فرض کن
- سه ماه دیگه زنده بودی،
- تنها بودی و خانواده و دوستی نداشتی.
این سه ماه به چه فعالیتی مشغول میشدی و دوست داشتی بعد از این سه ماه چه میراثی ازت رو زمین بمونه؟
دنبالهی موضوع هدف زندگی چیست؟
فرض کن
این سه ماه به چه فعالیتی مشغول میشدی و دوست داشتی بعد از این سه ماه چه میراثی ازت رو زمین بمونه؟
دنبالهی موضوع هدف زندگی چیست؟
هر چیزی که داشتم را می فروختم یه سالن کرایه می کردم و یه جشن بزرگ برای شادی ترتیب می دادم . چندتا خواننده چند تا شاعر و یه گروه تاتر می آوردم و بهترین شب زندگی همه حاظران در سالن را می ساختم . آن شب ادبیات و هنر را در ذهن انسانها زیبا تر از همیشه جلوه می دادم.
در عین حال که سفر میکردم کتاب هم میخوندم و شعرامو هم مینوشتم…(حیف ک خانواده دارم وگرن الان دقیقا همین کارا رو میکردم، برای خودم زندگی میکردم ن دیگران)
دنباله ی اون سوالتون که پرسیده بودید هدف از زندگی چیه؟ باید بگم جواب همیشه تو سوال هست هدف از زندگی ، زندگی کردنِ درسته ،همین… و البته هدف هر کس در زندگیش فرق میکنه مثل اثر انگشت، هر کس اثری از خودش بجا میزاره…
درین سه ماه یک خانه برای اطفال بی پدر و مادر (یتیم) یک مکان خود درست میکردم تا در حد توان زندگی این کودکان بی کس را تامین کرده باشم و برای شان آینده ای در نظر میگرفتم که دیگر از خیابان گردی و کار های شاقه مردم نجات پیداکنند و برای خود کسی شوند و آینده خویش را بسازند.
من همیشه لحظات اخر روند لاکپشتی حرکتم به یه روند موتور جتی تغییر میکنه
بنا بر این اگر می فهمیدم فقط سه ماه فرصت دارم،پا به ورطه ی جاه طلبانه ترین ارزو و ارمانم میذاشتم. نمی دونم چند نفر به این حرفم بخندن یا خوششون بیاد ولی سعی می کردم کاری کنم که نامم موندگار شه
سواله خیلی مشت محکمی بود توی صورتم.
فکر کنم همین کارایی که الان دارم انجام میدم رو ادامه میدم
تا اینجا خیلی خوبه- دارم کارایی رو می کنم که دوست دارم حتی اگر فردا تموم شم هم همین کارا رو انجام بدم
اما میراث خاصی ازم بر جا نمیمونه، البته با پیش فرض های شما(تنها باشم و خانواده و دوستی نداشته باشم). مشت محکمی که اول گفتم همین بود! این که میراثی نخوهم داشت، آیا دوست ندارم بعدن من رو به یاد بیارن؟ نمیدونم - شاید همین که اثری از خودم نذارم میراث بزرگی باشه
اما همچنان دوست دارم کارایی رو که دارم انجام میدم رو ادامه بدم
حالا باید به میراث هم بیشتر فکر کنم -
از نظر من، این دو فرض که بهشون اشاره کردی هر کدوم به صورت مجزا خیلی خیلی بعید به نظر می رسن چه برسه که همزمان هم اتفاق بیافته.
ولی چون احتمال اتفاق افتادن هر حالتی می تونه وجود داشته باشه، فکر می کنم جوابم این باشه که:
در عمل فعالیت این چند ماه باقی مونده ام تفاوت فاحشی با کارایی که تا به امروز انجام میدادم، نداشته باشن. ولی غلظت گشت و گذار تو طبیعت، گوش دادن آهنک، خوندن کتاب و فعالیت بدنیم رو افزایش می دادم.
در مورد میراث باقی مونده ام، دنبال میراث خاصی نیستم چون فکر می کنم میراث آدما بعد مرگشون مشخص میشه. دوام، خوب و بد بودنشون بیشتر برای باقی مونده ها مورد بحث می مونه.
اما برای خودم، حسی که از مرور تجربه زندگیم از لحظه شروع تا لحظه مرگ، به دست می یاد از همه چیز ارزشمندتره. دوست دارم که ازش خودم لذت ببرم.
3 ماه زمانی خاصی برای انجام دادن کار شاخصی نیست در نتیجه این 3 ماه فقط مینوشتم. هرچه توی ذهنم بود می نوشتم و نهایتا تجربه خودم رو از یک بار زیستن می نوشتم. برای خودم هم خیلی مهم نبود که کسی این مطالب رو میخواند یا نه. فقط هدف اینکه قبل مرگ ذهن رو روی کاغذ بیارم و تمام
البته یک سری مطالب هم اختصاصی برای خانوادهام مینوشتم.
من همه ی زندگیمو می دادم تا بتونم کتاب بخرم
کل این سه ماهو تو خونه مینشستم و می خوندم و می خوندم تا موقع مرگم یکم دلم راضی باشه که هر چه قدر تونستم کتابای این جهانو تو مخم جا دادم
كدوم كتابا؟ ليست كتاب سه ماهه رو مشخص كن لطفت
یه قلم و کاغذ برمیداشتم و همه آشفتگی های ذهنم رو مینوشتم و مرتب میکردم
دقیق نمی تونم مشخص کنم
ولی احتمالا می رفتم دنبال کتابای مشهور
کتابای جین آستین
نمایشنامه های شکسپیر
جستار های کامو
و …