خانه ها و کوچه ها و خیابان ها و مکانهای عمومی و … در شهر شما در کجا قرار داشت خدمات رسانی شما چطور بود شکل ساختن خانه ها همینطور بود یا فرق میکرد فضای سبز رو به چه صورت طراحی میکردید و…
اگر طراحی شهری به عهده من بود به پیادهروها اولویت میدادم و هیچ گونه تجاوزی به حریم پیادهروها را نمیپذیرفتم. به فضای سبز بومی احترام میگذاشتم و آن را با چمن کاری خراب نمیکردم.
تمام جملات شعاری به شکل بنر و تبلیغات را از سطح شهر حذف میکردم و هزینه آن را صرف بهبود موارد مهمتری میکردم.
اجازه تردد هر گونه خودرویی را در برخی مناطق تاریخی و قدیمی شهر ممنوع میکردم تا محلی برای پیادهروی همراه با آسایش به وجود بیاید.
در یک کلمه شهر را زیبا میساختم !
مقالهای میخواندم که بیان میکرد محیط شهر ، ساختمانها ، تمیزی پیادهروها ، ویترین جالب مغازهها و غیره بر روی احساس شادی و امید ساکنان شهر تاثیر میگذارد و اعتماد و توجه به همزیستی لذت بخش را افزایش میدهد و در مقابل شهرهایی با نمای سرد ، بی روح ، ساختمانهای بدقواره و دراز و زمخت و غیره باعث افزایش افسردگی ، عدم اعتماد شهروندی و نهایتا دوری از یکدیگر میشود .
جالب بود که در یک آزمایش یک فرد به عمد خودش را به عابرین پیاده میزد . در خیابانهایی زیبا و جذاب نه تنها کسی عصبانی نمیشد بلکه گاهی با خنده و عذرخواهی به سادگی از ماجرا عبور میکردند ! اما در خیابانهایی بدترکیب و بدقواره همین یک تنه کافی بود تا یک درگیری فیزیکی جدی آغاز شود.
به همین دلیل میتوان حدس زد که یکی از علل عصبانی بودن ما ایرانیان چیست و در مقابل چرا شهروندان اشتوتگارت خوشحالترین شهروندان یک شهر هستند. زمختی ، بی نظمی و برجهای دراز بدقواره شهرهای ما در کنار معابر زیبا ، منظم و بامعماری جالب ، تاریخی و فرهنگی اشتوتگارت یکی از علل آن است .
من به شدت نسبت به هدر رفت انرژی حساسم.
یعنی زمستون یا تابستون در باز باشه عصبی میشم.
دست خودم نیست.
همین باعث شده ساعت ها به این قضیه فکر کنم که چطور میشه شهرک هایی طراحی کرد که کمترین هدر رفت انرژی رو داشته باشن.
چیزی که در اینده بیشترین اهمیت رو داره مساله انرژی یه.
ما واقعا باید به فکر محیط زیست باشیم.
دنیایی پر از درخت و ماشین کم
باسلام
دوست عزیز ابتدا باید بعنوان یک دانش آموخته رشته شهرسازی و طراحی شهری باید بگویم که سوال جنابعالی کمی نادرست است، هیچگاه یک زمین خالی و بکر به یک شهرساز نمیدهند و ازش بخواهند که شهری بنا کند. بلکه وظیفه شهرسازان بهتر است بگوییم که مداخله و ساماندهی فضاها و روابط بین انها در شهرهاست، بمنظور بهبود و ارتقای کیفیت زندگی شهری ساکنین.
