با جدا کردن بچه ها به استعدادهای درخشان و عادی در سیستم آموزشی موافقید؟

این حرف رو خیلی دوست داشتم. دقیقن برای خانواده من اینطور بود که چون کیفیت مدرسه من رو دیدن و خب هزینه زیادی براش پرداخت نمی‌کردن (مستقل از سرویس رفت‌وآمد) انتظارشون از مدرسه خاهرم هم رفت بالا و کللی مطالبه‌گری کردن که تو طولانی مدت و واکنش‌های مشابه شاید بتونه کیفیت همه مدارس رو بالا ببره. ولی اگه همین خدمات محدود بشه به مدارس غیرانتفاعی عملن فاصله بین مدارس دولتی و غیرانتفاعی و خانواده‌های توانمند و با توانمندی کمتر زیاد میشه. هرکی هم بخاد اعتراض کنه احتمالن میگن “هرچقدر پول بدی آش می‌خوری” و “خوشتون نمیاد ببرین بچه‌تون رو غیرانتفاعی” و عبارات مشابه. یجورایی این مدارس تبدیل به نماد آموزش با کیفیت و ارزان قیمت شده بودن که بقیه مدارس، دولتی یا غیرانتفاعی، سعی می‌کردن بهشون نزدیک شن.

حرف درستیه. علاوه بر منابع آموزشی هدایت تحصیلی هم خیلی مهمه؛ آدمایی باشن توی مسیر یا طی کرده‌ی مسیر که بتونن کمکت کنن تصمیم بگیری تو این دنیای متنوع. اتفاقن اینترنت تنوع بیشتری رو جلومون میذاره که چالش بخش هدایت رو بیشتر می‌کنه.

آره، مناظره 27 بهمن 96 کانال یک که با همین موضوع بود یه آماری از المپیادهای علمی داد که بیشتر از 50 درصد موفقیت‌های توش از سمپاد بودن. عدد دقیق رو نتونستم پیدا کنم. بعضی فارغ التحصیلان در حال تهیه مستند بودند زمانی، نمیدونم به کجا رسید. متاسفانه نمونه دولتی‌ها دلسوزی ندارن که براشون از این کارا بکنه.

3 پسندیده

طبق تجربه شخصی من به عنوان یه معلم، این
آمار برای مدارس عادی در کنکور (رتبه های برتر) و المپیادها، بسیار بسیار پایین (یعنی نزدیک به هیچ) است.

یه نکته‌ای از این به ذهنم رسید که ممکنه بحث رو منحرف کنه، اگه این طوره لطفا جداش کنین:

مدارس تیزهوشان، از نظر من یه چیز خیلی خوب (یا تنها چیز خوبی) که به دانش آموزاش میدن «حس تعلق» هست، حسی که تا سال‌ها باعث میشه دانش‌آموزهای این مدارس بهش وفادار بمونن و برای تولید ارزش به کمک اون جمع بیاد؛ یه جور اثر جمعی که چیز ارزشمندی هست.

یعنی در این level معنای مدرسه دیگه از یه «جای فیزیکی» خارج میشه، و به یه «تجربه‌» تبدیل میشه؛ تجربه‌ای که زمان-مکان شامل حالش نمیشه.

دادن حس تعلق در سایر مدارس هزینه‌ی خاصی نداره ولی مهارت‌ می طلبه. و البته میشه به شکل‌های دیگه، غیر از جداسازی تیزهوش/عادی ایجادش کرد.

6 پسندیده

اتفاقا نکته خوبی بود، بحث ما هم وصل کردنه، یا جدا نکردن آدما و جدا نشدن.

2 پسندیده

درست گفتی.

