یاد گرفتن مباحث ریاضی رو دوست داری؟ چرا؟
دنبالهی موضوع اگه یک سال آیندهت رو قرار بود فقط و فقط روی یه پروژه کار کنی، اون چی بود؟
یاد گرفتن مباحث ریاضی رو دوست داری؟ چرا؟
دنبالهی موضوع اگه یک سال آیندهت رو قرار بود فقط و فقط روی یه پروژه کار کنی، اون چی بود؟
هر چه سعی کردم دلیل برای دوست داشتنی نبودن ریاضی پیدا کنم نتوانستم. البته ریاضی در مدرسه و دبیرستان به شکل نادرستی تدریس میشد به طوری که اصلا حرفی از اصول موضوعه و استدلال (به جز در هندسه اقلیدسی) در میان نبود. به علاوه به دلیل تبعیض در نظام آموزشی و ضعف شدید معلمان دبیرستان ما، همان هندسه اقلیدسی هم به ما دیکته میشد به طوری که انگار هر فکر دیگری خارج از چارچوب گفته شده اشتباه بود.
با همه اینها وقتی به دانشگاه رفتم، بلافاصله از فرصت استفاده کردم و با این که رشتهام فیزیک بود مدام به دانشکده ریاضی سرک میکشیدم. برای یک دانشجوی فیزیک (کسی که از دانش جوییدن لذت میبره) فهم درست جبرخطی (شنیدن آن از زبان یک ریاضیدان)، نظریه معادلات دیفرانسیل و آنالیز ریاضی از نان شب هم واجبتر هست.
ریاضی به من یاد داد که چه طور به یک مسئله پیچیده نگاه کنم بدون این که ترسی از پیچیدگیاش داشته باشم. ریاضی صرفا ضرب و تقسیم کردن یا حفظ کردن تغییر متغییرها برای حل فلان معادله یا فلان انتگرال نیست. ریاضی هنر انتزاع کردن یک جهان پیچیده در ذهن است.
خیلی از بچهها از اول با تدریس بد ریاضی، از ریاضی دور و متنفر میشن! تا حدی میشه ذهنیتشون رو عوض کرد و علاقمندشون کرد، ولی عدهای همیشه میپرسن چه نیازی به ریاضی( و البته درسهای دیگه) هست؟ بیا از دید اونها که به ریاضی علاقه ندارن به مسئله نگاه کنیم:
اگه بگیم ریاضی ابزاریه که باهاش فکر کردن رو یاد میگیری و تمرین میکنی، باز هم انگیزه جدی ایجاد نکردیم؛ اول اینکه ابزارهای دیگهای هم هست، دوم اینکه همه آدمهای روی زمین بر اساس انتخابها و شرایطشون به یک اندازه و یک شکل به فکر کردن نیاز پیدا نمیکنن.
اگه بگیم ریاضی به درد زندگیت میخوره، میگه به درد کجاش؟ و برات مثالهای زیادی از آدمایی میاره که بدون ریاضی بسیار خوش زیستهاند.
اگه بگیم با ریاضی رازهای هستی رو میفهمی، باز میگه بدون ریاضی هم میشه شگفتیهای زیادی رو دید!
من هم تا هفته قبل فکر میکردم دلیلی ندارم اما همینطور که داشتم به این فکر میکردم که چطور انگیزه بچهها رو برای یادگیری ریاضی بالا ببرم، به گذشته و الان فکر کردم، و خیل بچههایی که با اینکه حق انتخاب نداشتن هیچوقت به یادگیری ریاضی تن ندادن و هیچوقت به ریاضی علاقمند نشدن! بعد فکر کردم چی میشد اگه بچهها رها بودند و با تجربههاشون پیش میاومدن و بعد هروقت در هر سنی نیاز داشتن ربط ریاضی رو به خودشون و زندگی و دنیاشون بدونن یه ابزاری، مثل یه عینک جادویی بردارن و باهاش دنیای با ریاضی رو ببینن، اگه خواستن بیشتر بفهمن اون ابزار با انتخابهای مرحلهای خودشون اونها رو تو عمق و وسعت ریاضیات پیش ببره.
مدل تدریس خشک و بدون استفاده از مثال های عینی و کاربردی نبودن مسائل و نشان ندادن منطق قضایا و اکتفا به یک فرمول باعث میشد نسبت به ریاضیات دلسرد بشم
چه نگاهِ خوب و همدلانه ای
به نظر من، ریاضی به عنوان درس، اصلا چیز لذتبخشی نیست! و این مستقل از سبک تدریس معلم هست. ریاضی به عنوان یه بازی جذابه!
