اگر از چیزی در این دنیا نترسید، چه آرزویی در سر میپرورانید؟

7 پسندیده

خیلی آرزو دارم …در واقع خیلی از آرزو ها در سر میپرورانم :laughing::grin:
نمیدونم بقیه هم مثل من هستند یا نه اما وقتی خودمو با نزدیکانم مقایسه میکنم (که خیلی کار اشتباهیه)مثلا بقیه دنبال بالا بردن سطح مادیات و زندگی های انچنانی و فکر میکنند هر چه بیشتر جمع کنند به زندگی بهتری میرسند که شاید آرزو شون در آستانه هدفشون قرار بگیره وقتی بهش میرست رضایت و خرسندی دارند.
اما من آرزوهام شاید بالا بردن علمم نسبت به موضوعاتی هستند که دوستدارم بیشتر هم بدونم و هم به مسیری که میخوام برسم.یعنی هدفم آرزومه.اما مسیر سخته .یعنی من فکر میکنم اگر سطح مادیات زندگیم بالا بره ولی به اون چیزی که تو سرم بوده و بعنوان یه آرزو ازش یاد میکردم نرسم برام همه اون مادیات بی معنا میشه…شایدم سخت نیست و اینکه شرایط هر کسی متفاوته میتونه آرزوهاشو براش دور کنه یا غیر ممکن.

8 پسندیده

این سوالت از وقتی که طرحش کردی تا همین الان ذهنم رو درگیر کرده لاله! واقعا نمی تونم جوابی براش پیدا کنم. چون تا میام فکر کنم که چی میتونه باشه این ارزو قبل ترش این تو ذهنم میاد که اصلا من از چی می ترسم؟ خب واسه چی باید بترسم ؟ اصلا هی، چرا همین الان انجامش ندم؟!و یهو می خورم به پیچیدگی! جوری که اخرش با خودم می گم من داشتم به چی فکر می کردم؟!!
تو همیشه سوالات همین شکلیه لاله. گاهی سوالایی می دی که واقعا براش جوابی نداریم!
من اینجور سوالات رو خیلی دوست دارم. سوالایی که مدت طولانی ای ذهنم رو درگیر کنه.
فعلا جوابی براش ندارم. باز هم می خوام روش فکر کنم…
خودت چی؟ جوابت به سوالت چیه؟

8 پسندیده

کی از آرزو کردن می ترسه؟ یا دنیا؟ آرزو کردن اسمش روشه یعنی چیزی که تو خیاله و قرار نیست بهش برسی مثلا من آرزو می کنم که جهان پر از عدل و صلح بشه.
چرا شخص باید بترسه و آرزو کنه؟

7 پسندیده

من فکر می کنم منظورش جرات عملی کردن ارزو هم بوده

4 پسندیده

یکیش رو نمیتونم بگم :thinking:

اون یکی هم ساختن مگاسیتی هست. ابَرشهر هم میشه نامگذاریش کرد.
این ها آرزوهایی نیستن که به خاطر ترس از چیزی کنارشون بزارم.
در واقع من آرزوهام رو بخاطر هیچ چیزی کنار نمیزارم

7 پسندیده

پریدن … .

6 پسندیده

Can you explain more or not?..
بانجی جامپینگ :joy: ؟

3 پسندیده

آرزویی که دارم رسیدن بهش محاله تقریبا. میخام یه سری از افراد رو تو یه شهر خیلی کوچیک جمع کنم از هر تخصصی و اون افراد جز آدمهای خوش برخورد و خوش ذوق و آگاه و مهربان باشن و به دنبال حقیقت و معنا باشن نه صرف خوردن و خوابیدن. … همه چیز رو از خودمون بخریم کنترل دست خودمون باشه چیزی رو گران نفروشیم و همه چیز رو خودمون تولید کنیم و آموزش بدیم
این فانتزی منه و البته در این شهرک خیلی کوچک حواسمون به بچه ها و خودمون باشه برای اجرای کارها بین این مجموعه از افکار و تجارب همه استفاده شه و متخصصان در هر حوزه کار رو عملی کنن در این شهرک شغلهایی چون پاکبان و پلیس کار سختی ندارن و به کارگر ساختمانی هم نیاز چندانی نداریم چون یبار با کمک مهندسین و معمارها ساختمون های مقاوم ساخته شدن و البته همه میتونن چند تا شغل رو بالقوه داشته باشن ولی مادامی که در یک شغل هستن و اون شغل رکود نداره در اون شغل میمونن .

6 پسندیده

من این روزا فکر می کنم همه ی آرزوهام به خاطر همین ترس فقط آرزو باقی موندن. مثلا رها کردن و رفتن و رفتن …

6 پسندیده

اگه واقعا از هیچی نمی ترسیدم و هیچ مانعی مثل خانواده و دوست و دلبستگی ها نبود می رفتم ناسا و به عنوان یه داوطلب حاضر بودم هر جا بفرستنم برم
تموم اون تمرینات سخت رو قبول می کردم و سفرای بی بازگشت هم برام خیلی هیجان انگیز می شد.
:woman_astronaut:t2::milky_way::waxing_gibbous_moon:

2 پسندیده