من از تعصبات قومی یا مللی یا مشابه‌ش خیلی بدم میاد، ولی اگه شدت همین تعصبات رو کم کنیم شاید بشه بهش گفت “حس تعلق” که خب به نظر می‌رسه همه ما بهش احتیاج داریم تا حدودی و می‌تونه تبدیل بشه به انگیزه برای توسعه چیزی که بهش تعلق داریم. اگه بتونیم این “حس تعلق” رو تو بقیه مدارس نسبت به ایران به وجود بیاریم میشه به نسل‌های بعدی ایران امیدوار بود.
متاسفانه الان عکس قضیه داره اتفاق میفته. تجربه خودم تو دبستان و خاهرم اینطور نشون میده. خیلی از معلم‌ها و دانش‌آموزا وضعیت کشور رو دائم مسخره می‌کنن و امیدی به بهبودش ندارن. کی دلش می‌خاد به چنین سیستمی تعلق داشته باشه؟ خیلی کم پیش میاد کسی از مزایای تعلق به ایران بگه یا حتا بهش فکر کنه. شاید دلیل 1.5 میلیون ایرانی تو صف مهاجرت به کانادا و استرالیا هم همین عدم احساس تعلق به ایران باشه.

6 پسندیده

موضوع مهمی رو طرح کردین به نظرم چون ذات افرادی که من باهاشون در تماس بودم نخبه پرستی بوده نه نخبه پروری.
اجازه می خوام یکم نظر شخصی بدم به مباحثی که مطرح کردین در ادامه یه تجربه و در نهایت یه نتیجه بگریم از هردو قسمت ها.

علی خان من هم با نظر شما موافقم و این رو از حس خودم بهش اضافه می کنم که تبعیض یک حس اپیدمیک میاره که من برترم و جاهایی خوبه و جاهایی مخرب.

دقیقن اگه یه گریز بزنیم به نام سازمان سمپاد (سازمان ملی پرورش استعداد های درخشان) پرورش… چیزی که از هدفش خیلی دور شده بود.

بهترین کاری که مدارس سمپاد میکردن این بود که یه جامعه ی آماری از افراد ایجاد می کردن که باهم در تعامل بودن و این تعامل ارزشمند بود.

چیز زیادی از دست ندادین لاله چون با چیزی که از شما سراغ دارم نه تنها آموزش های بهتری گرفتین که مهارت های بسا مهتری رو فرا گرفتین.

به این بخش یه انتقادی دارم و اون هم اینه که همه چیز در وب آموختنی نیست. برای مثال اینکه با هر کسی چجوری رفتار کنی، معرفت، غرور و…

به نظرم کلید تغیر اولیه در شرایط آموزش و پرورش در کشور ما همینه که من در ادامه یه گریز میزنم بهش.

حسی که بچه های تیزهوشان به مراکزشون دارن مثل حسی هست که دانشگاه شریف به دانشجو هاش و مردم القا می کنه که من چون در مرکز این حس بزرگ شدم به شدت ازش متنفرم. که توی تجربه خودم میکم شاید اشتباه باشه.


تجربه شخصی

من دوره راهنمایی و دبیرستان رو در مدارس تیزهوشان درس خوندم. سال پنجم که برای امتحان آماده می شدم یه حس خوبی داشتم و حس می کردم که خیلی بلدم خیلی خفنم و… جوری که برای هر چیزی یه استدلال علمی توی ذهنم میاوردم. راستش اون یکسال دوران طلایی توی زندگی من بود جایی که از خودم راضی بودم.

اول راهنمایی با موفقیت شروع شد و اولین امتحاناتم رو با نمرات کامل پشت سر گذاشتم ولی به مرور یه چیزایی جلوی چشمم روشن شد. برای مثال اینجا اون بهشت موعود که وعده اش رو بهم داده بودن و من به خودم داده بودم نیست. به مرور با آدم هایی تعامل پیدا کردم که به شدت مغرور بودن (و این درحالی بود که من هنوز هم فکر می کنم این حس رو در دبستان به دوستان القا نکرده بودم چون هنوز هم باهاشون در تماسم) با برخورد هایی مواجه شدم که کاملن تبعیض آمیز بود کسایی که از قبل آشنایی داشتن با این مدرسه و مسئولینش یه جورایی محبوب تر بودن و من توی این شهر تنها بودم … .

