از شرایطتون راضی هستین؟!

از شرایط شغلی و اجتماعیتون راضی هستین؟! تا حالا به مهاجرت فکر کردین؟! شغل و رشته دانشگاهیتون شرایط خوبی برای مهاجرت داره؟!

6 پسندیده

فکر می‌کنم اغلب ناراضی هستم.

با سماجت و پوست کلفتی، گاهی در اوج درماندگی و خستگی، هنوز زنده‌ام و ادامه می‌دهم.

هزار راه نرفته من، یکیش مهاجرت هست.

کلی راه در اینجا هست که هنوز نرفته‌ام.

بعضی از این راه‌ها درون خودم هست، کشفشان نکرده‌ام.
بعضی راه‌ها در همین‌جا هست که آدم‌های که نرفته‌اند یا رفته‌اند و برگشته‌اند، و یا رفته‌اند ‌ولی رها نکرده‌اند، ساخته‌اند.

پس آیا راضی هستم؟

4 پسندیده

رشته دانشگاهیم واسه مهاجرت عالیه اما نمیتونم برم امکانشو ندارم فعلا
اگه میتونستم میرفتم پشت سرمم نگاه نمیکردم
چون انگار تو دوزخ دارم زندگی میکنم

3 پسندیده

رشته دانشگاهیم خوبه ولی نمیدونم چم شده مسخ مسخم حس میکنم در لغزنده ترین نقطه از زندگی خودم ایستادم من پر از ابهام پر از عدم قطعیت نسبت به زندگی نسبت به آینده و کل نسبت به انسانم اواخر مرگ های زیادی کنار اتفاق افتاده اینم بگم واقعا من میترسم از اینکه هیش کاری نکرده باشمو بمیرم و تنها بمونم چون نه عشقی به کنارم هس نه جایگاه شغلی اجتماعی درستی دارم در کل اوضاعم خوب نیس فقط یکاری دارم میکنم اونم یادگیری پیانو هس اون فقط یجور کنش من علیه این بی تفاوتی جهان نسبت به من هس دیگر کتاب های فلسفی و زرد روانشناسی هم بدردم نمیخوره و گاهی هم عمیقا میخام سیگاری روشن کنم

3 پسندیده

با یک مثال شروع می کنم.در فیلم متری شش و نیم رئیس پلیس که نوید محمد زاده را که به جرم فروش مواد دستگیر کرده بود ازش پرسید بار اول هم پول داشتی هم دستگیر نشده بودی هم امکان فرار داشتی چرا باز به کارت ادامه دادی؟ نوید محمد زاده یه پاسخ جالبی که داد گفت چشمم سیر نبود.به نظر من همین دید آدم هستش که آدم از شرایطش راضی هست یا نه.حکایتی خواندم که زنی هر روز می نوشت که چرا خوشحالم.یکی از روز ها چنین نوشت:
خوشحالم که هرروز باید صبح زود بلند شوم و به سرکار بروم این یعنی من شغلی دارم.
خوشحالم که هرروز باید فرزندانم را به مدرسه ببرم این یعنی این که آنها در خیابان ول نیستند.
خوشحالم که هر روز باید آنقدر کار کنم که بدنم درد بگیرد این یعنی کسانی را دارم که برایم مهم هستند و این کار ها را برای آنها انجام می دهم.
خوشحالم که هر شب باید صدای خر و پف شوهرم را تحمل کنم این یعنی اینکه او هنوز نفس می کشد.
خوشحالم که هرروز باید با صدای ساعت از خواب پاشم.این یعنی اینکه هنوز زنده ام.
اینجاست که سهراب سپهری میگه:
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید

4 پسندیده

سه پرسش و چهار پاسخ:

