اگر میتونستی یه سئوال از فرد قبل از خودکشی بپرسی، اون چیه؟

بر اساس تجربه‌ام از برخورد با چندمورد از این افراد به این نتیجه رسیدم که شخص موردنظر یا واقعاً قصد خودکشی داره یا توهّم زده و فقط ادای خودکشی رو درمیاره! (حالا برای جلب توجه یا هرچیز دیگری)

خب برای گروه دوم ترجیح میدم وقتمو تلف نکنم. چون یکی دوماه بعد همین آشه و همین کاسه

برای گروه اول هم چون یقین دارم «کسی که واقعاً قصد خودکشی داره پس هیچ دلیلی وجود نداره که پاسخ سوال دیگران رو بده» بنابراین خودمو خراب نمی‌کردم و اصلاً سوال نمی‌پرسیدم. :slight_smile:

5 پسندیده

حرفتون درست، ولی پیشنهاد میکنم اگه اون قدر باهوش بودین که متوجه شدین کسی برای جلب توجه داره دست به خودکشی میزنه، ازش سوالی درباره خودش بپرسین! منظورم سوال به قصد ضایع کردن نیست، سوالی که نشون میده اونقدر عمیق بهش توجه داشتین که متوجه شدین به توجه دیگران وابسته شده.

4 پسندیده

یکی از دوستانم واقعاً این کار رو کرد، البته از چند نفر شنیدم. و آدم بسیار موفق و پرتلاشی بود از نظر من.

2 پسندیده

ازش میپرسم دوست داری من بکشمت یا میخوای خودت این کار رو بکنی

1 پسندیده

چی کار کرد؟! :flushed: خودکشی؟ یا قانع کردن کسی به خود-نکشی؟

دارم یواش یواش قانع میشم اگه خواستم خودم رو بکشم حتما قبلش به شما دوستان اطلاع بدم! با این گفتگوها کاری میکنین اصلا ذهنم دود شه … :sunglasses: و احتمالا بعدش فراموش میکنم چرا میخواستم بمیرم.

5 پسندیده

سوال ها رو خوندم تقریبا اکثر دوستان سوالهای خوبی مطرح کرده بودن ولی به نظر من کلیدی ترین سوال را

یافتم چون فکر میکنم اکثر کسانی که خود کشی میکنند بعد از اقدام پشیمان میشوند
خودم هم یه خاطره تلخ که برای یکی از دوستان سابقم رخ داده بود را از نزدیک شاهد بودم
بنا بر این فکر میکنم برای کسی که بخواهد این کار را بکند خاطره ام را تعریف میکنم

2 پسندیده

نه نه. اصلاً ربطی به باهوش بودن و این چیزا نداره. ضمن اینکه بهرۀ هوشی من از نوع جلبک‌نشان (البته از نوع جلبک قهوه‌ای) هست :grin:
عرض کردم طبق تجربه
حالا نه به اندازۀ موهای کلاه‌گیسم(!) اما در حد خودم باهاشون برخورد داشتم.

مثلاً دوران خدمت سربازی، خیلیا مدام به فکر (یا مشغول) خودکشی بودن! اصلاً کارشون همین بود! تیغی پیدا می‌کردن و خطی مینداختن رو دستشون یا قرصی می‌خوردن و می‌بردنشون بهداری واسه شستشوی معده یا …
اما فقط یک نفر در اونجا خودکشی واقعی کرد. شب موقع نگهبانی بالای دکل، لوله اسلحه رو گذاشت زیر چونه خودش و شلیک کرد. (راستی اینم یادآوری کنم که اگه به قصد خودکشی لوله اسلحه رو بذاریم روی شقیقه یا سرمون و شلیک کنیم احتمال زنده موندن هست، اما اگه لوله رو بذاریم زیر چونه دیگه راه برگشتی نیست. یعنی اون سرباز، با هدف خودکشی واقعی این کارو انجام داد)

یه بار منشی شرکتمون بعد از دعوا با دوست پسرش نصفه شب بهم زنگ زد و بیدارم کرد و گفت می‌خوام خودمو بکُشم! منم با حالت خواب‌آلود بهش گفتم حتما این کارو بکن. ولی مثل آدم! دلیل نداره دیگرانو بیدار کنی. :joy:
کاملاً مشخص بود که هدفش جلب توجه و درددله. و اگه قصد واقعی داشت هیچ دلیل وجود نداشت دیگرانو بیدار کنه و از هدف مقدسش حرف بزنه!