من در مرکز معنای واقعی تنهایی رو تا سال دوم دبیرستان حس کردم و هر روز از خودم بیشتر بدم میومد و هر روز وضعیتم بدتر می شد و هر روز بی استعداد تر می شدم. تا اینکه با کتابدار مدرسمون آشنا شدم و اون به من یاد داد که هر کس استعدادی داره که باید کشف بشه و پرورش داده بشه نه اینکه استعداد آماده ای پرستیده بشه، با این همه که از ایشون یاد گرفتم هنوز نمی دونم واقعن استعدادم در چیه.

من بعد از اتمام دبیرستانم دانشگاه شهرکرد یه رشته مرتبط با ژنتیک قبول شدم ولی به دلایل خانوادگی دانشگاه آزاد کرج رشته متالورژی رفتم و تا 3 ترم با هیچ کس ارتباط نداشتم در دانشگاه تا روزی که فهمیدم توی این دانشگاه هم دانشجو هایی هستن که از بچه های شریف (پدر من دانش آموخته شریف هستن) 1000 بار کار بلدتر، استادتر، دانشجوتر و از همه مهمتر با معرفت‌ترن.

امروز نه از اینکه 4 سال لیسانس رو در دانشگاه آزاد خوندم ناراحتم و نه از تغییر رشتم به تجربی و دوباره درس خوندن در رشته ریاضی حس بدی دارم. ولی هنوز هم که هنوزه یه سری امکانات مرکز رو در هیچکدوم از آزمایشگاه های دانشگاه هایی که درس خوندم ندیدم برای مثال آزمایشگاه ها و کارگاه ها در اختیار ما بود تا تقریبن هر زمانی از روز و یه جورایی مدرسه برای ما بود و این بهترین حسی هست که می تونم بعد از تجربه ی آشنایی با کتابخونه و مسئولش از مدرسمون بهش اشاره کنم.

نتیجه

با حذف مدارس تیزهوشان برای همرنگ کردن جامعه موافقم. ولی با این شرایط:

  1. در مدارس استعداد یابی نشه، استعداد سازی بشه.
  2. مدارس یلخی ساخته نشن و برای مدارس مساحت مناسب و امکانات کافی اختصاص داده بشه (زمین مدرسه ما فکر کنم 4000 یا 5000 متر بود و داخلش دو تا زمین فوتبال دوتا ولیبال یه بسکتبال و یه زو داشتیم :grin: به علاوه آزمایشگاه ها، کارگاه ها، سایت و کتابخونه نسبتن مجهزی داشتیم).
  3. در نهایت یادمون نره که هرکسی یه استعداد مخصوص خودش رو داره که باید بهش احترام گذاشت و تقویتش کرد.

ببخشین که خیلی زیاد شد.

9 پسندیده

به نظرم خوبه رو این نکته بیشتر فکر کنیم:

پرسش

چه جوری میشه در مدارس عادی، برای گروهی که توانایی شون بیشتر از جمع هست، به اندازه کافی چالش و یادگیری داشت؟

4 پسندیده

اگه این سوال رو از من بپرسین جواب میدم بهترین کار برای یک دانش آموز شناخت دقیق استعدادش هست.

بعد از این میشه یه جامعه ی آماری از افرادی که توی یه شاخه خاص استعداد دارن درست کرد، تو مدرسه ما یه همچین اتفاقی از طرف خود بچه ها می افتاد، بعد سال بالایی ها به بچه های قبل خودشون راهنمایی بدن.

یه خوبی که مرکز ما داشت (تا چند سال پیش) این بود که راهنمایی و دبیرستان با هم بود و بچه ها می تونستن تعامل بهتری با هم داشته باشن.

3 پسندیده

گفته بودم که با هر گونه تبعیض مخالفم حتی اگر به نظر مثبت باشد. به نظرم وجود مدرسه‌های تیزهوشان فقط برای دانش‌اموزان این مدارس یک اتفاق مثبت بوده است نه برای هشتاد میلیون نفر دیگری که در ایران زندگی می‌کنند. به عبارت دیگر وجود مدارس تیزهوشان مثبت نبوده است.

