راهکار برای رسیدن به این ادراک؟ یعنی شما چطور میخواید بفهمید خودتون یا بقیه به این ادراک رسیدید؟

2 پسندیده

تو پای به ره بنه دگر هیچ مگو / خود ره ترا بگوید که چون باید رفت .
کافیه اهلش باشی هر وقت رسید درک میکنی
اون حدیث آخری که نوشتم برای همینه اصلا گفتنی نیست .درک کردنیه!!!

ای بی خبر از سوخته و سوختنی / عشق آمدنیست نه آموختنی

2 پسندیده

میخوام کمی عمق بدم به حرفهامون (منظور نقد اعتقاد نیست) و صرفا ببینم که چطور میشه مسیری پیدا کرد برای همزیستی فکری.

اگر الان من بگم به این درک رسیدم، (ظاهرا نه مسیر معلومه و نه نشانه‌ای برای نتیجه کار) شما چی میگید؟ چه اتفاقی قراره برای من و بقیه بیوفته؟

2 پسندیده

نمیشه توصیفش کنی که بقیه بفهمن همین قدر که خودت را کفایت کنه کافیه .نمیتونم مثال بیشتری بزنم چون بحث مذهبی اینجا ممنوعه !

2 پسندیده