یک مورد دیگه:
دایی دوستم (با اینکه دانشجوی ممتاز پزشکی هم بود)سالی هفت هشت باری خودکشی می‌کرد! البته با قرص. می‌بردنش بیمارستان و شستشوی معده می‌دادن و …
کار به جایی رسیده بود که بعضی وقتا به دوستم می‌گفتم راستی فلانی مدتیه خودکشی نکرده. مشکلی پیش اومده؟!! :joy:
البته اون آقای دکتر چندسال قبل به رحمت خدا رفت. البته نه با خودکشی! بلکه بر اثر تصادف رانندگی
من و دوستم (و طبیعتاً تمامی اطرافیان آقای دکتر) هیچ‌وقت خودکشی ایشون رو جدی نگرفتیم. بهرحال فرزند آخر خانواده بودن و تک پسر بودن و … عواملی بودن که دراین خودنمایی و جلب توجه نقش داشتن که اینجا جای بحث در این رابطه نیست.

و اما جدی‌ترین تجربه‌ام در این رابطه:
چندسال قبل خانم محترمی که دانش‌آموختۀ شریف هم بود، شبی در وبلاگش پستی گذاشت که سریعاً احساس خطر کردم. جالبه که هیچ اشاره‌ای هم به خودکشی نکرده بود.
اونجا ازش یه سوال پرسیدم:
حالا با چی می‌خوای خودکشی کنی؟
گفت قرص برنج
با توجه به شناختی که ازش داشتم و چندپارامتری که ازش می‌دونستم(بیماری مزمن و ناتوان‌کننده‌ای که درگیرش بود و سالها تلاش و تحصیل در بهترین دانشگاه و … همگی تحت‌الشعاع این بیماری قرار گرفته بود) یقین داشتم به آخر خط رسیده و تصمیمش واقعیه.
یادمه اون شب تا نزدیک صبح فقط و فقط با ابزاری به نام ارسال کامنت در وبلاگ(چیزی مشابه آتش و دود و کبوتر نامه‌رسون!) با هم حرف زدیم. اولش جبهه شدیدی داشت و میگفت زندگیم به خودم مربوطه و … ولی کم‌کم نرم شد و گفتیم و خندیدیم. (که البته باعث شد فرداش نتونم برم سرکار و بگیرم بخوابم)
ولی ارزشش رو داشت. چون اون دختر باید اون شب از بحران گذر می‌کرد.
(خیلی از تصمیم به خودکشی‌ها به صورت لحظه‌ای اتفاق میفته و فردای اون روز تصمیم عوض میشه و درصورت اقدام‌های زمانبر، پشیمونی‌های دردناک و غیرقابل جبرانی بوجود خواهد اومد) بنابراین در این مواقع فقط باید به هر طریق ممکن زمان خرید.
البته از امروز اون خانوم خبر ندارم که هست یا نیست. چون دوران وبلاگنویسی هم تقریباً تموم شده و از هم بی‌خبریم

6 پسندیده

آدم بسیار موفقی بود. ولی شنیدم که خودکشی کرد. خیلی توضیح نمی‌دم از موفقیت‌هاش. ولی واقعا از نظر من آدم پرتلاش و موفقی بود.

2 پسندیده

می‌پرسم: به عزیزات فکر کردی؟

2 پسندیده

من این سوال رو دوست داشتم…

نمیشه بهش بگی عزیزم نکن اینکارو برای سلامتیت خطر داره یا مثلا بزار زمین اون چاقو رو دستتو میبری که!
یکی یه تصمیمی گرفته تو میخوای عوضش کنی
اگه جلوش دیوار بچینی موفق نمیشی توی این ۱ مورد. باید باهاش همپا بشی و به قول خودت ذهنشو دود کنی تا کم کم بشه نرمش کرد :grin:

2 پسندیده

متاسفانه این بار کاملا باهات موافقم و برا همین شما رو گذاشتم تو لیستِ تماس‌های قبل خودکشی دیگه! :grin:

این به نظرم سوال خطری ای هست! از این لحاظ که کسی که به مرز کشتن خودش میرسه احتمالا از کسانی که براش عزیزن ضربه خورده. یا بهتر بگم احتمالا عزیزی نداره.