شاید آماری از این که چند درصد از این دانش‌اموزان تیزهوش در حال حاضر در کشورهای خارجی به سر می‌برند (و البته به هیچ وجه قصد بازگشت ندارند) در دست نباشد اما مشاهدات شخصی‌ام نشان می‌دهد که اکثریت این جامعه به خارج از ایران مهاجرت کرده‌اند. معنی‌اش این است که تمام آن هزینه‌ها و تبعیض‌ها سودی برای ایران نداشته است.

آن‌هایی هم که در ایران مانده‌اند لزوما به درد ایران نمی‌خورند. این را البته می‌توان در مورد دانشجویان دانشگاه‌های برتر ایران هم گفت. به نظر من نیازهای جامعه ما خیلی پایه‌ای است و برای برطرف کردن آن‌ها نیازی به پرورش تیزهوشان نیست (به نظر می‌آید بیشتر جوامع این را فهمیده‌اند). به عنوان مثال شخصی را می‌شناسم که مهندس مکانیک است اما کارش این است که با دستگاه تراش قطعات مورد نیاز بازار را تولید کند. این کار نیازی به مدرک مهندسی ندارد. شخص دیگری که کارشناس ارشد متالوژی از دانشگاه امیرکبیر است در حال حاضر فروشنده تلسکوپ شده است. این شخص حداقل اگر لیسانس فیزیک با گرایش نجوم می‌داشت در کارش موفق‌تر می‌بود. و مثال‌های زیاد دیگری که در جامعه زیاد هستند.

بگذارید از دبیرستان خودمان بگویم. از حدود ۵۰ نفر دانش آموز ریاضی-فیزیک، نفر اول رتبه ۲۸۰۰ را به دست آورد. نفر بعدی رتبه‌اش ۷۰۰۰ بود و نفر بعدی ۱۴۰۰۰. بقیه رتبه‌ها از این هم بدتر بود. فقط دو نفر از این جمع به دانشگاه دولتی راه پیدا کردند. خودتان را در چنین فضایی تصور کنید. تازه این یک دبیرستان در شهر تهران بود. شاید اگر فقط یک نفر از آن تیزهوشان در این مدرسه می‌بود می‌توانست فضای رقابتی را بهتر کند (هر چند برای خودش اوضاع بدتر می‌شد اما شاید برای کل جامعه بهتر می‌شد).

