والا …
عنوان سوال میگه قبل از خودکشی اما متن سوال میگه کسی که خودکشی کرده. آیا بعد از مرگ میتونیم سوال بپرسیم یا خودکشی اول ناموثر بوده؟ آیا قراره جلوگیری کنیم یا بعد از مرگ فرد یاد بگیریم.
بدون دونستن شرایط نمیشه گفت. یه سوال کمه چون اول از همه باید بدونم چی شده و با همین مصرف میشه.
پ ن: امیدوارم دنباله دار شدن این موضوع دلیلی برای نگرانی نباشه
سوال از انفجار ستاره اى درباره خودكشى دراومده، منظور من تو انفجار اين بود كه فرض شه طرف خودكشى ميكنه و ميميره، و تو دقيقا قبل مرگش اين فرصت رو دارى كه ازش چيزى بپرسى. چى ميپرسى؟
ولى خب ويرايش سوال و برداشت افراد هدف جديدى برا سوال ايجاد كرد: اگه بتونى با يه سوال مانع خودكشى شى، چى ميپرسى؟
من شخصا به دومى چندان اعتقادى ندارم، ياد مرد عنكبوتى ميفتم ولى شما ازادى با برداشت خودت به سوال جواب بدى!
چی مشکلی داری که خود کشی میکنی
مطمئنی پشیمون نمیشی؟
ازش می پرسیدم اون آدم اشتباه زندگیت که تو رو به این نقطه رسونده کی بوده؟!
طنز تلخ: در این شرایط میپرسیدم که کارت سوختت هنوز سهمیه داره یا نه
چه خبر ؟
الان راضی هستی یا خیر ؟ چرا ؟
از کجا میدونی که به خاطر یه ادم خود کشی کرده ؟
بر اساس تجربهام از برخورد با چندمورد از این افراد به این نتیجه رسیدم که شخص موردنظر یا واقعاً قصد خودکشی داره یا توهّم زده و فقط ادای خودکشی رو درمیاره! (حالا برای جلب توجه یا هرچیز دیگری)
خب برای گروه دوم ترجیح میدم وقتمو تلف نکنم. چون یکی دوماه بعد همین آشه و همین کاسه
برای گروه اول هم چون یقین دارم «کسی که واقعاً قصد خودکشی داره پس هیچ دلیلی وجود نداره که پاسخ سوال دیگران رو بده» بنابراین خودمو خراب نمیکردم و اصلاً سوال نمیپرسیدم.
حرفتون درست، ولی پیشنهاد میکنم اگه اون قدر باهوش بودین که متوجه شدین کسی برای جلب توجه داره دست به خودکشی میزنه، ازش سوالی درباره خودش بپرسین! منظورم سوال به قصد ضایع کردن نیست، سوالی که نشون میده اونقدر عمیق بهش توجه داشتین که متوجه شدین به توجه دیگران وابسته شده.
یکی از دوستانم واقعاً این کار رو کرد، البته از چند نفر شنیدم. و آدم بسیار موفق و پرتلاشی بود از نظر من.
ازش میپرسم دوست داری من بکشمت یا میخوای خودت این کار رو بکنی
چی کار کرد؟! خودکشی؟ یا قانع کردن کسی به خود-نکشی؟
دارم یواش یواش قانع میشم اگه خواستم خودم رو بکشم حتما قبلش به شما دوستان اطلاع بدم! با این گفتگوها کاری میکنین اصلا ذهنم دود شه … و احتمالا بعدش فراموش میکنم چرا میخواستم بمیرم.
سوال ها رو خوندم تقریبا اکثر دوستان سوالهای خوبی مطرح کرده بودن ولی به نظر من کلیدی ترین سوال را
یافتم چون فکر میکنم اکثر کسانی که خود کشی میکنند بعد از اقدام پشیمان میشوند
خودم هم یه خاطره تلخ که برای یکی از دوستان سابقم رخ داده بود را از نزدیک شاهد بودم
بنا بر این فکر میکنم برای کسی که بخواهد این کار را بکند خاطره ام را تعریف میکنم
نه نه. اصلاً ربطی به باهوش بودن و این چیزا نداره. ضمن اینکه بهرۀ هوشی من از نوع جلبکنشان (البته از نوع جلبک قهوهای) هست
عرض کردم طبق تجربه
حالا نه به اندازۀ موهای کلاهگیسم(!) اما در حد خودم باهاشون برخورد داشتم.