به جرات میتونم بگم بهترین و جذابترین معلمهای ریاضی رو داشتم، هر سال تحصیلی معلم ریاضی، معلم محبوبم بود و در ضمن من هم شاگرد محبوب اکثر معلمهای ریاضی مدرسه بودم. چرا؟ چون تو یادگیری ریاضی قوی بودم و اصلا مغزم برای درسی مثل ریاضی سیمکشی شده و نه دروس حفظ کردنی مثل تاریخ یا عربی یا … .
ولی، ریاضی به عنوان یه درس اصلا لذتبخش نیست. چیزی که در ریاضی دوست داشتم بازیهاش بود. یه زمانی یکی از سرگرمیهام حل معماهای ریاضی بود.
فرض کن بشینی سر کلاس و مجبور باشی نحوه انتگرال یا مشتق گرفتن رو یاد بگیری چه جذابیتی در این نشستن هست؟! هیچی. حوصله سر بر به تمام معنا. حتی اگه به بهترین شکل هم تدریس بشه باز هم خسته کننده س.
ولی مثلا اگه انتگرال گرفتن رو بلد باشی، گرفتن انتگرال از یه تابع غیرعادی به کمک بعضی کلکهای ریاضی جذابه! فرض کن اینکه به ذهنت برسه برای گرفتن یه انتگرال باید تابع رو در x/x یا همون x \times 1/x ضرب کنی و بعد جز به جز انتگرال بگیری، خب شبیه حل یه معماس!
پیشنهاد میکنم معلم ریاضی بپذیره که درس جذاب نیست و قرار نیست جذاب باشه، صرفا تلاشش رو بکنه که ابزارهای ریاضی رو همین طور که هستن به شاگرد ارائه بده، به جا اینکه تمرکز کنه روی افزایش جذابیت درس.
معلم درسش رو میده و باید بده، چون میدونه که اینا برای شاگرد نیازه. ولی این وسط نیازی نیست شاگرد باور کنه که دونستن ریاضی برا زندگیش نیازه.
درس ریاضی قابل تنفره! ولی زنگِ ریاضی مجبور نیست نفرت انگیز باشه.
فکر میکنم اگه نگاه همدلانهای که بهش اشاره کردید رو حفظ کنید، فاصله شاگرد-معلم کم میشه و شاگرد به مرور حس میکنه که به کلاسی تعلق داره که درش درک میشه. این مهمه، خیلی بچهها از زنگ ریاضی متنفرند چون تو این زنگ احساس خنگ بودن بهشون القا میشه! در حالی که قرار نیست مغز همه برای ریاضی سیمکشی شده باشه.
پ.ن. راستی از دید من کلا هیچ کدوم از دروس مدرسه، به عنوان درسی که بشینی سر کلاس و از معلم چیزی یاد بگیری جذاب نیستن! تنها زنگ جذاب اون دوران برام زنگ ورزش بود، نه تنها برای من بلکه برا اکثر دانش آموزا. چون تو زنگ ورزش هر کاری دلت میخواست میتونستی انجام بدی. حتی بعضا بچههایی بودن که چندان استعداد بدنی نداشتن و تو زنگ ورزش استراحت میکردن!
و این وسط تنها مشکل زنگ ورزش این بود که امتحانش هیچ تناسبی با فعالیت سر کلاس نداشت یعنی سر زنگ ورزش بازی میکردی ولی روز امتحان ازت امتحان آمادگی جسمانی میگرفتن که با بازی لزوما به دست نمیاد!
یعنی معلمهای ورزش، حداقل معلمهای من، هیچ تلاشی برای تبدیل کردن بدن من به یه بدن قویتر نکردن، در حالی که تو زندگی واقعی مخصوصا تو سنین بالاتر یه بدن قویتر ارزش بالاتری نسبت به بهتر بازی کردن داره.
مرسی دید خوبی دادی برای جدا کردن درس ریاضی از خود ریاضی.
اینم که بعضی معلم ریاضیا مجبور میشن زنگ ورزش بچهها رو بگیرن هم به دلایل نفرت از زنگ و درس و معلم ریاضی اضافه کن.
اگه بتونن تمام مسائل رو بصورت بازی و معما در بیارن و امتحان ریاضی و نمره از این درس برداشته شه میتونه محبوب بشه
راستش من از ریاضی متنفر بودم تا کلاس ششم ولی یک استادی در کلاس هفتم داشتم به اسم آقای هژبری و اون باعث شد من عاشق ریاضی بشم و هیچ فکرش رو نمیکردم که یک روز دانشگاه رشته ریاضیات و کاربردها رو بردارم و اصلا هم پشیمون نیستم اگه هزار بار دیگه هم بخوام انتخاب رشته کنم باز هم همین رشته رو برمیدارم من با ریاضی نفس می کشم