5 پسندیده

راه‌حلی که الان به ذهنم می‌رسه برگزاری نمایشگاه دستاوردهاست که تقریبن همه مدارس سمپاد داشتن. دستاوردها لزومن علوم فیزیکی نبودن و علوم اجتماعی و هنر و غیره رو هم شامل می‌شدن. اینطور بود که از اوایل سال تحصیلی دانش‌آموزا موضوعی رو انتخاب می‌کردن و فردی یا گروهی روش کار می‌کردن. معمولن بعد از عید یه نمایشگاه برگزار میشد و از خانواده بچه‌ها، مسئولین منطقه، دانش‌آموزای بقیه مدارس و الخ دعوت میشد برای بازدید بیان.
وقتی تو روند موضوع به مشکلی برمی‌خوردن معمولن به معلم‌های مدرسه مراجعه می‌کردن، یا خانواده‌ها راهنمایی می‌کردن، یا گاهی مدرسه از فردی متخصص دعوت می‌کرد یه روز تو ماه مثلن بیاد برای بچه‌ها وقت بذاره، یا خود بچه‌ها میرفتن سراغ آدما تو دانشگاها یا محل‌های کارشون…
درباره اجرای نمایشگاه هم اصولن همون اول سال با رای‌گیری یه نفر به عنوان دبیر نمایشگاه انتخاب میشد و تیم می‌بست. وظیفه اون تیم از درآمدزایی برای هزینه‌های نمایشگاه گرفته تا دعوت مهمان و تبلیغات و طراحی لوگوی نمایشگاه و دعوت از داور و همه چی بود! البته واحدی به نام پژوهش هم وجود داشت که معاونتش معمولن با یه آدم جوون بود و به بچه‌ها کمک می‌کرد.
عملن خوارزمی و این صحبتا دارن سعی می‌کنن همین کار رو کنن. نمیدونم چرا ما انقدر به اولین، بهترین، بزرگترین، و دیگر ترین‌ها علاقه داریم. (شاید چون بزرگترین منابع مالی به همین ترین‌ها تعلق می‌گیره و دخل و تصرف تو بزرگترین‌ها کمترین عواقب رو خاهد داشت.) به نظرم به جای خوارزمی که موضوعای محدود، تعداد تیم‌های محدود و هزینه‌ی بالا داره باید این رویدادها رو محلی (داخل مدرسه) کنیم. چه اهمیتی داره کی تو کشور اول میشه؟ اول شدن 10 تا تیم 5 نفره چقدر به جامعه 80 میلیونی ما کمک می‌کنه؟ آیا موفقیت و توسعه به معنی “اول شدن” از نظر تعداد محدودی داوره؟ جایی مثل کنکور که هدفش سنجشه اول شدن معنی میده، ولی اینجور جاها که هدفشون ترویجی‌ه اینطوری سنجیدن مسخره‌ست به نظرم. یا معیار رشد تمام جامعه‌ست؟ تازه تجربه مدیریت رو از بچه‌ها می‌گیریم.
بعدتر اضافه شده: به نظرم مشکل اینه که یه نفر که مسئول میشه میخاد همه چیز و همه‌کس رو کنترل کنه. مثلن از الان عزا گرفتن که کنکور رو حذف کنیم چطوری دانشجو بگیریم؟ خب مسئولیتش رو بدین به دانشگاه‌ها. بذارین هر دانشگاه، دانشکده، آزمایشگاه، استاد روش خودش رو پیاده کنه. بعضیا میگن چطوری جلوی تقلب یا اصطلاحن پارتی‌بازی رو تو چنین سیستم آزادی بگیریم؟ نمیشه جلوی این چیزارو کاملن گرفت، ولی میشه کم‌شون کرد با مطالبه‌گری و تشکیل NGOها یا کمپین‌ها.
مثلن یچیزی مثل خوارزمی رو را انداختن و بهش وزن دادن به عنوان معیار سنجش تو کنکور (و شاید جاگزین کردنش با کنکور) به نظرم آب در هاون کوفتن و تکرار همون کنکوره، تازه دیگه یه نفره سنجیده نمیشن. خیلی دیدم معلم‌ها کارای پروژه بچه‌ها رو انجام میدن.

5 پسندیده

آیا میشه گفت اگه این افراد در تیزهوشان تحصیل نمی‌کردن داخل کشور باقی میموندن؟

میشه بیشتر توضیح بدین؟

1 پسندیده

تا حد زیادی بله.
از همان روز اولی که وارد دانشگاه شدم، واژه‌های اپلای، استفورد، پرینستون، کمبریج و … کلید واژه‌های سمپادی‌ها بود. راستش را بخواهید من اولین بار در دانشگاه فهمیدم که می‌توان اصلا از کشور خارج شد (به عنوان دانشجو). اولین بار در دانشگاه فهمیدم که در ایران مدارس خاصی مانند سمپاد وجود دارد (می‌دانم باورش خیلی سخت است). واژه جایزه خوارزمی و خیلی از چیزهای دیگر را هم همینطور.

در مدارسی که بودم همیشه کمبود یک دوست و یک همدل را احساس می‌کردم. به همین خاطر با کسانی دوست شدم (چون خیلی سخت است آدم همیشه تنها باشد) که اصلا شبیه من نبودند. البته هنوز هم با آن افراد دوست هستم و همدیگر را می‌بینیم. دوست صمیمی‌ام آهن ضایعات خرید و فروش می‌کند.

