فرض کن یه سال آینده قرار بود فقط برای یه هدف و یه پروژه بجنگی و زمان-وقت و انرژیت رو سرمایه گذاری کنی. اون پروژه چی بود؟ با بیشترین جزئیاتی که میتونی توصیفش کن.
کتاب ریاضی پایه هفتم رو برمیداشتم، تمام درساش رو جوری تبدیل به فعالیت و بازی میکردم که هیچ بچهای از یادگیریش جا نمونه! حتی تو کلاسای بالای ۳۰ نفره مدارس دولتی که حداقل نصف بچهها بعد ۶ سال مدرسه رفتن از ریاضیات پایه نمیدونن و بدشون میاد!
تاریخ ریاضیات مرتبط و اکتشاف رو هم قاطی بازی میکردم.
فقط این نیست، باید کنارش کلی محصول خروجی قابل فروش دربیاد برا بقیه بچهها و معلما؛ بازی عملی و فکری و رایانهای و موبایل! سایت و فضای مجازی و خلاصه تشکیلات . . .
چرا ریاضی هفتم؟
چون خیلی خوبه، میشه از اول همه چی رو به بچه یاد داد، ابتداییترین مفاهیم رو داره، سرفصلاش هم از مقدمات بیشتر مباحث ریاضیاته!
بچهها هم تو سن خوبی هستند و میشه همراهشون کرد.
وقتی اومدم جواب این سوالو بنویسم: این سوال برام پیش اومد: چرا من تا به حال بعد حدود ۵ سال که دارم این پایه رو درس میدم این کار رو نکردم؟
برا بخشهای کوچیکیش این کار رو کردم اما کافی نبود، فقط عده کمی از اونایی که از ریاضی بدشون میاومد رو علاقمند کردم، چرا؟
چون پروژه یه سالهام نبوده؟ چون مدام پراکنده کاری میکنم؟ چون برام صرفه نداشته؟ چون زندگی معمول بهم این اجازه رو نمیده؟ چون چی؟
شاید
چون پروژه سنگینه، تنهایی نمیشه؟
چون بلد نیستم هدفگذاری کنم؟
پروژه تعریف کنم؟
راستی پروژه چیه؟
ابعاد پروژه چقدر باید باشه که تنهایی بشه از عهدهاش براومد؟ اگه نیاز به دیگران باشه چه جور باید مشارکت گرفت و تیم ساخت؟
زمان پایان پروژه رو چطور باید تعیین کرد؟ میشه پروژهای باز باشه در طول زمان؟ احتمالا در این حالت باید روندش رو مرحله به مرحله بررسی کرد؟
هزینههای پروژه رو چطور باید برآورد کرد؟
از چه افرادی باید کمک گرفت؟
هدف و پروژه قشنگی بود، ممنون برای برون افکنی ش از ذهنتون امیدوارم جواب چرایی های آخر رو پیدا کنین. من بودم یه تغییر خیلی کوچولو اینجا اعمال میکردم:
هیچ بچهای که علاقه منده ریاضی هفتم رو یاد بگیره، از یادگیریش جا نمونه.
آخه بیشتر مباحث این کتاب حداقل ریاضی هست که به نظرم خوبه بچهها بلد باشن و اکثر بچهها چون از قبل ریاضی رو یاد نگرفتن علاقه ندارن.
در راستای رشد فردی دوست دارم که کار در یک کشور دیگر (به طور ویژه آمریکا) را تجربه کنم. فضای کاری فعلیام agile نیست و حس میکنم ماندن بیش از اندازه در این فضا (اگرچه آرام است) پیرم میکند. در نهایت و در طولانی مدت دوست دارم که این تجربهها را در راستای رشد جمعی صرف کنم. البته محدودیتهایی هست:
- مسائل خانوادگی که شرایط دورتر شدن از خانواده را سخت میکند،
- هماهنگی با خانواده به طوری که شرایط رشد آنها هم مهیا باشد،
- ناپایداری زندگی و دردسرهایش (انتقال بیمه و… به کشور دیگر)
- تغییر محیط و فرهنگ به یکباره