ادعای افراد رو نقد می‌کنیم یا استدلال ِ پشت ِ ادعاشون رو؟

تفاوت ظریفی بین این دو وجود داره و فلسفه‌باز ها معمولا بین ِ این دو می‌تونن خیلی خوب تمایز قائل بشن. برای همین ممکنه فیلسوفی رو ببینین که با یک ادعا کاملا موافق باشه، اما استدلالی که سعی در اثبات اون ادعا داره رو کاملا نقض کنه و زیر سوال ببره.

ما در مخالفت‌مون با یک نظر و نقد یک عقیده، بیشترین توجه‌مون به کدوم سمته؟
آیا بیشتر نقص‌های موجود در خود ِ ادعا رو جست‌وجو می‌کنیم؟ یا نقص‌های موجود در استدلال‌های پشتِ اون ادعا بیشترین توجه ما رو جلب می‌کنه؟

به نظرتون توجه به این نکته نمی‌تونه نوعی تعادل و عدم جدال به خصوص در بحث‌های حساس در ما به وجود بیاره؟ اگر ما احساس کنیم و فرض رو بر این بگیریم که شخصی که ما رو نقد می‌کنه لزوما با حرف و عقیده‌ی ما مخالف نیست، بلکه به استدلال ِ پشت عقیده‌مون اشکال وارد می‌کنه، آیا در بحث ملایم‌تر و آرام‌تر ظاهر نمی‌شیم؟ (همین سوال صادقه برای وقتی که خودمون در موضع مخالف قرار می‌گیریم.)

چه‌طور می‌شه توجه‌ها رو بیشتر به سمت استدلال‌های افراد سوق داد، تا ادعاهاشون؟

دنباله‌ی موضوع با هوچی‌گری در فضای مجازی چطور برخورد کنیم؟

7 پسندیده

اگه نقد به استدلال وارد بشه، یه اتفاق خوب میفته، این که افراد از هم بیشتر یاد میگیرن، چون این طوری انگار داریم روش ماهیگیری خودمون رو به دیگری یاد می‌دیم (مسیر فکر کردن و استدلال کردن به هم یاد میدیم).

در عین حال این یه کم خطرناکه. چون ادعا صرفا یه محتواس، در حالی که استدلال افراد چیزی ناشی از فکرشون هست؛ چیزی متعلق به خودشون. به نظرم میرسه اگه گفتگو از «نقد ادعا» به سمت «نقد استدلال» بره، احتمال کشمکش و مجادله در گفتگو میره بالا.

مثال میگم: من برای شما ماهی میپزم، کدوم به نظرتون میتونه من رو بیشتر ازار بده:

  • به خود غذا نقد وارد کنی، و مثلا بگی «ماهیه بدمزه شده».
  • به مسیر پخته شدن غذا نقد وارد کنی، و مثلا بگی «چه بد ماهی رو پختی».

تو اولیه فرصت دفاع برای من مهیاست و شاید تو همین دفاع کردن‌ها، خودم خودجوش استدلال کردن هم یاد بگیرم و ایرادهای استدلال‌هام رو متوجه شم (شاید هم نه!)، ولی تو دومی فضایی برای دفاع نمیبینم.

2 پسندیده