اگر یکی از آن سمپادی‌ها در مدرسه ما می‌بود، می‌توانستم حداقل با او صحبت کنم. می‌توانستیم با هم چیزهای جدید را کشف کنیم. با هم به کتابخانه برویم و … اصلا خوب نیست در جامعه‌ای باشی که هیچ کس هدف‌اش حتی قبولی در کنکور هم نباشد چه برسد به این که عاشق فیزیک یا ریاضی باشد.

اگر در دبیرستانی بودی که فقط دو نفر قبولی کنکور می‌داشت چه حسی به شما دست می‌داد؟

4 پسندیده

منظورم به غیر از تجربه شخصی بود.
به همین منوال من هم غیرسمپادی فراوون دیدم که رفتن یا دارن میرن یا نیت‌شو دارن. متاسفانه سمپادیا یه اسمی روشون اومده که یادمون میمونه، میتونیم بعدن بهشون سرکوفت بزنیم، بقیه که شاید از سمپادی‌ها تعدادشون بیشتر هم باشه (بین دوستای من اینطوری بوده، ینی تعداد غیرسمپادی‌هایی که رفتن بیشتر بوده) تو گروه خاصی نمیگنجن و نمیشه بهشون گیر داد.

این مشکل مهاجرت کشوره. کسایی که میتونن مهاجرت کنن (یعنی شرایطش رو از اون طرف دارن، و این طرف وابستگی یا محدودیتی برای خروج از کشور ندارن) و باز تصمیم میگیرن بمونن تقریبن منقرض شدن. تقصیر سمپاده؟ فکر نمی‌کنم…

این رو هم باز می‌کنید؟ من توی توضیحات این پرسش گفتم که تجربه شخصی من از سمپاد بیشتر از آموزش علمی، آموزش رفتاری و اجتماعی بوده.

اینو کاملن میفهمم و واقن تحت تاثیر قرار گرفتم. منم موافق جداسازی فیزیکی بچه‌ها نیستم… ولی می‌ترسم تو این سیستم اگه همین جداسازی فیزیکی رو هم بدون طرح جایگزین (یا با جایگزین کردن اون با بزرگترین طرح خاور میانه!!) حذف کنند تباهی‌های بیشتری اتفاق بیفته. من تو دبستان دقیقن همین حس شما رو تجربه کردم، ولی دبستان تیزهوشان وجود نداره! چرا من نتونستم همراه مناسب پیدا کنم؟ ممکن بود اگه تیزهوشانی وجود نداشت این تنهایی با من تا راهنمایی و دبیرستان میومد؟

2 پسندیده

من هم با جدا کردن دانش آموزان معمولی تحت هر عنوانی مخالفم. من حدود سی و اندی سال با دانش آموزان همه مدارس و حدود ده سال با این دانش آموزان کار کردم . به نظرم دانش آموز کند هوش خیلی خیلی کم داریم. اما تدریس تو این مدارس بسیار لذت بخشه. چرا؟ چون دانش آموز درس گریز در بین آن ها وجود نداره یا در صدش بسیار ناچیزه. در نتیجه معلم با اشتیاق درس میده و روز به روز هم سعی میکنه سوادش رو آپدیت کنه و مطالب جالب تری برا کلاس تهیه کنه. اما نکته ای هست که تقریبا همه ندیده می گیریم، ( از نظر من) اینه که اینا اکثزا بچه های تیز هوش نیستند، اینا بچه های سخت کوشند اینا دانش آموزانی هستند که از ابتدا سخت کوشی رو یاد گرفتند و ریزه ریزه پایه هاشون (بنیه درسی) قوی شده ، و حالا نسبت به هم سن و سالهای خودشون سواد بیشتری دارن. به جرات می تونم بگم تنها یک یا دو درصد از هر مدرسه استعدادهای درخشان تیز هوش واقعی اند.
سوال بعدی اینه که چه کسی در سخت کوشی این دانش آموزان نقش داشته و یا چی شده که این دانش آموزان سخت کوشند و بقیه نیستند.
مسلما اول از همه خانواده ، خانواده نقش بسیار پر رنگی در این زمینه داره. بخصوص اگر از نظر سطح سواد و سطح معیشتی بالا باشند.
بعد از اون مدرسه و اولیاء مدرسه.
اولیاء مدرسه(مدیر، ناظم ها، معاون پرورشی، معلمین ) به این بچه ها بها می دهند. اگر در درسی نقطه ضعف می بینند فوراَ در صدد رفع اون بر میان. به طرق مختلف. به دانش آموز فرصت جبران می دهند و مدام یاد آوری می کنند تو تیز هوشی. طوری که امر بر خود دانش آموز مشتبه می شود.
اما در مدارس معمولی این طور نیست.
اما به نظر من راه حل اینه که وزارت آموزش و پرورش در یک برنامه ریزی با مدت محدود (مثلا دو یا سه ساله ) سایر مدارس رو به سطح تیزهوشان برسونه. کتاب های درسی، و اولیاء امور طوری تربیت شوند که خروجی مدرسه دانش آموز سخت کوشی باشه که از سال های اول دبیرستان هدفش از ادامه تحصیل رو بدونه و در راه رسیدن به این هدف تلاش کنه.