No
Non
Nein

نه

1 پسندیده

قناعت خودش بهترین گنجه
من خودم تجربه روزهایی داشتم که قدرت خرید بالایی داشتم ولی چشمم سیر نبود و برعکس موقعیت هایی که مناسب بود و من قانع بودم و به بقیه هم نگاه نداشتم اون موقع احساس بهتری داشتم . آدم در امور اقتصادی و اجتماعی باید خودش رو با خود تکامل یافته یا خود دارای توانایی رشدش مقایسه کنه و نه دیگران . به مهاجرت خیلی فکر میکردم. ولی هر چی سن بالاتر میره تعلقات آدم بیشتر میشه. من شاید همین فرش و گلیم معمولی زیر پامون رو به صدها جور زندگی اشرافی بی روح ترجیح بدم البته به شرطی که عنصر مهربانی در اولی باشی و در دومی نباشه. در حال حاضر به مهاجرت فکر نمیکنم.و رشته دانشگاهی هر شخص هم باید بررسی شود شاید بدرد خارج بخورد و شاید نه.

3 پسندیده

اگر مشکلات این روزها نبود، تورم افسار گسیخته و همینطور شرایط سیاسی، الان تو بهترین روند زندگیم از لحاظ کاری و مشغولیت بودم چون مسیر دلخواهم هست.

اما خب آرامشی نیست وقتی اطرافت آروم نیست هرچند سعی خودم رو می کنم.

چیزی بیش از ۵۰، ۶۰ درصد دوستان دوره ارشدم مهاجرت کردن به بهانه تحصیل. منم با توجه به مقاله خوبی که داشتم میتونستم برم اما خب همچین انگیزه ای در من وجود نداره.

حتی نسبت به مهاجرت آدما ذهن قضاوتگر بدی دارم.

یه جورایی به دید آدمی بستگی داره، من از زندگی در این ویرانی راضیم و تلاش کردن برای آواربرداری رو دوست دارم و فکر نمی کنم تنها هدف آدم تو عمرش رسیدن به ساحل آرامش و آماده خوری باشه.

خیلی سخت شده اما خب اینم انتخاب منه…

5 پسندیده

حتی اگر اینطور هم نباشه و فردی برای آوار برداری کاری نکنه باز شرایط ایران براش مأنوس تر و قدرت تطبیق با محیط و فرهنگ جامعه و یکسری تغییرات جزئی براش راحت تر از جایی هست که اونو به عنوان غریبه میشناسن و اگه بخاطر شغل یا ارزش افزوده ش نباشه وضعیت سخت تری خواهد داشت. حتی رگه هایی از نفرت بخاطر نژاد و عقیده در بعضی جاها پررنگ تر هم هست. دایره آشنایان و دوستان هم در داخل بسیار بیشتر خواهد بود
تا جامعه اروپا و امریکای شمالی که این جور آدم ها (هر چند هم زبان و هم فکر) خیلی کمتر با هم جوش میخورن.
شما تقریبا در همه مناطق و محلات ایران میتونید به راحتی هم صحبت،میزبان و مهمان و همراه پیدا کنید چیزی که به نظر من در خارج از ایران درصد قابل توجهی کمتره.

4 پسندیده

درست میفرمائید، در هر حال انگیزه دوستان و اطرافیانم برای خلاص شدن از شرایط اکنون ایران خیلی خیلی خیلی قوی تر میبینم از فاکتورهایی که فرمودید.

1 پسندیده

البته اینم بگم من الان فعالیت خاصی در جهت آواربرداری نمیکنم. هنوز به اون نقطه نرسیدم. خیلی معمولی زندگی می کنیم😄

