اگر درحال مطالعه این بخش در پادپرس هستید بی شک تابحال مفهوم ترافیک را به خوبی درک کرده اید. اما آیا تا به حال در حالی که در ترافیک مانده اید متوجه تعداد زیاد خودروهای تک سرنشین در اطراف خود شده اید؟
کافیست یکبار شروع به شمردن خودروهای تک سرنشین کنید تا شگفت زده شوید. به گفته رئیس پلیس راهور تهران بالغ بر 60 درصد خودرو های در حال تردد در معابر تک سرنشین هستند. برای درک ساده تر تصور کنید که در ترافیکی که در یک اتوبان سه بانده ایجاد شده تقریباً دو باند از سه باند اتوبان را تنها خودروهای تک سرنشین اشغال کرده باشند و این در حالی است که اگر خودروهای تک سرنشین تنها تبدیل به یک خودرو دو سرنشین شوند یک باند از اتوبان کاملاً خالی می شود. اما چطور ممکن است که دو خودرو تک سرنشین تبدیل به یک خودرو دو سرنشین شوند؟
امروزه در جهان مفهومی جدید برای کاهش هزینه ها ضمن افزایش بازدهی کالاها و وسائل مصرفی مطرح شده است. “اقتصاد اشتراکی”، یک مبحث مدرن و در حال گسترش در جوامع توسعه یافته می باشد که ضمن کاهش هزینه های هر فرد برای استفاده از وسائل، با افزایش میزان بازدهی وسائل، سبب کاهش مصرف و صرفه جویی در استفاده از مواد اولیه و منابع انرژی میشود.
مثال ابتدایی این نوع اقتصاد نصف کردن یک ساندویچ بین شما و دوستتان است. وقتی که هیچ کدام یک ساندویچ کامل نمیخورید به صرفه نیست که هردو یک ساندویچ کامل سفارش دهید. اینگونه بدون اینکه اضافهی ساندویچ دور ریخته شود (اتلاف منابع) همزمان هردو هزینه کمتری پرداخت میکنید و پول یک ساندویچ را با هم تقسیم میکنید.
حال دو مقوله ذکر شده را با هم در نظر بگیرید. اگر رانندگان خودروهای تک سرنشین صندلی های خالی خودروی خود را در اختیار دیگران قرار بدهند و دیگران نیز به میزان هزینه هایی انجام می شود مبلغ آن را به راننده پرداخت کنند چه اتفاقاتی می افتد؟
اول از همه با کاهش تعداد خودروهای تک سرنشین ترافیک شهر روان تر میشود و سرانه مصرف سوخت نیز کاهش می یابد که به تبع آن آلودگی هوا نیز کاهش می یابد، در وهله دوم راننده خودرو بابت به اشتراک گذاری صندلی های خالی خود هزینه ای دریافت میکند که باعث میشود هزینه های رفت و آمد وی کاهش یابد، همزمان مسافران نیز به دلیل اینکه راننده در مسیر رفت و آمد خودش است و ازین طریق کسب در آمد نمی کند هزینه کمتری نسبت به تاکسی میپردازند. بحث اقتصادی این طرح در سفرهای طولانی بسیار بیشتر به چشم می آید.
کاروانرو اولین سیستم اشتراک گذاری سفر آنلاین در ایران هست که سعی داره با ایجاد بستر مناسب افراد هم مسیر رو بهم وصل کنه تا خودروهای کمتری توی خیابونها باشند.