7 پسندیده

چه چیزی باعث میشه اولیا مدرسه در مدارس عادی چنین بهایی به بچه ها ندن؟ این تفاوت در رفتار از چی ناشی میشه؟

2 پسندیده

زمان کمتر حضور دانش آموزان در مدرسه، تعداد زیاد دانش آموزان، منابع مالی کمتر، توقع پایین تر اولیا و دانش آموزان و . . . ناعادلانه تر اینکه همه دانش آموزان مدارس خاص در رقابت های سراسری با دانش آموزان مدارس عادی سنجیده می شوند.

3 پسندیده

تعداد پاسخ ها و نظرات زیاد بود و بدون مطالعه همه پاسخ ها نظر خودم رو بیان میکنم

اگر قصد از انجام این کار اصلاح سیستم آموزشی کشور هست که بیاد به جای خوبی برسه باید گفت که یجورایی پاک کردن صورت مسئله محسوب میشه
اگر در کشور ما بخوان این کار رو بکنن از فردا کل مدارس به 2 دسته استعداد های درخشان و عادی جدا سازی میشن و همون آش و همون کاسه !
امکانات در همون حد باقی میمونه ، سطح تدریس و علوم در همون حد عقب ماندگی باقی میمونه(مطالبی در کتاب های درسی مدارس ماست مال چند سال پیش هستند؟) ، و…

اگر برنامه بر بهبود سیستم آموزشی کشور باشه باید یک نکته رو در نظر گرفت
وقتی تمام بچه ها رو به دو قسمت درخشان و عادی تقسیم کنیم یعنی از یک سنی ما استعداد یابی در یک قسمت عظیم بچه های این کشور رو متوقف کردیم!؟

بسیاری افراد از توانایی های تجزیه تحلیل یا درک ضعیفی برخوردار هستند ولی عملکردهای جسمی خارق العاده ای دارند.
یکی از دوستان که چین زندگی میکرد میگفت اینجا بچه هایی که با دست هاشون خیلی خوب میتونن کار بکنند رو میکنن کارشناس مونتاژ های آینده ! کارشون اینه که بسنجن که آیا این محصول رو میشه در زمان مناسب سرهم کرد و آیا راحت انجام میشه اینکار یا نه!!!
عمده افراد این بخش هم در حل ریاضی ، فیزیک و کشیدن نقاشی های زیبا یا خوب فوتبال بازی کردن مشکل دارن.