3 پسندیده

گفتن این حرف آسونه و فردی که به این مرحله میرسه قطعا ذهنش با چالش های زیادی مواجه شده و مرگ رو به بودن ترجیح میده. تصمیم خودکشی یک شبه به سراغ آدم نمیاد :unamused: :smirk:

1 پسندیده

به این موقعیت شما که منم نیز همچنینم موقعیت مرزی اگزیستانسیال گفته میشه یعنی عملا با پوشش هایی از قبیل باورهای محکم و پذیرفته شده جامعه یه هویتی داشتیم ولی الان همه آنها را فرو ریخته میبینیم و شروع میکنیم متمرکز شدن روی هستی خودمون روی وجود محدود مان و تحمل این وضعیت فلسفی توان طاقت فرسایی میگیره خصوصا اگه ادم تنها باشه همدم و آغوشی برای برون فکنی دنیای درونیش نباشه این سخته. من دیگه از فلسفیدن خسته شدم و بیشتر فکر میکنم توی طبیعت بودن مفیده و شروع یک فعالیت که ذهنت را درگیر میکنه و رضایتت رو جلب میکنه و لازم هم نیس فقط به اخر مسیر فکر کنی من میخوام الان یه ساز دهنی بخرم و اهنگ های مورد علاقه ام را بزنم بقول شووپنهاور موسیقی خود ذات هس بقیه چیزها سایه هستن هر چقدر در پی کشف معنی مفهوم چرایی باشی به همان شدت از زندگی دور میشی بهش میگن قانون معکوس

قطع امید کردی؟
صبح پا شدی نگاه کردی؟
به آسمون نگاه کردی؟
دم صبح طلوع آفتابو نمی خوای ببینی؟
سرخ و زرد آفتاب رو موقع غروب،
دیگه نمی خوای ببینی؟
ماهو دیدی؟
نمی خوای ستاره ها رو بینی؟
شب مهتاب، اون قرص کامل ماه رو،
دیگه نمی خوای ببینی؟
چشماتو می خوای ببندی؟
از مزه ی یه گیلاس، می خوای بگذری؟
"نگذر، من رفیقتم می گم نگذر "
-عباس_کیارستمی

2 پسندیده

:smile::smile::smile: بعد مردن می خواد پشیمون شه!؟:grin:

1 پسندیده

قبل از هرچیز بایستی طوری رفتار کنیم که فرد بداند مراقب او هستیم و تنها نیست. نکته بعدی اینکه سعی کنیم حرفهاش رو تا انتها گوش کنیم و هرگز نصیحت وار باهاش حرف نزنیم. هرگز قضاوت نکنیم ، طرف رو جدی بگیریم و با نشان دادن عشق و محبت خودمون بهش امید بدیم
ازگفتن جملاتی مانند “شما خیلی چیزها برای زندگی کردن دارید”،" خودکشی به خانواده شما آسیب می رساند" و سخنرانی در مورد ارزش زندگی، یا بحث بر سر این که خودکشی اشتباه است. اجتناب کنیم و به هیچ وجه از این گونه جملات استفاده نکنیم. اگر از ما خواست از این موضوع با کسی حرفی نزنیم، قول رازداری به این افراد ندهیم.
مشاوره دادن بدون در نظر گرفتن زمان و مکان مناسب، وادار کردن آنها به بیان احساساتشان و یا نصیحت کردن در شرایط خودکشی توصیه نمی شود.
بهترین راه برای کمک، گوش دادن و همدلی کردن با اوست. بگذاریم فرد بداند که تنها نیست و به او اهمیت می دهیم. با این حال، مسئولیت بهبود آنها را بر عهده نگیریم. ما می توانیم از این افراد پشتیبانی کنیم، اما نمی توانیم مشکلات آنها را بهبود ببخشیم.
کمک کردن به فردی که قصد خودکشی دارد شجاعت زیادی می خواهد. زمان کمک به اینگونه افراد، مراقبت از خودمان را فراموش نکنیم.فردی مورد اعتماد پیدا کنیم مانند دوست ، یک عضو از خانواده یا مشاور و در مورد ناراحتی و احساس خودمون باهاشون صحبت کنیم تا تخلیه روانی صورت گیرد.

بدین ترتیب نباید هیچ سوالی از فرد خودکشی کننده بپرسیم…شنونده خوبی باشیم و همینطور امید دهنده و حامی خوب.