پس درحقیقت یک طراح شهری یا شهرساز به نوعی دست به جراحی در اجزای شهر میزند. فی الواقع کسی بعنوان سازنده شهر نداریم. البته لازم به ذکر است که طراحی و ساخت برخی از شهرک های تفریحی و توریستی و شهرهای جدید درحاشیه شهر مادر، که برای یک هدف خاص سیاست گذاری شده اند؛ را نیز باید در همین دسته بندی قرارداد. پس بهتر است سوال شما را اینگونه بیان کنیم که
اگر از شما بخواهند برای قسمتی از شهر خود بمنظور رسیدن به هدفی مشخص، پیشنهاد یا طرحی ارائه کنید، چگونه و باچه دیدگاهی دست به طراحی شهری میزدید؟
در پاسخ به این سوال باید گفت که دیدگاه ها و نگرش های بسیاری در عرصه تخصصی طراحی شهری وجود دارند. ولی فارغ از تمام تفاوتها و سلیقه ها، باید بگویم که کلید موفقیت یک طرح شهری توجه به خواست و نیاز ساکنین و افرادی است که از آن فضاها استفاده میکنند. درحقیقت توجه به نیاز استفاده کنندگان از فضا شرط اصلی و کلید موفقیت طراح شماست. البته منظور از نیاز؛ طیف وسیعی از موارد مشترک از قبیل
- فرهنگ،
- هویت،
- آداب ورسوم،
- سنن،
- تاریخ،
- اعتقادات مذهبی،
- سطح اقتصادی،
- شغل،
- سطح تحصیلات،
- عوامل محیطی و طبیعی،
- اقلیم و جغرافیا،
- و …
را شامل میشود. اگر به هرکدام ازاینها توجه نشود یقینا طرح کالبدی شما در جلب رضایت افراد، عملا شکست میخورد.
طراحی شهری عملی است که نتیجه و اثرش چندین سال پس از اجرای آن تازه نمایان میشود. مثل علوم دیگر نیست که بسته و قابل پیش بینی باشد، بلکه بیشتر از انچه که می نمایاند به سمت علوم اجتماعی سر دارد. بهیچ وجه نه تنها طراحی شهری، معماری و شهرسازی را با رشته هایی چون عمران و ساختمان مقایسه نکنید؛ بلکه اصلا هیچ گونه ربطی هم به هم ندارند. هر عمل در شهرسازی و هر گونه مداخله در شهر آثارش را چند دهه بعد نشان میدهد، اگر مردم وار باشد تا ابد و دهر مثل یک الگوی موفق یاد میشود ولی اگر نیازهای مشترک استفاده کنندگان از ان مد نظر قرار نگرفته باشد؛ آن موقع است که نه تنها معضلی میشود بر روی کوه معضلات موجود، بلکه نتایج و اثار غیرمستقیمش در حوزه های دیگر شهر نیز باعث اختلال و بروز مشکلات دیگر خواهد شد.
یک نمونه پروژه ی شهری شکست خورده
ازاین دست موارد متاسفانه بسیار در اطراف مان هستند، پروژه مسکن مهر، بعلت نگاه به انسان همچون ماشینی که پس از کار روزانه فقط نیاز دارد در جایی برود و بخوابد تا دوباره صبح راهی محل کار شود! دقیقا
- کالبد بی روح،
- مکان قراگیری نادرست،
- عدم توجه به نیازهای انسانی،
- عدم امنیت،
- عدم برخورداری از محیطی منطبق با فرهنگ ایرانی،
- عدم توجه به معماری ایرانی،
- عدم وجود تاسیسات و زیرساختهای اصلی و خدمات شهری مناسب
- و …
تمام اینها باعث شد که این پروژه شکست بخورد و همانطور که شاهد هستید هم اکنون دربسیاری از شهرها از مساکن مهر هرنوع استفاده ای میشود جز زندگی و سکونت! اینها همه بخاطر نگاه تک بعدی و صرفا توجه به بعد کالبدی است. درحقیقت شهر را باید مجموعه ای از کالبد و فعالیت ها و روابط بین مردمان آن دانست که آنچه باعث پیوند خوردن این روابط با یکدیگر میشود همان خواست و نیاز مشترک بین افراد جامعه ای است که درآن زندگی میکنند.
امیدوارم تاحدودی توانسته باشم شهر و شهرسازی را برایتان تفهیم کنم.