2 پسندیده

من همیشه با چنین دیدگاه هایی مشکل اساسی داشته و دارم، مسلما نسبت به شخص شما شناختی ندارم اما از این دیدگاه در جماعت ایرانی زیاد است و به نظرم دقیقا دقیقا همین جا است که سر گاو در خمره حسابی حسابی گیر کرده!
همه می گویند راضی باشیم و متوقع نباشیم و به قول شما هدف ساحل آرامش نیست یا به قول مادربزرگ ها ناشکری نکنیم و الخ اما همین بشر نه ناشکر که آرامش زیادی را تلویحا یا تصریحا مضر می داند از صبح تا شب و برعکس کار می کند تا آخر ماه پس اندازش را دلار و سکه بخرد یا ملک بخرد به نام سرمایه گذاری(کدام سرمایه گذاری؟!) تا از تورم و اجاره احتمالی (به حساب خودش) عبدالباقی درون را کمی فعال کرده و پادشاهی راه بیاندازد!
من در این بحث تناقض جدی می بینم، بالاخره نمی شود آدم از چیزی بدش بیاید و خودش هم دستی در کار داشته باشد! گرچه علاقه ای هم ندارم مردم بی قدرت را به خاطر چنین رفتار هایی سرزنش کنم چون مشکل از جای دیگری است و اینکه دست خودم هم چندان ناآلوده نیست!
نهایتا از این دکمه فشاری مختصر هدفم این بود که بگویم آقا جان بنده به عنوان یک بشر جوان ایرانی تنها هدفم اتفاقا رسیدن به ساحل آرامش است می خواهید بگویید مادی است؟ اشکالی ندارد چون عملا همان هایی هم که لاف غیرمادی می زنند پوست و گوشت و استخوانشان مادی است من ساحل آرامش می خواهم چون یک بار بیشتر زندگی نمی کنم، رفاه می خواهم و می خواهم به عنوان یک بشر زمینی، زمینی باشم و زمینی فکر کنم، بهترین ها را می خواهم اما نه از راه های رایج در ایران، نه از نان خوردن در اقتصادی که اقتصاد نیست، من ماندن و سازمان مردم نهاد راه انداختن، به گربه ها غذا دادن یا خوشدلانه دانش بنیان زدن را آواربرداری نمی دانم و نمی خواهم با خواندن ترجمه های بی سر و ته انگیزشی های فرنگی خودم را گول بزنم، پس آخر مجبورم چه کنم؟ خودتان حدسش را بزنید!

2 پسندیده

از شرایطم راضی نیستم اما برام مهم نیست شرایط باید چجوری باشه. هر چه باداباد. چون که فردا آید فکر فردا کنیم. بر لب جوی نشین و گذر امر ببینم. اون چیزی که خیام زمان خودش دیده الانم میشه دید، به هرحال جامعه ایران از اون زمان تا الان تغییر کیفی محسوسی نداشته. به همین دلیل، بله! درویش مسلکانه زندگی میکنم. جهان باشد برای بقیه آدما، ما همینجوری هم بی خیالیم و سعی میکنیم خوش باشیم، نباشیم هم مهم نیست، اصل بر بی خیالی ست که این چهار روز دنیا رو ارزش دغدغه داشتن نداره.

2 پسندیده

بله شما من رو نمیشناسین :ok_hand:t3::ok_hand:t3::ok_hand:t3: اون نتیجه ای که گرفتین که بنده ضد مادی دارم فکر می کنم و اینکه ناشکری نکنیم در دیدگاه من جایی نداره… بله عمر کوتاهه و ما موجوداتی هستیم که باید حداکثر بهره رو ببریم از دنیا… با این حرف شما هم مشکل ندارم… صرفا خواستم برداشت زاهدانه درویشانه ای که از حرفای من داشتید رو رد کنم… دو دیدگاه متفاوت داریم به نظرم و بحث کردن به نظرم بی نتیجه، بنابراین نقدی نمیکنم صحبتاتون رو.

سلام من از امروز به جمع عزیزان در پادپرس هستم و خوشحالم که در این جمع دوستانه
حضور دارم .
در خصوص سئوال از شرایطتون راضی هستی ؟
اگر منظور به شرایط کامل زندگیه که خب هیچکس راضی نیست . چون بعضی اوقات
شرایط طبق وفق مراد پیش نمیره اما اگر قرار باشه که بخواهیم با شرایط کنار بیائیم
باید همدلی ایجاد کنیم . و همدلی هم بواسطه انگیزه میلی افراد جامعه بوجود میاد
بنظر من بعضی افراد بخوبی با شرایط جامعه کنار میان و بعضی ها ه بسختی .
بهرحال جواب این سئوال در افراد متفاوته . چون هیچوقت نمیشه شرایط افراد را
در هرگونه مسائل سنجید و هیچوقت شرایط یکی نیست . هرکسی نظری داره .