مثلاً دوران خدمت سربازی، خیلیا مدام به فکر (یا مشغول) خودکشی بودن! اصلاً کارشون همین بود! تیغی پیدا میکردن و خطی مینداختن رو دستشون یا قرصی میخوردن و میبردنشون بهداری واسه شستشوی معده یا …
اما فقط یک نفر در اونجا خودکشی واقعی کرد. شب موقع نگهبانی بالای دکل، لوله اسلحه رو گذاشت زیر چونه خودش و شلیک کرد. (راستی اینم یادآوری کنم که اگه به قصد خودکشی لوله اسلحه رو بذاریم روی شقیقه یا سرمون و شلیک کنیم احتمال زنده موندن هست، اما اگه لوله رو بذاریم زیر چونه دیگه راه برگشتی نیست. یعنی اون سرباز، با هدف خودکشی واقعی این کارو انجام داد)
یه بار منشی شرکتمون بعد از دعوا با دوست پسرش نصفه شب بهم زنگ زد و بیدارم کرد و گفت میخوام خودمو بکُشم! منم با حالت خوابآلود بهش گفتم حتما این کارو بکن. ولی مثل آدم! دلیل نداره دیگرانو بیدار کنی.
کاملاً مشخص بود که هدفش جلب توجه و درددله. و اگه قصد واقعی داشت هیچ دلیل وجود نداشت دیگرانو بیدار کنه و از هدف مقدسش حرف بزنه!
یک مورد دیگه:
دایی دوستم (با اینکه دانشجوی ممتاز پزشکی هم بود)سالی هفت هشت باری خودکشی میکرد! البته با قرص. میبردنش بیمارستان و شستشوی معده میدادن و …
کار به جایی رسیده بود که بعضی وقتا به دوستم میگفتم راستی فلانی مدتیه خودکشی نکرده. مشکلی پیش اومده؟!!
البته اون آقای دکتر چندسال قبل به رحمت خدا رفت. البته نه با خودکشی! بلکه بر اثر تصادف رانندگی
من و دوستم (و طبیعتاً تمامی اطرافیان آقای دکتر) هیچوقت خودکشی ایشون رو جدی نگرفتیم. بهرحال فرزند آخر خانواده بودن و تک پسر بودن و … عواملی بودن که دراین خودنمایی و جلب توجه نقش داشتن که اینجا جای بحث در این رابطه نیست.
و اما جدیترین تجربهام در این رابطه:
چندسال قبل خانم محترمی که دانشآموختۀ شریف هم بود، شبی در وبلاگش پستی گذاشت که سریعاً احساس خطر کردم. جالبه که هیچ اشارهای هم به خودکشی نکرده بود.
اونجا ازش یه سوال پرسیدم:
حالا با چی میخوای خودکشی کنی؟
گفت قرص برنج
با توجه به شناختی که ازش داشتم و چندپارامتری که ازش میدونستم(بیماری مزمن و ناتوانکنندهای که درگیرش بود و سالها تلاش و تحصیل در بهترین دانشگاه و … همگی تحتالشعاع این بیماری قرار گرفته بود) یقین داشتم به آخر خط رسیده و تصمیمش واقعیه.
یادمه اون شب تا نزدیک صبح فقط و فقط با ابزاری به نام ارسال کامنت در وبلاگ(چیزی مشابه آتش و دود و کبوتر نامهرسون!) با هم حرف زدیم. اولش جبهه شدیدی داشت و میگفت زندگیم به خودم مربوطه و … ولی کمکم نرم شد و گفتیم و خندیدیم. (که البته باعث شد فرداش نتونم برم سرکار و بگیرم بخوابم)
ولی ارزشش رو داشت. چون اون دختر باید اون شب از بحران گذر میکرد.
(خیلی از تصمیم به خودکشیها به صورت لحظهای اتفاق میفته و فردای اون روز تصمیم عوض میشه و درصورت اقدامهای زمانبر، پشیمونیهای دردناک و غیرقابل جبرانی بوجود خواهد اومد) بنابراین در این مواقع فقط باید به هر طریق ممکن زمان خرید.
البته از امروز اون خانوم خبر ندارم که هست یا نیست. چون دوران وبلاگنویسی هم تقریباً تموم شده و از هم بیخبریم
آدم بسیار موفقی بود. ولی شنیدم که خودکشی کرد. خیلی توضیح نمیدم از موفقیتهاش. ولی واقعا از نظر من آدم پرتلاش و موفقی بود.
میپرسم: به عزیزات فکر کردی؟
من این سوال رو دوست داشتم…
نمیشه بهش بگی عزیزم نکن اینکارو برای سلامتیت خطر داره یا مثلا بزار زمین اون چاقو رو دستتو میبری که!
یکی یه تصمیمی گرفته تو میخوای عوضش کنی
اگه جلوش دیوار بچینی موفق نمیشی توی این ۱ مورد. باید باهاش همپا بشی و به قول خودت ذهنشو دود کنی تا کم کم بشه نرمش کرد