ممنون که دانش و نگاه تخصصیتون رو به این خوبی در این سوال به اشتراک گذاشتین @hdrzshkryn، از خوندن پاسختون لذت بردم
سوالی هفته ی پیش برام مطرح شد در همین رابطه میذارم و دوست دارن نظر و پیشنهاد دوستان رو بدونم:
محله ی خانه ی پدری من، ۲۰ سال پیش، یه شهرک جانبی حساب میشد. نسبتا دنج و نزدیک کوه، با هوای خیلی پاک و موقعیت عالی برای کسانی که میخوان هم از مزایای زندگی در یه شهر بزرگ بهره ببرن و هم در جای خلوتی ساکن باشن.
دو اتفاق در دهه ی اخیر کل این آرامش و چیدمان را به هم زده:
-
اجازه ی ساخت آپارتمان های مسکونی ۴-۵ طبقه به بالا داخل کوچه های باریک
-
توسعه و ساخت یک مرکز تفریحی در بالای کوههای این منطقه و تبلیغات فراوان برای جوانان برای حضور در این منطقه
اتفاق اول باعث شده کوچه ها آرامش خودشون رو از دست بدن، به شدت شلوغ بشن و در هر کوچه ماشینهای زیادی پارک باشه و یا صبح ها رفت و آمد بالای ماشین ها در کوچه های باریک باعث از بین رفتن پاکی و امنیت محل برای بچه ها شده. اون هم کوچه هایی که زمانی زمین بازی بچه های مختلف بود.
اتفاق دوم باعث شده کل منطقه آرامش و امنیتش رو از دست بده و تبدیل بشه به مکانی برای دور-دور! بدتر اینکه فضاسازی داخل شهرک به شکلی هست که گنجایش این همه جمعیت رو نداره. مثلا شما شب های جمعه نواری از ماشین ها رو میبینین که تو صف عبور از یه کوچه واستادن! در حالی که منطقه ترافیک کاملا مسکونی هست و چیز خیلی خاصی برای حضور این همه ماشین نداره.
سوالهایی که برام به عنوان یه شهروندِ مشاهدهگر ایجاد شد اینهاست:
-
این دو خرابکاریِ شهرداری[1]، آیا قابل جراحی هست، طوری که مناسب حضور این حجم از انسان باشه؟ به چه صورت؟ مخصوصا که همهی ساختمانهای منطقه تازه ساز هستن، و فضا طوری نیست که بشه تخریبش کرد.
-
مهمترین مشکلِ الان این منطقه، وجود خودروهای فراوان هست. چه خودروهای سکنهی منطقه و چه خودروهای عبوری. چنین مشکلی رو چطور میشه هندل کرد؟
-
برای معدود افرادی که خانه های خود را به آپارتمان تبدیل نکردند، حکم چیه؟ این خونهها الان به سختی قابل سکونت هستن، چون اولا داخل خونه از اطراف کاملا دید داره و سطح امنیتشون خیلی پایین میاد. و دوما آفتاب و سایر مزایای یه خونهی ویلایی رو به دلیل اینکه با آپارتمانها محاصره شدن از دست میدن.
پ.ن. سوال هام نسبتا مربوط بود و در این موضوع طرح کردم، ولی اگه موضوع اصلی رو به حاشیه میبرد حتما با دکمه نقد مطرح کنین و به سوال جدید منتقلش میکنم @11141
-
همه ی اپارتمان های این منطقه حداقل یک بار پلمپ شدن، چون بیشتر از ظرفیت مجاز طبقه زده بودن! ولی متاسفانه با پرداخت عوارض و رشوه همه مشکلشان حل شد و توانستند بیش از تراکم مجاز بسازن. ساخت منطقه تفریحی هم داستانی داره که ادم میشنوه غمش میگیره، در این حد هست که شهرداری کوه رو به شکل رایگان و با قیمت کم در اختیار یکی از افراد قرار داد، در ازای بعضی بده بستان های دیگه. ↩︎
اولا بسیار متشکر بابت ویراستاریِ حرفه ایی تون و ویرایش ساختار پاسخ ها قبل از انتشار در سایت. @lolmol
اما درمورد مسئله ایی که بیان نمودید میشه مجددا این اصل معروف که “پاسخ در صورت مسئله می باشد” را مشاهده کرد.