یک هشدار:

در کل این جملات و سوالات می‌تونه القاکننده‌ی قضاوت باشه و بیزاری فرد رو بیش‌تر بکنه. لذا از گفتن آنها باید خودداری کرد…

۱. “چه طور می‌توانی به خودکشی فکر کنی؟ زندگی تو تا این حد بد نیست.”

شاید زندگی فردی که قصد خودکشی دارد از بیرون “تا این حد بد” به نظر نمی‌رسد. درد زیر این پوسته است. اگر فردی که قصد خودکشی دارد احساس کند کسی او را درک می‌کند، خیلی برایش مفید خواهدبود. چنین جمله‌هایی القاکننده‌ی عدم باور و قضاوت است، نه درک کردن.

۲. “تو نمی‌دانی اگر خودت را بکشی من نابود می‌شوم؟ چه‌طور می‌توانی فکرش را بکنی که چنین آسیبی به من بزنی؟”

عزیز شما به خودی خود حس بدی دارد. انباشتن بار گناه روی شانه‌هایش قرار نیست به او احساس آرامش یا درک شدن بدهد یا او را تشویق کند که بیش‌تر با شما حرف بزند.

۳. “خودکشی خودخواهی است.”

این جمله احساس گناه بیش‌تری را به او القا می‌کند. این‌جا ۲ نکته اهمیت دارد. یکی این‌که بسیاری از آدم‌هایی که به خودکشی فکر می‌کنند، تصور می‌کنند زنده ماندن‌شان باری به دوش خانواده‌شان است. بنابراین، در میان حس درماندگی‌شان، حتی شاید در وضعیت ذهنی بیمارگونه، با رها کردن عزیزان‌شان از این بار به آنها کمک کنند. دوم، آیا در واکنش به دردی مشقت‌بار طبیعی نیست که اول به فکر رهایی خودشان از این رنج باشند؟

۴. “خودکشی کار آدم‌های ضعیف است.”

این جمله حس خجالت را القا می‌کند. هم‌چنین در واقع اصلا منطقی نیست. بیشتر آدم‌ها از مرگ می‌ترسند. هرچند من تردید دارم که خودکشی را شجاعت یا شهامت تلقی کنم، اما غلبه بر ترس از مرگ را هم ضعف تلقی نمی‌کنم.

۵. “منظورت این نیست. تو واقعا نمی‌خواهی بمیری.”

پیام این جمله که اغلب به خاطر اضطراب یا ترس گفته می‌شود، بی‌اعتباری و بی‌اعتنایی فرد است. فرض کنید منظور آن شخص واقعا این است که می‌خواهد بمیرد. اگر به فردی که حقیقتا قصد خودکشی دارد، بی‌اعتنایی کنید خیلی زیان‌بارتر از این است که کسی را که قصد خودکشی ندارد جدی بگیرید. بنابراین چرا همه را جدی نمی‌گیرید؟

۶. “تو چیزهای زیادی داری که به خاطرشان زندگی کنی.”

در بعضی شرایط ممکن است این نوع جملات یادآور تسکین‌بخشِ وفور نعمت و امید باشد. اما برای بسیاری از آدم‌ها که به خودکشی فکر می‌کنند و اصلا احساس نمی‌کنند چیزی زیادی برای زندگی کردن دارند، این گفته می‌تواند عدم درک بسیار عمقی را انتقال دهد.

۷. “اوضاع می‌توانست بدتر از این باشد.”

بله اوضاع می‌توانست بدتر از این باشد، اما دانستن آن هیچ خوشی یا امیدی را القا نمی‌کند. من برای مقایسه، ۲ فرد را تصور می‌کنم که چاقوخورده‌اند، یکی در قفسه‌ی سینه و دیگری در پا. چاقو خوردن در قفسه‌ی سینه خیلی بدتر است، اما به هر حال، تصور آن درد فردی را که پایش چاقو خورده‌است رفع نمی‌کند. این درد هم‌چنان رنج‌آور است. خیلی زیاد. بنابراین آدم‌هایی که به خودکشی فکر می‌کنند، حتی اگر چیزهای خوب زیادی برایشان وجود داشته‌باشد، حتی اگر زندگی‌شان می‌توانست خیلی بدتر باشد، باز هم اوضاعی را تجربه می‌کنند که ظاهرا غیرقابل تحمل است و باعث شده‌است بخواهند بمیرند.

۸. “آدم‌های دیگر مشکلاتی بدتر از تو دارند و نمی‌خواهند بمیرند.”