من ولی یه سوال برام پیش اومد چطوری مردم رو راضی کنیم که ازین اقتصاد مشرکتی بهشون سود میرسه؟
مسئله اینه :بر اساس یه اصل منطقی که میگه: « مردم میخوان با کمترین میزان مصرف انرژی بیشترین سود رو به دست بیارن » چطوری باید به مردم فهموند که اگر ازین امکان استفاده کنن سود بیشتری به دست میارن ؟
فکر کنم بتونیم این مسئله رو به سه بخش کوچیکتر تقسیم کنیم:
یک بخش نفع مالی مستقیم یعنی کاهش هزینه هایی مثل سوخت ، اصطحلاک ماشین وتعمیرات، هزینه ی زمانی کاهش ترافیک
دومین بخش رو میخوام اسمشو بذارم بخش هزینه های فرهنگی وامنیت: شامل این میشه که مردم رو راضی کنیم که این قضیه ی استفاده ی اشتراکی باعث آشنا شدن با افراد دیگه و در راحت ترین حالت تعامل فرهنگی بین افراد میشه و از یه طرف دیگه امنیت رو چه کنیم؟ از کجا می شه به کسی که توی ماشینش میشینید اطمینان کنید؟ این که ماشین رو با دوستتون به اشتراک بذارید یه حرفه وبا یه کسی که نمیشناسیدش یه حرف دیگه
یخش سوم رو میخوام اسمش رو بذارم بخش سلامت: این کاهش تعداد خودرو ه چه میزان به سلامت جسمی وروانی من کمک میکنه؟ چه میزان باعث کاهش آلودگی هوا وصوتی میشه؟
فکر کنم اگر یه کسی بیاد واینارو برای مردم بگه وبتونه اینارو به ریال وعدد هم تبدیل کنه خیلی موفق تر میشه
امروز میخواستم با همسفر شدن با افراد غریبه یه مسافرت رو شروع کنم:
مبدا:تهران => مقصد:درنهایت مشهد
چون تا حالا تجربه ی اینجوری سفر کردن رو نداشتم اول یکم راجع بهش خوندم(تاکید میکنم یکم چون می خواستم تجربه ام تو این ماجرا بکر باشه) ولی خوب…
کاری که کردم این بود: با مترو رفتم کلاهدوز ،از اونجا با یه کورس تاکسی رفتم سه راه افسریه وبعدش پیاده خودمو رسوندم اول جاده مشهد یا سمنان.
وسایلی که با خودم برده بودم (به غیر از وسایل شخصیم که گذاشته بودمشون تو جیب کاپشنم!!! اره کوله نداشتم و می خواستم دستم خالی باشه) شامل یه ماژیک وایتبورد بود.بغل جاده هم یه مقوا پیدا کردم و روش مقصدمو نوشتم
اتفاقی که افتاد این بود. سر جاده که واستاده بودم دیدم اکثرا مسافرکشن و به نظرم اومد اونجا کسی دنبال همسفر نمیگرده. این بود که رفتم جلوتر. تو این بین هر کامیون و تریلی که میدیدم واسش دست تکون میدادم و مقوا رو نشونشون میدادم، توجهشون جلب میشد ولی نه اونقدر که وسط جاده بزنن بغل(جایی واسه پارک ماشین سنگین نبود)
واسه همین با یه کورس تاکسی خودمو رسوندم به جایی با قابلیت پارک!
حدود یه دوساعتی هم اونجا واسه همه کامیونها و تریلی ها و خاورا و وانتها (خلاصه هر چی ماشین که میشد حدس زد دنبال مسافر نباشه) دست تکون دادم و جنگولک بازی در آوردم.
اون نوشته رو مقوا رو هم عوض کردم که بیشتر تو چشم باشه! ولی بازم حس میکردم راننده ها نمیبینن!
این سری تا پاکدشت رفتم و داشتم میرفتم پلیس راه …
چیزایی که دستگیرم شد:
بد نبود کوله همراهم باشه که راننده بفهمن مسافر جادم!
جایی که واسه همسفری انتخاب کرده بودم و مسیرش خیلی واسه اینکار بد بود چون اغلب پر مسافرکشهای شخصی بود. مثلا یارو از لاین سه با کلی سرعت یه دفعه سر ماشین رو کج میکرد که سوارم کنه(منم نا امیدش میکردم)