در تمام خطوط متن بالا و در انتهای تمام جملاتی که مسئله ای را بیان میکنند، انگار همه به یک مفهوم اشاره دارند. البته منظورم شهرداری نیست! چون در تجربه هایی ازین دست شهرداری بارها و بارها ثابت کرده که در امور مربوط به شهر بالکل فاقد دانش تخصصی میباشد. اما آفتی که گریبان شهرهای ما رو گرفته و علت غایی تمام این ناهمگونی ها و هرج و مرج ها ست بی توجهی به دانش نظری-تخصصی در هر زمینه و حوزه ای از عمل است.
متاسفانه در بسیاری از شهرداریهای کشور، افرادی که در پستهای کلیدی و تصمیم گیرینده هستند یا اکثرا فاقد تحصیلات مربوطه میباشند حتی درحد مقطع کارشناسی، و یا اینکه پس از مقام گرفتن در پستی بالاجبار به تحصیل در رشته شهرسازی پرداختند که البته فقط صرفا برای مدرک سازی بوده نه چیز دیگری!
شاید با خود بگویید چقدر یکطرفه و غیر مستند قضاوت میکنم، ولی با این منطق و استدلال ساده میشه متوجه شد که اصلا نیازی به ارائه سند نیست! “آنچه که عیان است چه حاجتی به بیان است”. بر فرض که ادعای من اشتباه است و افرادی که متصدیان امور شهرها هستند دارای دانش کافی در این باره میباشند، خوب پس چرا وضع اینطوریست؟ حتما میگویید برایشان نفع اقتصادی دارد! اما این خیلی مضحک است چون هیچ تحصیل کرده ای که دارای پستی مناسب و مرتبط با تحصیلاتش است هیچگاه دانشی را که به آن اعتقاد دارد به پول نمیفروشد[1]، مگر در مواردی خیلی محدود و استثنا.
اینکه میبیند شهرداری تراکم ساختمانی میفروشد، اینکه اجازه ساخت و سازهای غیر متعارف را صادر میکند و از این قبیل… اینها همه شاید به ظاهر برای سود و منفعت اقتصادی باشد ولی ریشه در جهل و نااگاهی وبی ارزش شمردن دانش شهرسازی دارد.
از طرفی ان دسته دوم از افراد که بالا ذکرشان آمد، بسیار چندش ناک ترند؛ زیرا ناشهرسازی میکنند! بخاطر همین هم خطرناک ترند از گروه بی سواد اول! اینان اندکی اموخته اند اما نه شهرسازی بلکه ناشهرسازی را خوب میدانند، چرا؟ چون به شکل عجیبی تکرار میکنند و تکرار میکنند، و با اصرار براین تکرار اشتباه، گویی که میخواهند به همه نشان دهند که مسئله چیزی بس پیچیده و بغرنج است و گریزی از آن نیست!
آنکس که نداند و نداند که نداند درجهل مرکب ابدالدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند.
چیزی که دهه ها شاید طول بکشه که درست بشه و هزینه های زیادی هم ببره، میبینید به راحتی و بدون هیچ هزینهای در آنی خراب میشه. این دیر پَز بودن از خصایص علوم شهری و علوم اجتماعی هست.
در کل شاید خیلی نسخه ها تجویز بشه در مورد حل مسائل شهری، اما منشا اصلی و مشترک تمام اینها در بی توجهی به دانش و تخصص نظری هست. البته این که چرا متاسفانه در کشور ما اینگونه است خود جای بحثی مفصل و فلسفی دارد.
این قابل اثبات است چونکه چنین افرادی وقتی در پست تخصصی خودبکارگرفته میشوند نسبت به وضعیت زندگی خود رضایتمندی دارند بویژه از نظر اقتصادی. ↩︎