این حقیقت دارد، و ممکن است عزیزتان قبلا با شرمساری به این موضوع فکر کرده‌باشد. آدم‌هایی که می‌خواهند بمیرند اغلب خودشان را با دیگران مقایسه می‌کنند و به این نتیجه می‌رسند. حتی ممکن است احساس نقص یا فروپاشی بکنند. مقایسه‌ی او با کسانی که بهتر با مشکلات کنار می‌پایند ممکن است فقط حس محکوم کردن خود را در او تشدید کند.

۹. “خودکشی راه‌حلی دائمی به یک مشکل موقت است.”

من آدم‌ها، به‌ویژه نوجوانانی را می‌شناسم که این جمله برایشان بی‌نهایت مفید بوده‌است. این جمله با آنها حرف می‌زند. اما در عین حال این پیام را منتقل می‌کند که مشکلات یک فرد موقتی است، در حالی که ممکن است این‌طور نباشد. در چنین اوضاعی، یک هدف واقع‌گرایانه برای آن فرد می‌تواند این باشد که یاد بگیرد با مشکلات کنار بیاید و با وجود آنها زندگی معناداری داشته‌باشد. مشکل دیگر چنین جمله‌ای پیامی است که القا می‌کند: خودکشی یک راه‌حل است –بله یک راه‌حل دائمی. من توصیه می‌کنم حداقل کلمه‌ی “راه‌حل” را با “اقدام” یا “کنش” عوض کنید، فقط برای این‌که که این ایده‌ی راه‌حل بودن خودکشی را تقویت نکنید.

۱۰. “اگر در اثر خودکشی بمیری به جهنم خواهی‌رفت.”

احتمالا عزیزتان قبلا درباره‌ی چنین امکانی فکر کرده‌است. شاید او به جهنم اعتقاد ندارد. شاید اعتقاد دارد خدایی که او را می‌پرستد گناه خودکشی‌اش را خواهدبخشید. به هر حال آرزوی مرگ در او باقی می‌ماند. گفتن این‌که به جهنم خواهدرفت می‌تواند احساس بیگانگی را در او تشدید کند.

یک بار دیگر می‌گویم، ممکن است همه‌ی افکار بالا به ذهن‌تان برسد یا اصلا هیچ‌کدام‌شان به فکرتان نیاید. معنی‌اش این نیست که شما اشتباه کرده‌اید یا به خاطر این‌که چنین واکنشی نشان داده‌اید بد هستید.

به هر حال شما انسان هستید. ممکن است احساس خشم، رنجش، یا خیانت کنید. شما نمی‌توانید افکار و احساساتی را که به شما هجوم می‌آورد کنترل کنید. فقط می‌توانید آن‌چه را در واکنش به این افکار و احساسات می‌گویید یا کاری را که انجام می‌دهید کنترل کنید.

وقتی فردی افکار مرتبط با قصد خودکشی را برای شما افشا می‌کند، حرف‌ها و رفتارتان می‌تواند به او کمک کند کم‌تر احساس تنهایی کند و در نتیجه، امیدوارتر شود. سوال‌های خوبی که می‌توانید از خودتان بپرسید این است: “آن‌چه من می‌خواهم بگویم چه کمکی به این فرد می‌کند؟ چه آسیبی به او می‌زند؟”

پاسخ شما به این سوال‌ها می‌تواند به معنی این تفاوت باشد که فرد احساس کند درباره‌اش قضاوت شده‌است و حتی بیش‌تر احساس تنهایی کند – یا احساس پذیرش و درک شدن بکند.

2 پسندیده

اگه روش سختی رو برای خودکشی انتخاب کرده باشه ازش می‌پرسم: «به روش‌های ساده‌تر و بدون درد فکر کردی؟»

این جوری شاید از خودکشی در اون لحظه منصرف بشه تا دنبال راه بهتری بگرده. البته همه این چیزها روی کسی اثر داره که چندان مصمم نیست وگرنه فرد مصمم در نبود دیگران خودکشی می‌کنه بدون این که کسی بفهمه.

1 پسندیده

من به خیلی آدم معتقدی نیستم ولی مطمئنم خودکشی تنها گناهی که توبه نداره و تا ابد در جهنم می مونی من باشم یه جورایی طرف رو می ترسونم و از درد های توصیف ناپذیری که موقع خودکشی داره بهش میگم حتی ممکنه اغراق هم بکنم