موضوع بعدی این هست که احساس میکنم در حال حاضر بحث در کشور ما روی استعداد یابی نیست
امر استعداد یابی در سطح ضعیف آموزشی کشورمون خیلی خوب طی میشه و استعداد ها پیدا میشن.
ولی فقط پیدا میشن و تمام!!!
شما برای پرورش استعداد های ورزشیتون نیاز به شهرک های ورزشی دارید که شور و شوق و انگیزه رو در اون بچه ایجاد کنه و بفهمه که با کار کردن رو استعدادهاش چقدر ارزش بدست خواهد آورد.
ولی شما استعداد های ورزشی رو جمع کن یک لیگ فوتبال برگذار کن در مدارس!زمین آسفالته!
حداقل ما که در شهرستانیم 90% مدارس زمین فوتبالشون آسفالته

روش تدریس ، محتوای ارئه شده و مدل تدریس
مواردی هستند که بنظرم خیلی بیشتر از تغییر در روند استعداد یابی نیاز به تغییر دارند

اگر غلط املائی داره ببخشید-بعدا اصلاح میکنم

2 پسندیده

فرزند من در تیزهوشان قبول شد و بعد از مدتی که تمایل به تر ک آنجا را داشت من شروع کردم که قانعش کنم هر چه از مزایای مدارس تیز هوشان گفتم تاثیری نکرد من گفتم حداقلش اینه که در مدارس عادی چهل نفر در یک کلاس هستند ولی اینجا بیست نفره!
می گفت آنجا چهل نفر سکوت می کنند تا معلم درس بده ولی اینجا بیست نفر همه با هم وسط حرف معلم صحبت می کنند و اصلا درس معلم بجائی نمیرسه.
حال که قرار شده از سال دیگه دیگه مدارس تیز هوشان در کار نباشه جشن گرفته

5 پسندیده

به نظر بنده بچه ها مثل یک زمین قابل کشت هستند با ظرفیت های متفاوت هر آنچه کاشته می شود برداشت خواهد شد. پس در اولین مرحله، شناسایی پتانسیل های فرد که با آموزش و تست های گوناگون گرفته می شود در زمینه های مختلف تا حاصل ببینیم که پاسخ دانش آموز به آموزش ها به چه شکل است.
بعد به مباحث حمایتی بر می گردد، زیر ساخت های آموزشی حمایتی. تا خانواده ای با قدرت مالی کمتر فرصت پیشرفت فرزندش را از ندهد. در واقع شناسایی استعداد و اختصاص بسته های آموزشی رایگان، و این قسمت اگر تا آخرین مرحله وجود نداشته باشد در آخر می تواند برای دولت یک آسیب باشد زیرا دولت هزینه کرده است، به دلیل نبود شغل مناسب و مهاجرت در آخر خروج نخبگان را همراه دارد.
پس با یک زنجیره طرف هستیم و تنها اختصاص مدارس رایگان یا شناسایی استعداد ها و آموزش کافی نمی باشد…
کشورهای پیشرفته در واقع دلیل موفقیتشان این است که برای زندگی اشخاص جامعه برنامه جامع دارند از زمان تولد تا مرگ چه آموزش هایی ببیند تا… وضعیت کار و حمایت ها …

مشکلات ما بسیار عمیق تر است و متاسفانه خیلی سطحی و جداگانه در هر بخش با آن برخورد شده است درصورتی که حتی رایگان کردن آموزش در کشور ما امکان پذیر نیست چون در آخر درصد بالایی از استعدادهای درخشان ما یا نخبگان مان مجبور به مهاجرت می شوند…

4 پسندیده

من فکر می کنم برای اینکه یه همچین چیزی اتفاق بیفته، باید یه حداقلی از آگاهی یا خودآگاهی وجود داشته باشه. در مورد سنین پایین چنین آگاهی وجود نداره. بچه ها تبعیض رو می بینن، واقعیت موجود اطرافشون رو می بینن، و توان درک بسیاری از تئوری های جامعه شناسی رو ندارن حتی تا سال های دبیرستان. ضمن اینکه، آشنا شدن به تنهایی کافی نیست. سیستم اقتصادی اگر خراب باشه، ممکنه اون بچه هیچ وقت در عمرش به اون طبقه ای که دیده، دست پیدا نکنه و فقط یک نتیجه گیری از دوران کودکی/نوجوانی براش بمونه که: من از بقیه کمتر و پایین ترم.

3 پسندیده